07/تير/1404
|
07:20
۲۰:۵۶
۱۴۰۴/۰۴/۰۴
ایران هیچ تعهدی درباره برنامه‌های موشکی هسته‌ای یا سیاست‌های منطقه‌ای خود نداده است

آتش‌بسی که ما تحمیل کردیم

علی کاکادزفولی: اگرچه پس از یک جنگ ۱۲ روزه، آتش‌بس برقرار شد اما جنگ اصلی، یعنی «نبرد روایت‌ها» تازه آغاز شده است. در کارزار رسانه‌ای و شناختی که از سوی محور غربی-عبری هدایت می‌شود، تلاش بر آن است آتش‌بسی که پس از پاسخ‌های کوبنده ایران برقرار شد، به ‌عنوان یک دستاورد برای دشمن و نشانی از عقب‌نشینی ایران بازنمایی شود. کلید فهم درست تحولات اخیر و خنثی‌سازی این جنگ روانی در درک یک تمایز بنیادین و حیاتی نهفته است: تفاوت میان «پذیرش یک صلح تحمیلی» که می‌توانست یک شکست راهبردی باشد و «تحمیل یک آتش‌بس» از سوی ایران که یک پیروزی هوشمندانه است. این دو، صرفاً بازی با کلمات نیست، بلکه ۲ جهان متفاوت از نتایج سیاسی، نظامی و راهبردی را ترسیم می‌کند. تحلیل دقیق این دوگانه، به دور از شعارزدگی و با تکیه بر عقلانیت راهبردی، نشان می‌دهد چرا مسیر انتخاب‌شده توسط جمهوری اسلامی، تنها گزینه منطقی برای تبدیل یک تهدید به فرصتی برای تقویت بازدارندگی و تثبیت قدرت است.
* صلح تحمیلی؛ تله‌ای که ایران در آن نیفتاد
برای درک اهمیت دستاورد کنونی، ابتدا باید سناریوی جایگزین را تصور کنیم؛ سناریویی که دشمن برای آن برنامه‌ریزی کرده بود اما در تحقق آن ناکام ماند. صلح تحمیلی چیست و پذیرش آن چه پیامدهایی برای ایران داشت؟ صلح تحمیلی، وضعیتی است که در آن طرفی که مورد تجاوز قرار گرفته، نه‌تنها مجبور به توقف درگیری می‌شود، بلکه وادار به پذیرش شروط راهبردی طرف متجاوز می‌شود. این شروط، ذاتاً اهداف اولیه دشمن در آغاز جنگ را تشکیل می‌دهند. اگر ایران به چنین صلحی تن می‌داد، با یک توافقنامه شبیه نسخه گسترده و به‌ مراتب خطرناک‌تر قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت (که پس از جنگ ۳۳ روزه بر لبنان تحمیل شد) این بار علیه حاکمیت ملی خود مواجه می‌شد.
* پیامدهای چنین سناریویی فاجعه‌بار بود
اولین بند هر صلح تحمیلی، محدودسازی توانمندی‌هایی بود که دشمن را از ادامه جنگ بازداشت. برنامه موشکی، توان پهپادی و بویژه دستاوردهای هسته‌ای ایران، ذیل نظارت‌های فراپادمانی و محدودیت‌های دائمی قرار می‌گرفت. این به معنای تهی‌ شدن «بازدارندگی فعال» ایران و بازگشت کشور به دورانی بود که هر لحظه سایه تهدید نظامی بر سر آن سنگینی می‌کرد. دشمن به جای جنگ، از طریق «صلح» به هدف اصلی خود یعنی خلع سلاح ایران دست می‌یافت.
صلح تحمیلی، ایران را ملزم به قطع حمایت از جریان مقاومت در منطقه می‌کرد. این یعنی رها کردن متحدانی که بخش مهمی از معماری امنیت منطقه‌ای ایران را تشکیل می‌دهند و سپردن سرنوشت منطقه به دست آمریکا و رژیم صهیونیستی. در چنین حالتی، عادی‌سازی روابط با اسرائیل با سرعت بسیار بیشتری حرکت می‌کرد و ایران در مرزهای خود محاصره می‌شد. بزرگ‌ترین شکست، در بُعد روانی رخ می‌داد. پذیرش چنین صلحی، به معنای تأیید این روایت بود که «می‌توان به ایران حمله کرد و آن را وادار به تسلیم نمود». این پیام ویرانگر، روحیه متحدان منطقه‌ای را در هم می‌شکست و این ایده را که ایران یک قدرت شکست‌ناپذیر است، باطل می‌کرد. اعتبار ایران به ‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای مستقل و تأثیرگذار، بشدت مخدوش می‌شد.
در حقیقت، صلح تحمیلی، پیروزی در جنگ نظامی را برای دشمن به یک پیروزی مطلق سیاسی و راهبردی تبدیل می‌کرد و ایران را از یک کنشگر فعال به یک بازیگر تحت کنترل درمی‌آورد.
* آتش‌بس تحمیلی؛ ابتکار عمل از موضع قدرت
آنچه در واقعیت رخ داد، نقطه مقابل سناریوی فوق بود. ایران با درک عمیق اهداف دشمن، زمین بازی را تغییر داد. به جای کشیده شدن به یک مذاکره فرسایشی برای صلح، با پاسخ‌های نظامی دقیق، محاسبه‌شده و دردناک، هزینه ادامه جنگ را برای دشمن به قدری بالا برد که گزینه «آتش‌بس» برای آن‌ها از یک انتخاب، به یک ضرورت تبدیل شد. آتش‌بس تحمیلی وضعیتی است که در آن، طرفی که مورد حمله قرار گرفته، با اثبات توانایی خود در وارد آوردن خسارات غیرقابل تحمل، طرف متجاوز را مجبور به متوقف کردن درگیری می‌کند، بدون آنکه هیچ‌یک از شروط راهبردی او را بپذیرد. پیامدهای این رویکرد هوشمندانه، دقیقاً معکوس سناریوی قبلی است. در آتش‌بس کنونی، ایران هیچ تعهدی در مورد برنامه‌های موشکی، هسته‌ای یا سیاست‌های منطقه‌ای خود نداده است. این بزرگ‌ترین دستاورد است. ایران جنگ را متوقف کرد اما مولفه‌های قدرتی که دشمن را مجبور به توقف کرد، دست‌‌نخورده و در حال تقویت باقی ماندند. این یعنی بازدارندگی ایران نه‌تنها تضعیف نشد، بلکه در یک آزمون میدانی سخت، کارآمدی خود را به اثبات رساند و تثبیت شد. جنگ را آمریکا و اسرائیل آغاز کردند، اما این ایران بود که زمان پایان آن را تعیین کرد. پاسخ‌های ایران به‌ گونه‌ای طراحی شد که نه‌تنها اهداف نظامی را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه شریان‌های اقتصادی، امنیت روانی شهرک‌نشینان و ثبات سیاسی سرزمین‌های اشغالی را هدف بگیرد. زمانی که دشمن دریافت ادامه جنگ، فایده‌ای کمتر از هزینه‌های فزاینده آن دارد، گزینه‌ای جز پذیرش آتش‌بس پیش روی خود ندید. این یعنی ایران ابتکار عمل را در دست گرفت و دشمن را در موضع واکنش‌پذیری قرار داد.
جنگ اخیر ضعف‌هایی را در شبکه پدافندی، امنیت سایبری و حفاظت از زیرساخت‌ها آشکار کرد. یک سیستم عقلانی، پس از رسیدن به هدف اصلی خود (تنبیه دشمن و تحمیل اراده)، ادامه فرسایشی جنگ را انتخاب نمی‌کند، بلکه از فرصت آتش‌بس برای یک «گذار راهبردی» استفاده می‌کند؛ گذار از فاز عملیات نظامی به فاز بازسازی هوشمندانه و تقویت نقاط ضعف. این نه نشانه انفعال که اوج کنشگری مسؤولانه است. اکنون ایران در یک فضای تنفس راهبردی قرار دارد تا با سرعتی بیشتر از دشمن، حفره‌های دفاعی خود را ترمیم کند، زیرا برخلاف طرف مقابل که با بحران‌های سیاسی ناشی از ناکامی در جنگ مواجه است، ایران از انسجام داخلی برای تمرکز بر این اولویت برخوردار است.
* گذار از هیجان و شعارزدگی به عقلانیت راهبردی
فهم صحیح این رخداد، نیازمند عبور از دوگانه‌های ساده‌انگارانه جنگ/ صلح و پیروزی/ شکست مطلق است. ایران در جنگی قرار دارد که پیروزی در آن، نه با اشغال سرزمین، بلکه با شکستن اراده حریف و تحمیل روایت خود تعریف می‌شود.
ایران با نپذیرفتن صلح تحمیلی، اراده دشمن برای تسلیم‌سازی خود را شکست و با تحمیل آتش‌بس، روایت دشمن از قدرت مطلق خود را باطل کرد. اکنون جبهه مقابل با یک بحران شناختی روبه‌رو است؛ قدرتی که گمان می‌کردند با یک ضربه اولیه فرومی‌ریزد، نه‌تنها ایستادگی کرد، بلکه پاسخی داد که آنها را مجبور به عقب‌نشینی از اهداف حداکثری‌شان کرد.
آتش‌بس فعلی، پایان منازعه نیست، بلکه تغییر شکل آن است. جنگ نظامی متوقف شده اما جنگ امنیتی، اطلاعاتی، سایبری و اقتصادی با شدتی بیشتر ادامه خواهد یافت. بنابراین دستگاه‌های امنیتی و دفاعی کشور با آگاهی از این تداوم، وارد مرحله جدیدی از بازسازی و مقابله شده‌اند.
روایت راهبردی و عقلانی این است: جمهوری اسلامی ایران، پس از یک تجاوز آشکار، با استفاده هوشمندانه از قدرت نظامی خود، دشمن را از رسیدن به اهداف سیاسی‌اش بازداشت و او را وادار به پذیرش یک آتش‌بس بدون پیش‌شرط کرد. ایران اکنون، با درک عمیق از آسیب‌پذیری‌های خود و دشمن، از این فرصت برای تقویت ساختار دفاعی و امنیتی بهره می‌برد تا در دور بعدی تقابل احتمالی، در موضعی به‌ مراتب قدرتمندتر قرار گیرد. این، تفسیر دقیق واقعیتی است که دشمن تلاش می‌کند آن را در پس دود و غبار جنگ روانی پنهان کند. درک این تفاوت، همان خط فاصل میان درک یک شکست و فهم یک پیروزی راهبردی است.

ارسال نظر
پربیننده