آتشبس پس از مجازات سخت متجاوز
محسن ردادی: در روزهای اخیر، برخی چهرههای سیاسی و فعالان رسانهای داخلی با نیت خیرخواهانه، خواستار «آتشبس فوری» میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی شدهاند. به صورت مشخص، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم که گروهی با تمایلات اصلاحطلبانه است در بیانیهای چنین گفته: «...اکنون زمان تبدیل تهدید به فرصت است. ایران میتواند با رهبری دیپلماسی صلحطلبانه، با تشكيل «ائتلاف منطقهای ضدتجاوز» و بهرهگیری از ظرفیت سازمانهای بینالمللی و نهادهای داخل آمريكا، جایگاه خود را به عنوان ضامن ثبات منطقه تثبیت کند و برای آتشبس هوشمندانه که بر ادامه نبرد بیپایان رجحان دارد، تلاش کند.» از دیگر سو، افرادی همچون آقای «علی شریفیزارچی» نیز در بستر شبکه اجتماعی ایکس، پیشنهاد توقف جنگ را دادهاند. اما پرسش بنیادین آن است: آیا آتشبس فوری، واقعاً به صلح منجر میشود؟ یا برعکس، گامی است به سوی استمرار ناامنی و گسترش تهدید و از دست رفتن جانهای بیشتر؟ در این یادداشت میخواهم به نقد این دیدگاه به ظاهر صلحطلبانه بپردازم. اما در مقدمه لازم است تأکید کنم نیت افرادی که نام بردم را خیرخواهانه میدانم. نشانه آن هم این است که در این روزها، با صراحت جانب مام وطن را گرفتهاند و بدون لکنت از دفاع در برابر دشمن متجاوز حمایت کردهاند. با این موضعگیری وطنخواهانه، حساب خود را از اندک وطنفروشان ایرانینمایی که در این روزهای سخت، سکوت کردهاند و یا بدتر از آن، جانب متجاوز به میهن را گرفتهاند، جدا کردهاند. در عین حال، پیشنهادی که برای ترک مخاصمه و آتشبس ارائه میدهند خطرناک و برای آینده مردم کشورمان کُشنده است. این پیشنهاد از سر بیاطلاعی از قواعد سیاست است و وجه مشترک دکتر «شریفیزارچی» و روحانیون محترم «مجمع مدرسین و محققین ...» این است که در دانشگاه درس سیاست نخواندهاند و صد البته در رشته علمی خودشان متخصص هستند. در ادامه یادداشت تلاش میکنم از منظر علم سیاست و نه تحت تأثیر احساسات و هیجانات، به این موضوع بپردازم که چرا «آتشبس» و «صلح تحمیلی»، به مراتب برای جان شهروندان خطرناکتر از «تداوم جنگ» است.
1- صلح، محصولِ برچیده شدن منبع تهدید است، نه توقف موقت خشونت
آتشبس، در بهترین حالت، وقفهای موقت است در روند درگیری. تجربه تاریخی ثابت کرده صلح پایدار، نه در توقف شلیک بلکه در ریشهکنی ساختار تجاوز و خشونتپراکنی است. در تقابل ایران با رژیمی که ماهیت و مشروعیتش بر جنگ، ترور، اشغال، ترساندن و خرابکاری استوار است، صرف آتشبس نهتنها راهحل نیست، بلکه موجب تأخیر در حل مسآله است.
آتشبس بدون تنبیه متجاوز، یعنی دادن فرصت بازسازی به دشمنی که خود را برای تجاوز بعد آماده میکند. همواره باید به خودمان یادآوری کنیم رژیم صهیونیستی به ایران شبیخون زد و ایران، نه تمایلی به آغاز جنگ داشت و نه اقدامی در این جهت انجام داد. ما را در وسط مذاکره سیاسی و دیپلماتیک غافلگیر کردند.
2- توجه به تاریخ و هویت جنگطلبانه دشمن صهیونی
مرور رخدادهایی که در این چند سال اتفاق افتاده نشان میدهد با رژیمی مواجهیم که هیچ ارزشی برای قرارداد و دیپلماسی قائل نیست. بر فرض که ایران به صلح تحمیلی و آتشبس موقت تن داد؛ آیا به رژیمی که دست به ترور فرماندهان و دانشمندان ایران، کشتن شهروندان ایرانی، حمله به تأسیسات زیربنایی و غیرنظامی، حمله مستقیم به کنسولگری در سوریه زده، میتوان اعتماد کرد؟ هوش زیادی نیاز نیست که بفهمیم این رژیم تحت هیچ نظم و قاعدهای درنمیآید و به راحتی تمام قول و قرارهایش را نقض میکند. پس صلح وابسته به مهار رژیم صهیونیستی است نه به خواست و تمایل ایرانیان.
در چنین وضعیتی، دعوت به آتشبس، بدون در نظر گرفتن توازن مسؤولیت، عملاً نوعی مماشات با متجاوز و فشار بر قربانی است. این نه صلحطلبی، بلکه تساهل در برابر بیعدالتی است.
3- تجربه تاریخ؛ صلح سست، جنگ خونینتر
تاریخ قرن بیستم، پر است از نمونههایی که در آن، «آتشبسهای زودهنگام» و «توافقهای سطحی»، راه را برای جنگی عظیمتر باز کردهاند. صلح «ورسای» پس از جنگ نخست جهانی، نه تنها آلمان را رام نکرد، بلکه زمینهساز روی کار آمدن فاشیسم و جنگی دهشتناکتر شد. در تقابل با رژیم صهیونیستی نیز، آتشبسهایی چون توافق اسلو و آتشبسهای پس از هر جنگ غزه، نه تنها امنیت نیاورد، بلکه فرصت بازسازی زرادخانههای رژیم اشغالگر را فراهم کرد.
به یاد داشته باشیم «مقاومت، نه عشق به جنگ، بلکه تنفر از تکرار جنایتهاست»؛ و این جز با بازداشتن متجاوز محقق نمیشود.
* اگر خواهان صلح هستیم، نباید به دنبال آتشبس باشیم
دعوت به صلح، مطلوب است؛ اما صلح واقعی، پایدار و ریشهدار تنها در پرتو اقتدار در برابر متجاوز، تنبیه عامل تهدید و ترسیم خطوط قرمز امنیتی غیرقابل عبور ممکن است. آتشبسهایی که بدون اصلاح بنیادهای تجاوز برقرار شوند، صرفاً به رژیم صهیونیستی فرصت میدهند بار دیگر، جنگی دیگر، تروری دیگر و جنایتی دیگر را تدارک ببیند. نگاههای غیرواقعگرایانه و خام چنین میپندارند که دیپلماسی و پیمانهای سیاسی میتوانند صلح به ارمغان بیاورند. خواندن تاریخ میتواند کمک کند از این برداشتهای سطحی فاصله بگیریم. نیاز نیست راه دور برویم. ۱۰۰ سال پیش و پس از جنگ اول جهانی، صلحطلبان دنیا «جامعه ملل» (League of Nations) را تأسیس کردند که از جنگهای آینده جلوگیری و از صلح و امنیت بینالمللی محافظت کنند. اما این پیمان بینالمللی که با مشارکت اغلب کشورهای مهم دنیا شکل گرفته بود نتوانست از بروز جنگ دوم جهانی جلوگیری کند و سال ۱۹۴۶ منحل شد. نمونههای تاریخی مشابه فراوان است و نشان میدهد دیپلماسی قادر به جلوگیری از جنگ نیست. بهخصوص که با قدرتهای زورگو و متجاوزی همچون رژیم صهیونیستی و آمریکا مواجه باشیم. باید این ضربالمثل قدیمی به زبان لاتین را آویزه گوش قرار دهیم: “Si vis pacem para bellum” (اگر صلح میخواهی برای جنگ آماده شو).
بنابراین، اگر خیرخواهی برای مردم ایران و منطقه را مبنا قرار دهیم، نه آتشبس که «مهار متجاوز» و «دفاع قاطع» باید اولویت قرار گیرد. تنها این مسیر است که در بلندمدت، راه را به سوی امنیت واقعی و صلح پایدار باز خواهد کرد؛ اگرنه، تکرار شعار «جنگ را متوقف کنید»، بدون تحلیل ماهیت جنگ، در نهایت به گستردهتر شدن آن منجر خواهد شد. در پایان به دوستان وطندوست پیشنهاد میکنم کتاب A Peace to End All Peace نوشته «دیوید فرامکین» را مطالعه کنند. این کتاب با عناوین مختلف از جمله با عنوان «صلحی که تمام صلحها را بر باد داد» ترجمه شده است. نویسنده با بازخوانی صلحی که پس از جنگ اول جهانی تحمیل شد، به این موضوع میپردازد که چگونه یک صلح نابجا، میتواند به جنگی خونین منجر شود. این کتاب به ما میآموزد اگر دغدغه جانهای عزیز شهروندان کشورمان را داریم، باید از پیشنهاد صلح تحمیلی و آتشبس فوری اجتناب کنیم.