05/تير/1404
|
09:31
۲۱:۲۳
۱۴۰۴/۰۴/۰۴

ما می‌ریم آمپول بزنیم

(برگرفته از دفتر خاطرات یک صهیونیست)
جمعه
دیشب به ایران حمله کردیم. قبل از آغاز عملیات یک وظیفه مهم در حیطه امدادی از طرف شخص ژنرال بی بی به من محول شد. مسؤول امور توزیع ایزی لایف در سراسر محله‌های حیفا، تل‌آویو، اورشلیم و حومه. از خوشحالی در ایزی لایف خود نمی‌گنجم!
شنبه
دیشب مصرف ایزی‌لایف خیلی بالا رفت. من اکنون تبدیل به بزرگ‌ترین توزیع‌کننده شده‌ام. ایزی‌لایف حتی از بنگ و شیشه و گل نیز درخواست بیشتری دارد.
ژنرال بی‌بی امروز قرار است یک توک پا اسرائیل را به مقصد یونان ترک کند. هرچه پا به زمین کوبیدم من را با خود نبرد. گفت ما می‌خواهیم برویم یونان آمپول بزنیم برگردیم. سر راه هم برایت قاقالی‌لی می‌خریم. به شرط خرید ایزی‌لایف پرو، راضی شدم برود.
یکشنبه
اکنون شب است، اما روز است. ایزی‌لایف پرو هم حتی جوابگو نیست. مجبور شدم سه تا ایزی‌لایف پرو را با هم بپیچم و استفاده کنم بلکه نم پس ندهد. من مادرم را می‌خواهم. بابایم را هم حتی می‌خواهم. ده بیست تا گزینه بود اما هیچ‌کدام بابای من نبودند.
قرار است مسؤول توزیع ایزی‌لایف تغییر کند. چرا؟ چون آینده‌نگری کردم و یک کامیون ایزی‌لایف در زیرزمین خانه دور از چشم بقیه گذاشتم تا اسراف نشود. من جلوگیری از اسراف کردم اما اینها می‌گویند احتکار کردی! بشکند دستم که نمک ندارد! آخر دیشب خواب دیدم ۷ ایزی‌لایف عادی، ۷ ایزی‌لایف پرو را می‌خورند. طبق این خواب، قحطی ایزی‌لایف در راه است و باید ایزی‌لایف‌ها را در زیرزمین‌ها انبار کنیم ولی کسی گوشش بدهکار نیست و می‌گویند چرا ایزی لایف‌ها را می‌ریزی توی خواب‌ها.
دوشنبه
ژنرال بی‌بی ممنوعیت فیلمبرداری و ارسال اخبار و آوردن نام یک جسم که بر زمین فرود می‌آید را اعلام کرده است. همه جا آهنگ «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم» در حال پخش‌شدن است. درحالی‌که اشک‌هایم را پاک کرده و ایزی‌لایفم را تبدیل به شش‌لایه می‌کنم، برای بار پنجاهم، «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم» را زیر لب زمزمه می‌کنم.
مدتی در حال سکسکه بودم و به هیچ وجه بند نمی‌آمد. خداروشکر چند دقیقه‌ای است بند آمده. به محض اینکه آن اسمش را نبر بر زمین فرود آمد و برج روبه‌رویی پودر شد، خود به خود سکسکه‌ام بند آمد. خدا خیرشان بدهد.

ارسال نظر