مارگارت تاچر تا ترامپِ تاجر
زهرا محسنیفر: ترامپ دیپلمات نیست؛ لات است؛ آدمی با اختلال دوقطبی که هنوز در دنیای تکقطبی سیر میکند. سطح خودشیفتگیاش برای فرعون که خود را خدای جهانآفرین میدانست هم قفل است. ترامپ، عصاره فضولات آمریکاست. غرب بدون زرورق است. واقعیت عریان لیبرال - دموکراسی است. زنگیِ مستی است که عقلای ینگه دنیا تیغ تیز قدرت را دست او دادهاند و نمیدانند چگونه پس بگیرند. پرزیدنت، بر اریکه قدرت نشسته و خود را در ردای پادشاهی میبیند اما کسی جرأت ندارد به او بگوید عریان است. هر که تصویر خیالی ابرقدرتیاش را خطخطی کند، فحشکش میشود. شخصیت پفکیاش شبیه گوشفیل است اما فکر میکند از دماغ فیل افتاده. ماشین سیاستورزی غرب، آب و روغن قاطی میکند وقتی از عصر مارگارت تاچر به دوران ترامپ تاجر میرسد. ما سرگرم مذاکره غیرمستقیم با شیطان بزرگ بودیم اما ترامپ داشت در لیگ دیگری بازی میکرد. مسقط و رم، صحنه تئاتر دیپلماسی بود و دستهای چدنی درون دستکشهای مخملی، انگشتان خود را ورز میدادند. از خیلی سال پیش میدانستیم ما بالاخره سنگهای خودمان را در مذاکره با آمریکا واخواهیم کند؛ وقتی شتر از سوراخ سوزن رد شود. در آن هنگام که نِی گل بدهد و گاو نر را بدوشیم. وقتی غداران قدارهبند عالم، قیافه فتوژنیک به خود میگیرند و ادکلن میزنند و با رولزرویس مشکی شیشهدودی پلاک دیپلماتیک برای گفتوگو میآیند، باید شست ما خبردار شود که میخواهند چنگی بزنند. وقتی کورتکسکلفتهای چشمآبی کارهای کثیفشان را قنتراط میدهند دست اسرائیل تا روی دستمال گردنشان لک نیفتد. باید انگشتانمان را بشماریم وقتی با آنها دست میدهیم. بله! مونارنجی مغزفندقی بالاخره میزانسن میز دیپلماسی را خرد و خاکشیر کرد و شمشیر را از رو بست و افسار پاچهگیر گوشمخملی را باز کرد و با اشاره انگشت، ایران را نشان داد. برآورد پت و متهای واشنگتن و تلآویو این بود که وقتی غزه و بیروت و دمشق پَر، تهران هم آماده پرپر. آمدند و به مشت محکم ملت و نیروهای مسلح خوردند. تعرض به جغرافیا، آتشفشان خفته وحدت مردم را بیدار کرد و به آتش زیر خاکستر وطندوستی ایرانیان باد زد. مشتهای گرهکرده مردم زیر آتشبار پدافند هوایی، سوخت ابرفراصوتها شد تا تلآویو و حیفا را شرحهشرحه کنند. بزی که نیروی گاو نر نداشت، به مصاف شیر آمده بود. خیلی زود پدرخوانده تروریستهای عالم، سگ هار منطقه را از زیر لگدمال ایران بیرون کشید تا صدای عوعوی او آبروی ابرقدقدیاش را نبرد. بله! ترامپ، دیپلمات نیست؛ لات کوچه خلوت است و ما با موشکباران العدید، روی صورت او تیزی کشیدیم. دشمن ابله، موهبت است.
دهانگشاد مغزتهی، پته خودش را در دشمنی با تمدن و امپراتوری ایران روی آب ریخت تا دستش برای همه دوستداران واقعی ایرانزمین رو شود. نادانی کابویهای اوانجلیست و یابوهای صهیونیست، ایران را متحد و یکپارچه کرد. سرمایه اجتماعی ایرانیان را به سقف چسباند. در سایه خیرهسری دشمن، موشکهای ایرانی بهتر از ۱۰۰۰ تریبون و منبر، خودباوری و دشمنشناسی را با رسم شکل به نسل زد نشان داد. ضرب شست موشکی ایران در پاسخ به حماقت قمارباز، «دعات للنّاس بغیر السِنتهم» شد و بهتر از دارالتقریب و الازهر، شیعه و سنی را زیر پرچم امت واحده گرد آورد.
ما دشمن را مجبور کردیم غلاف کند اما باید مراقب ضربه به گیجگاه نظام تصمیمساز کشور باشیم. برخی صاحبمنصبان صاحب رای باید از خواب خرگوشی بیدار شوند و در مقابل ماشین جنگی دشمن با دنده خلاص حرکت نکنند. پس از چند بار مارگزیدگی باید معلوممان شده باشد مذاکره با شیطان، سوراخ دعا نیست و اینکه مذاکرهزدگی گاهی خطر جنگزدگی به همراه دارد. در دوران آتشبس، دیپلماسی خوب است، برای مطالبه خسارت؛ برای طرح شکایت. برای چسبیدن یقه همان کورتکسکلفتهای دست و پاچلفتی که برجام را شبیه یک جامِ تزئینی کردند و به ریش ما خندیدند. برای رسواسازی جاسوسهای «آژانس» که بیش از حد به آنها «آوانس» دادیم. باید مراقب گیجگاهمان باشیم تا بازی برنده را واگذار نکنیم.