28/خرداد/1404
|
01:10
۱۹:۵۷
۱۴۰۴/۰۳/۲۷
حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان شیشه‌ای صدا و سیما باعث خلق یک اسطوره ملی برای ایرانیان شد

چهره مام میهن

پیرامون حمله رژیم صهیونیستی به صدا وسیما و حماسه‌آفرینی خبرنگاران ایرانی

یملاد جلیل‌زاده:  این روزها به شکل کم‌سابقه‌ای همه مردم ایران درباره یک موضوع صحبت می‌کنند. هر کس علاقه داشت نسبت به مسائل سیاسی بی‌تفاوت و بی‌شکل باشد، این بار به ناچار تمام ذهن و روانش درگیر موضوعی شده که از چند روز پیش به‌وجود آمد. خبر شوک‌آور و بزرگی است که پیش از این درباره کشورهای دیگر زیاد با آن برخورد داشتیم و در کشور خودمان هم تجربه ۸ ساله‌ای از آن وجود داشت که از پایانش ۳۶ سال می‌گذشت؛ اما باور به اینکه چنین اتفاقی امروز و اینجا و آن هم در قلب شهرهای بزرگ و مهم ایران رخ بدهد، به واقع سخت بود. تهرانی‌ها قبل از اینکه رسانه‌ها خبر بدهند چه اتفاقی افتاده، در نیمه‌شب جمعه بیست‌وسوم خردادماه با صدای انفجارهای متعدد در گوشه و کنار شهر از ماجرا باخبر شدند. این حتی با تصور غالب مردم ما از جنگ در کشورهای دیگر یا در تاریخ خودمان هم متفاوت بود، چرا که در اکثر جنگ‌های دنیا درگیری ابتدا در شهرهای مرزی آغاز می‌شود و در آخرین مراحل ممکن است به پایتخت برسد. همه حال غریبی دارند. هر جا می‌روی صحبت از این اتفاق است. آنهایی که در خانه نشسته‌اند، تلفن همراه را در دست‌شان گرفته‌اند و از این اکانت و پیج و کانال به دیگری می‌روند و همزمان تلویزیون هم روبه‌روی‌شان روشن است و گاهی با هم حرف می‌زنند، خبری که تازه دیده‌اند را بلند برای بقیه می‌خوانند یا ویدئویی به هم نشان می‌دهند و گاهی هم لحظه‌ای موبایل‌ها را کنار می‌گذارند و یکی‌شان در حالی که به تلویزیون اشاره می‌کند، به دیگری که کنترل کنار دستش است می‌گوید: بلندش کن ببینیم چه می‌گوید... ترکیبی از بی‌تابی و خشم در احوال مردم پیداست. می‌خواهند به هر قیمتی بدانند که سرانجام چه خواهد شد. از طرفی این جنگ نه سرباز داوطلب می‌خواهد نه کمک مالی و ارزاق و آذوقه برای جبهه‌ها و خیلی‌ها مستأصل شده‌اند که چرا کاری از دست‌شان برنمی‌آید. در میانه همین احوالات است که یک مجری تلویزیون در شبکه خبر مشغول خواندن بیانیه ستاد مشترک نیروهای مسلح از روی تلفن همراهش، صدایش را طنین مغرورانه‌تری می‌دهد، سرعت بیشتری می‌گیرد و به نظر می‌رسد که می‌خواهد تمرکزش را از دست ندهد. چه خبر شده؟ ارتش رژیم صهیونیستی همین امروز اعلام کرده بود که بوقچی‌های رژیم ایران را ساکت خواهد کرد. منظورش صدا و سیماست. این عوضی‌ها به‌شدت عقده‌ای هستند و گاهی برای روکم‌کنی کارهایی می‌کنند که بر اساس منطق سلیم، مطابق با منافع خودشان هم نیست. اینها جامعه‌ در خودبسته‌ای دارند و نمی‌توانند جهان و رویدادهای آن را از زاویه دید باقی مردم دنیا تصور کنند. برای همین احساس می‌کنند اگر به صدا و سیما حمله شود حرکت قشنگی کرده‌اند و به تبعاتش روی افکار عمومی دنیا فکر نمی‌کنند. انگار همه دنیا را همان ساکنان سرزمین‌های اشغالی می‌بینند که غیر از یهودیان ساکن این رژیم جعلی، نه تنها جان هیچ انسانی برای‌شان اهمیت ندارد، بلکه برای تماشای مرگ بقیه کف می‌زنند و با چیپس و پاپ‌کورن به تماشایش می‌نشینند. حالا هم از ادبیات صدا و سیما حسابی لج‌شان گرفته و به قیمت اینکه ته‌مانده توجیهات‌شان برای مشروعیت‌بخشی به این حمله نامشروع به ایران هم نابود شود، به ساختمان شیشه‌ای در معاونت سیاسی سازمان صدا و سیما حمله می‌کنند تا حرص‌شان خالی شود. آنها که در این چند روز تا توانستند پول خرج کردند که عده‌ای در گوشه و کنار شهرها و جاده‌های ایران لاستیک بسوزانند و دود هوا کنند و تصور حمله و آتش‌سوزی به وجود بیاورند، معلوم است که روی ایجاد رعب و وحشت در دل مردم ایران خیلی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اما آنقدر در دنیای کوچک‌شان محصور بوده‌اند که نمی‌توانند تاثیر این دست اقدامات را روی افکار عمومی ایرانیان حدس بزنند‌ و لابد همه مردم جهان را قیاس به نفس می‌کنند. حمله به صدا و سیما هیچ دستاورد نظامی خاصی ندارد و به‌ جز عقده‌گشایی صهیونیست‌ها از یک سو و ایجاد رعب و وحشت در مردم ایران از سوی دیگر انگیزه‌ای نبود که بتوان برای انجام چنین حمله‌ای در نظر گرفت. همه چیز اما طی چند ثانیه دگرگون می‌شود. به ساختمان شیشه‌ای صدا و سیما حمله می‌شود و خانم مجری وقتی قرائت بیانیه را کنار گذاشت، شروع می‌کند به ایراد نطقی غرا درباره این حمله ددمنشانه. الله‌اکبر می‌گوید، از وطن می‌گوید و از خباثت دشمن صهیونیست. سحر امامی که در این چند روز بیشتر از هر زمان دیگری جلوی چشم مردم بود اما اکثراً هنوز نامش را نمی‌شناختند، در همین صحنه تبدیل شد به نماد زن ایرانی. این لحظات و این جملات در همین ایام، بارها و بارها بازنشر می‌شود: «خیلی متشکر از اینکه مخاطب ما هستید. آنچه ملاحظه می‌کنید، تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران و منطقه صدا و سیماست. آنچه ملاحظه کردید تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. معاونت سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هدف حمله متجاوز قرار گرفت. الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر. مردم شریف ایران آگاه باشید آنچه که دیدید، صدایی که شنیدید، صدای متجاوز به خاک وطن، صدای متجاوز به صدای حق و حقیقت است. آنچه که ملاحظه کردید، صدایی که شنیدید، آنچه که ملاحظه کردید، فضای استودیوی خبر...» از اینجا به‌بعد شدت انفجارها به حدی بالا رفت که خانم مجری مجبور شد استودیو را ترک کند اما همین چند لحظه کافی بود تا یک اسطوره ملی شکل بگیرد؛ چیزی که در میانه این نبرد ما به آن احتیاج داشتیم. یکی از جنس خودمان که بتوانیم با او همذات‌پنداری کنیم و دوست داشته باشیم خودمان را در سیمایش ببینیم؛ زنی که صدای انفجار محیط کارش را به هم ریخت، اما خودش را نباخت.
چند لحظه بعد کانال ۱۴ تلویزیون رژیم صهیونیستی تصاویر این صحنه را نمایش داد و وقتی ویدئو به جایی رسید که مجری شبکه خبر از جایش بلند شد و رفت، تمام حاضران در استودیو با صدای بلند خندیدند و کف زدند؛ حرکتی بی‌اندازه وقیحانه که هر کس هنوز ویدئوی آن را ندیده باشد، ممکن است به سختی باور کند در واقع رخ داده است. یکی از اکانت‌های شبکه اجتماعی ایکس یا همان توئیتر سابق که متعلق به رژیم صهیونیستی بود هم تصویری از سیدحسن نصرالله، سردار قاآنی و چند چهره دیگر را به همراه سحر امامی قرار داد که همگی انگشت اشاره را بالا گرفته بودند و به طعنه نوشت: اسرائیل روی حرکت انگشت حساس است. یعنی اگر موقع حرف زدن درباره ما جسارت به خرج بدهید و انگشت اشاره را بالا بگیرید، ما عصبانی می‌شویم شما را می‌کشیم. این حد از وقاحت برای ما و احتمالاً باقی مردم دنیا باور کردنی نیست اما با قومی طرفیم که جز خودشان هیچ‌کس را در این دنیا انسان نمی‌شمارند و حتی اینقدر نمی‌فهمند که در نظر بقیه بابت این رفتارهای‌شان چقدر زشت به نظر می‌رسند و اتفاقاً اگر همه انسان باشند، فقط اینها هستند که داخل چنین تعریفی قرار نمی‌گیرند.
این ساختمان شیشه‌ای و فلزی جام جم که رژیم صهیونیستی به آن حمله کرد، محصول ذوق و هنر عبدالعزیز فرمانفرماییان بود. تحصیلکرده هنر از فرانسه، یکی از نوادگان عباس‌میرزای قجر و از نوادگان سادات کرمانشاهی که جز این بنا، ابنیه مشهور دیگری مثل ساختمان دانشگاه امام صادق فعلی و مواردی دیگر را هم ساخته است.
به عبارتی حمله به این ساختمان حمله به یک بنای تاریخی و تلاش برای تخریب میراث فرهنگی یک کشور بود؛ اما از آن هم وحشیانه‌تر حمله مستقیم به خبرنگارانی بود که هزاران کیلومتر دورتر از اراضی اشغالی، داخل کشور خودشان در محل کارشان نشسته بودند و فعالیت‌شان را انجام می‌دادند. رژیم صهیونیستی قبل از این بارها خبرنگاران را به عمد کشته بود یا حتی کسانی را که در صحنه نبودند در مکان‌های دیگر ترور می‌کرد. قتل «شیرین ابوعاقله» مدت‌ها قبل از ۷ اکتبر 2023 و ماجرای توفان‌الاقصی به دلیل تابعیت دوم این خبرنگار که آمریکایی بود، بازتاب زیادی پیدا کرد اما کشتار خبرنگاران پس از توفان‌الاقصی که حداقلی‌ترین برآوردها آن را ۲۲۷ نفر اعلام کرده است، تنها بخشی از سابقه شوم رژیم صهیونیستی در این زمینه است. مثلاً چند روز بعد از اینکه تصاویر زنده سوختن یک خبرنگار در آتش رژیم صهیونیستی منتشر شد، خبرنگاران آمریکایی پس از اولین سفر نتانیاهو به این کشور برای دیدار با ترامپ در دور جدید ریاست‌جمهوری‌اش، نشست خبری او را تحریم کردند و حتی نماینده یک رسانه در آن سالن حضور نداشت. صهیونیست‌ها حتی با قتل فاطمه حسونا، عکاس فلسطینی که در فیلم مستندی فرانسوی به نام «روحت را در دستت بگیر و قدم بزن» راوی بود، باعث شدند جشنواره کن تبدیل به صحنه محکومیت جنایات این رژیم شود. حالا هم حرکتی انجام دادند که اگر یک‌هزارم آن توسط یکی از کشورهای مقابل جبهه غرب انجام می‌شد، تا ماه‌ها و سال‌ها روی آن شیون تبلیغاتی انجام می‌شد. اما نهایتاً آنچه از این صحنه باقی ماند، تصویر زینبی این خانم خبرنگار و همکارانش بود. در این اتفاق 3 نفر از خبرنگاران و عوامل ساختمان شیشه‌ای به شهادت رسیدند و کاغذ خونین خبر که در دست یکی‌شان بود و تا آخرین لحظه روی آن مشغول نگارش بود، لحظاتی بعد از این اتفاق در دست پیمان جبلی، رئیس صدا و سیما قرار گرفت که جلوی دوربین زنده شبکه خبر آمد. مدتی که از این اتفاق گذشت، یکی دیگر از مجریان ساختمان شیشه‌ای به استودیو آمد و به مادرش، همسرش و فرزندش خبر سلامتی‌اش را داد و خطاب به مادر و همسرش گفت دست آنها را می‌بوسد که با صبوری، این شرایط را تحمل کردند تا او بتواند به رسالتش عمل کند. این جمله‌ای است که معمولاً از مردان رزمنده به یاد داریم؛ مردانی که می‌رفتند و از خانواده، از همسر و مادرشان بابت اینکه صبوری کردند تا آنها بتوانند به وظیفه حضورشان در این نبرد عمل کنند تشکر می‌کردند. 
همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، در یکی دیگر از شبکه‌ها برنامه‌ای برای خردسالان روی آنتن بود که عوامل آن وقتی جلوی دوربین بودند، متوجه سر و صداهای آن اطراف و اتفاقی که برای صدا و سیما افتاده است شدند اما باید برنامه را به آرامی و طوری که رعب و وحشت به دل کودکان سراسر این سرزمین رسوخ نکند به پایان می‌رساندند. تصور اینکه خندیدن و شادمانه به هوا پریدن در حالی که بیخ گوش خودت صدای انفجار شنیده‌ای چقدر سخت است، کار راحتی نیست. خبرنگاران رسانه ملی در این آزمون چنان سربلند درخشیدند که با وجود همه دعواهای سیاسی و جناحی پیش از این، در این لحظات حساس توانستند به نمادی از استقامت ملی برای همه ایرانیان تبدیل شوند؛ تا جایی که جواد فروغی، قهرمان ایرانی برنده مدال طلای المپیک تیراندازی، مدال خودش را به خانم سحر امامی تقدیم کرد. حتی صفحه توئیتر مقام معظم رهبری پوستری گرافیکی از این خانم خبرنگار منتشر کرد که در پشت سر او پرچم ایران بود و با هشتگ «الله‌اکبر» نوشت: این صدای ملت ایران است.
سحر امامی متولد ۱۳۶۴ است. ازدواج کرده و یک فرزند پسر دارد. مهندسی کشاورزی را با گرایش علوم صنایع غذایی خوانده؛ هرچند رشته‌اش هیچ ربطی به کارش ندارد. او بدون اینکه آشنا یا فامیلی در صداوسیما داشته باشد، سال ۸۷ تست داد و برای اجرا در مجموعه «به خانه برمی‌گردیم» در شبکه تهران قبول شد و کارش را با گروه اجتماعی شبکه تهران شروع کرد. او از خرداد سال ۸۹ وارد شبکه خبر شد و همزمان مجری «صبح با خبر» هم بوده است اما به رغم اینکه شاید خودش هم فکر نمی‌کرد، در این لحظات حساس تبدیل شد به اسطوره یک زن مقاوم مسلمان و ایرانی. دلیل این عروج یک‌شبه آن است که انسان ایرانی حتی اگر خودش نداند، درون وجودش مایه‌هایی از شجاعت و استقامت را دارد که در لحظات حساس و شرایط دشوار بروز پیدا می‌کند. حالا دیگر در شرایطی که همه چشم به صفحات اخبار دوخته‌اند، خود خبرنگاران هم به بخشی از اخبار تبدیل شده‌اند.

ارسال نظر
پربیننده