پایان رویای «بزن دررو» در غرب آسیا
سمیه خلیلی: در پی حملات بیمحابای رژیم صهیونیستی به خاک ایران و پاسخ قاطع و بیسابقه جمهوری اسلامی، تحولات اخیر منطقه غرب آسیا ابعاد جدیدی به خود گرفته است. بسیاری از تحلیلگران بینالمللی این رویدادها را نقطه عطفی در معادلات منطقهای و پایان یک دوره مشخص از سیاستهای اسرائیل میدانند. برای واکاوی عمیقتر این تحولات، سراغ پیتر فورد، سفیر سابق انگلیس در دمشق رفتیم. فورد که سالها تجربه دیپلماتیک در منطقه داشته و از منتقدان سرسخت سیاستهای غرب در خاورمیانه است، در گفتوگوی اختصاصی با «وطن امروز» ابعاد فروپاشی دکترین بازدارندگی اسرائیل و پیامدهای منطقهای و بینالمللی این تغییر پارادایم را تشریح کرد. این گفتوگو، نگاهی از درون به تغییر آرایش قدرت و پایان دوران بزن دررو در منطقه دارد.
* * *
️آقای سفیر! از حضور دوباره شما در گفتوگو با وطن امروز سپاسگزاریم. منطقه غرب آسیا شاهد تنشهای بیسابقهای است که با حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق آغاز شد. از نگاه یک دیپلمات کارکشته و تحلیلگر مسائل منطقه، ریشههای این اقدام و پیامدهای اولیه آن را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا میتوان آن را تجسم اوج سیاست ماجراجویانه و شکستخورده تلآویو دانست؟
️بسیار خرسندم که بار دیگر در خدمت شما هستم. حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، بیشک یک اقدام بیملاحظه و به شدت خطرناک بود که عواقب آن فراتر از ابعاد تاکتیکی است. این عملیات، ریشه در یک توهم عمیق در میان نخبگان سیاسی و نظامی اسرائیل دارد؛ توهمی که به آنها اجازه میدهد با تکیه بر حمایتهای بیقید و شرط برخی قدرتهای غرب، هر گونه خط قرمز بینالمللی را نادیده بگیرند و به حاکمیت ملی کشورها تجاوز کنند. این رویکرد، «مصونیت از مجازات» را برای اسرائیل به یک اصل عملیاتی تبدیل کرده بود؛ اصلی که به آن اجازه میداد حملات «بزن دررو» را در سوریه، لبنان و حتی علیه منافع ایران در هر نقطهای انجام دهد، با این فرض که هیچ پاسخ مستقیم و هزینهبری در پی نخواهد داشت. این نه تنها یک سیاست شکستخورده است، بلکه یک سیاست «قمار» است که امنیت منطقه را به خطر میاندازد. چنین اقداماتی، صرفاً شعلههای درگیری را برافروختهتر میکند و به چرخه خشونت دامن میزند؛ بدون آنکه راهحل پایداری ارائه دهد. این حمله خاص به کنسولگری که یک مکان دیپلماتیک و از نظر حقوق بینالملل، خاک آن کشور محسوب میشود، عبور از یک خط قرمز آشکار بود که پیشبینی پاسخ متناسب آن دشوار نبود.
️ایران این بار، برخلاف رویههای گذشته که پاسخهای نامتقارن یا در زمان و مکان دیگر میداد، پاسخی مستقیم، قاطع و آشکار از خاک خود به اسرائیل داد. این تغییر رویه ایران و پایان دوران «بزن دررو» را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا این اقدام میتواند قواعد بازدارندگی را در منطقه از نو تعریف کند؟
️پاسخ مستقیم ایران یک نقطه عطف تاریخی و یک «بازیعوضکن» واقعی در معادلات غرب آسیاست. برای دههها، دکترین امنیتی اسرائیل بر پایه «بازدارندگی مطلق» و «ضربات پیشگیرانه» بنا شده بود. آنها با تکیه بر برتری نظامی خود و حمایتهای آمریکا، این باور را داشتند که میتوانند بدون تحمل عواقب مستقیم، به هر نقطهای در منطقه حمله کنند. ایران نیز در گذشته، اغلب ترجیح میداد از طریق متحدانش در محور مقاومت یا با پاسخهای نامتقارن به این حملات واکنش نشان دهد تا از یک رویارویی تمامعیار جلوگیری کند. اما حمله به کنسولگری در دمشق، یک خط قرمز دیپلماتیک و حاکمیتی بود که دیگر قابل اغماض نبود.
پاسخ مستقیم ایران از خاک خود، نه تنها مشروع و دفاعی است، بلکه پیامی بیپرده و غیرقابل انکار به تلآویو فرستاد: «دوران بزن دررو به پایان رسیده است». این پاسخ، قواعد بازدارندگی را به طور اساسی از نو تعریف کرد. اکنون، اسرائیل میداند هر اقدام خصمانه مستقیم علیه ایران، با پاسخ مستقیم از خاک ایران مواجه خواهد شد. این امر، معادله ریسک-پاداش را برای اسرائیل تغییر داده و آنها را مجبور به تجدیدنظر در سیاستهای تجاوزکارانه خود میکند. این اقدام ایران نشان داد توانایی و اراده لازم برای اعمال بازدارندگی متقابل را دارد و این نه تنها برای اسرائیل، بلکه برای تمام بازیگران منطقهای و بینالمللی، به یک واقعیت جدید تبدیل شده است. این تغییر، میتواند به سمت یک «بازدارندگی متقابل مستقیم» سوق پیدا کند که اگرچه خطرناک به نظر میرسد، اما ممکن است از اقدامات بیملاحظه و یکجانبه پیشین جلوگیری کند.
️پیشبینیتان از وضعیت آینده سران صهیونیستها چیست؟
️سران اسرائیل در یک موقعیت دشوار قرار گرفتهاند. نخستوزیر که تمام شهرت سیاسی خود را بر پایه ادعای تأمین امنیت مطلق اسرائیل و شکستناپذیری نظامی آن بنا نهاده بود، اکنون شاهد در هم شکستن این توهم است. حمله مستقیم از خاک ایران، آن هم به طور آشکار و با اعلام قبلی، ضربهای کاری به تصویر نتانیاهو وارد کرد.
در بُعد داخلی، نتانیاهو با فشار بیسابقهای از سوی افکار عمومی، خانواده اسرای صهیونیست و حتی اعضای کابینهاش روبروست. شکست در غزه، عدم دستیابی به اهداف اعلامشده و حالا آسیبپذیری در برابر ایران، مشروعیت او را به شدت زیر سوال برده است. وی با اقدامات عجیبش، دکترین بازدارندگی اسرائیل را دچار فروپاشی کرد.
️به فروپاشی دکترین بازدارندگی اسرائیل و پایان «بزن دررو» اشاره کردید. آیا میتوان گفت این رویارویی مستقیم، فراتر از یک درگیری نظامی، به معنای تغییر پارادایم در معادلات امنیتی و سیاسی کل منطقه غرب آسیاست؟ دکترین «ضربه اول» اسرائیل تا چه حد با این اتفاقات به چالش کشیده شد؟
️بله! این یک تغییر پارادایم اساسی است. دکترین امنیتی اسرائیل برای دههها بر پایه ۲ ستون اصلی بنا شده بود: اولاً برتری نظامی بیچون و چرا در منطقه، ثانیاً توانایی زدن «ضربه اول» بدون ترس از پاسخ متقابل مستقیم و هزینهبر. این دکترین، به اسرائیل اجازه میداد به صورت نامتقارن عمل کند، یعنی حملات هدفمند انجام دهد و در عین حال اطمینان داشته باشد طرف مقابل قادر به پاسخ مستقیم نیست. این فرضیه، حالا باطل شده است. پاسخ مستقیم ایران، نه تنها توانایی دفاعی اسرائیل را به چالش کشید، بلکه مهمتر از آن، مفهوم مصونیت اسرائیل را در برابر پاسخ مستقیم از بین برد.
این بدان معناست که اسرائیل دیگر نمیتواند به سادگی به سیاستهای تجاوزکارانه خود ادامه دهد. هر اقدام خصمانه، ریسک یک پاسخ مستقیم را به همراه دارد که میتواند عواقب پیشبینینشدهای داشته باشد. این امر، آنها را مجبور به بازنگری در تمام محاسبات استراتژیک خود میکند. این اتفاق نشان میدهد منطقه به سمت یک «موازنه وحشت» جدید یا «بازدارندگی متقابل» حرکت میکند؛ جایی که هر ۲ طرف توانایی تحمیل هزینه بر دیگری را دارند. این تغییر، نه تنها دکترین نظامی اسرائیل را از رده خارج میکند، بلکه به صورت بنیادین، بازی قدرت در غرب آسیا را از یک بازی یکطرفه به یک بازی دوطرفه و پیچیدهتر تبدیل میکند. دوران «سلطه بیچون و چرای نظامی» اسرائیل دیگر به پایان رسید.
این تغییر وضعیت، تأثیرات عمیقی بر سیاست داخلی اسرائیل و همچنین بر متحدان غربی آن و رژیمهای سازشکار منطقه خواهد داشت. این تأثیرات را چگونه ارزیابی میکنید؟ به ویژه برای «توافقات آبراهام» و روابط جدید منطقهای چه پیامدهایی خواهد داشت؟
️تأثیرات این رویداد بر سیاست داخلی اسرائیل، متحدان غربی و کشورهای سازشکار بسیار چشمگیر خواهد بود. در داخل، نتانیاهو و دولت ائتلافی او با بحران مشروعیت بیسابقهای روبرو هستند. تصویر «پاسبان امنیت» اسرائیل که نتانیاهو سالها آن را ساخته بود، با حمله مستقیم ایران درهم شکست. افکار عمومی اسرائیل که به برتری و امنیت مطلق عادت کرده بودند، اکنون با واقعیتی مواجه شدهاند که نشان میدهد سرزمینهای اشغالی آسیبپذیرند. این وضعیت، میتواند به تضعیف بیشتر نتانیاهو و حتی فروپاشی دولت او در کوتاهمدت یا میانمدت منجر شود و جناحهای تندروتر را به چالش بکشد.
برای متحدان غربی تلآویو به ویژه ایالات متحده، این یک معضل جدی است. آنها سالها به اسرائیل کمک مالی و نظامی بیسابقهای ارائه داده و از آن در مجامع بینالمللی حمایت کردهاند. اما اکنون، سیاستهای ماجراجویانه اسرائیل، منطقه را به ورطه یک جنگ تمامعیار سوق داده که کنترل آن برای واشنگتن نیز دشوار است. آنها میدانند در صورت تشدید تنشها، نه تنها ثبات انرژی جهان تهدید میشود، بلکه ممکن است درگیری به صورت مستقیم به منافع آمریکا در منطقه نیز سرایت کند. این امر، آنها را وادار خواهد کرد فشار بیشتری بر اسرائیل برای خویشتنداری وارد کنند و در سیاستهای حمایتی بیقید و شرط خود تجدیدنظر کنند.
در مورد توافقات آبراهام و رژیمهای سازشکار، این رویداد یک پیام روشن فرستاد: تکیه بر چتر امنیتی اسرائیل و آمریکا، آنقدرها هم که تصور میکنید، قابل اعتماد نیست. توانایی ایران در پاسخ مستقیم نشان داد کشورهای منطقه نمیتوانند امنیت خود را صرفاً با عادیسازی روابط با اسرائیل تضمین کنند. این امر میتواند موجب بازنگری این کشورها در محاسبات خود شود و شاید به سمت درک واقعبینانهتری از قدرتهای منطقهای و لزوم گفتوگو و همکاری با همه بازیگران، از جمله ایران، سوق پیدا کنند. به عبارت دقیقتر، این رویداد ممکن است عادیسازی را مجبور به واقعبینانهتر شدن کند و محور مقاومت را نیز تقویت نماید.
️آقای سفیر! با توجه به آنچه گفته شد، به نظر شما «پایان بازی» که در تحلیلها به آن اشاره میشود، دقیقاً به چه معناست؟ و این پایان بازی، چه سرنوشتی برای ثبات و آینده منطقه غرب آسیا رقم خواهد زد؟
️وقتی از «پایان بازی» صحبت میکنیم، منظورمان لزوماً پایان تمام درگیریها و صلح کامل در منطقه نیست بلکه به معنای پایان یک دوره خاص از رویاروییها و یک تغییر بنیادین در قواعد بازی است. پایان بازی به این معناست:
۱- پایان دوران مصونیت: اسرائیل دیگر نمیتواند با فرض مصونیت از پاسخ مستقیم و بدون هیچ هزینهای، به اقدامات خصمانه خود ادامه دهد. هر اقدام تجاوزکارانه، ریسک یک پاسخ متناسب و مستقیم را به همراه خواهد داشت.
۲ـ فروپاشی دکترین بازدارندگی: دکترین امنیتی اسرائیل که بر پایه برتری نظامی مطلق و توانایی ضربه اول بنا شده بود، کارآمدی خود را از دست داد. این امر، اسرائیل را مجبور به بازتعریف راهبردهای دفاعی و تهاجمی خود میکند.
۳- تغییر موازنه قدرت: منطقه به سمت یک «موازنه وحشت» یا «بازدارندگی متقابل» حرکت میکند، جایی که هر ص طرف توانایی تحمیل هزینه بر دیگری را دارند. این تغییر، از یکجانبهگرایی به چندجانبهگرایی در قدرت منطقهای منجر میشود.
۴- لزوم بازنگری منطقهای: کشورهای منطقه و متحدان غربی باید در محاسبات خود تجدیدنظر کنند و بپذیرند راهحلهای پایدار، نه از طریق دامن زدن به تنشها و یکجانبهگرایی، بلکه از طریق گفتوگو و همکاری با همه طرفها به دست میآید.