08/تير/1404
|
07:06
۲۱:۴۷
۱۴۰۴/۰۴/۰۷
رژیم صهیونیستی چگونه پیش از نخستین شلیک، شکست خورد؟

عقلانیت ملی پیروز میدان

مهرداد احمدی: در واپسین دور رویارویی‌های مستقیم و غیرمستقیم میان ایران و رژیم صهیونیستی، جنگ تمام‌عیاری در جریان بود که هدف آن فراتر از پاسخ به عملیات پهپادی یا حملات سایبری، دستیابی به نوعی فروپاشی روانی و محاسباتی در ساختار سیاسی - اجتماعی ایران بود. رژیم منحوس با تکیه بر تجربه‌ای که از جنگ ۲۰۰۶ لبنان با حزب‌الله به ‌دستاورده بود، کوشید دکترین موسوم به «ضاحیه» را که مبتنی بر نابودی زیرساخت‌ها، ترور فرماندهان و ایجاد ترس و بی‌ثباتی اجتماعی است، در لبنان ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ پیاده کند‌. در واقع صهیونیست‌ها از شکست ۲۰۰۶ آموختند اگر می‌خواهند به لبنان ضربه بزنند، باید بازوی مرزی‌اش یعنی حزب‌الله را با عملیات‌هایی شوکه‌کننده به سرگیجه بیندازند. با تفوق نسبی این دکترین در لبنان، آنها سراغ اجرایی کردن آن در ایران آمدند؛ با این تفاوت که این ‌بار نه با بمباران محله‌ای در بیروت، بلکه با جنگ ترکیبی، عملیات روانی گسترده و ترورهای نقطه‌ای در قلب تهران و دیگر شهرهای مهم ایران، قصد داشتند به تخریب ساختار فرماندهی، انهدام همبستگی ملی و فرسایش اعتبار نهادهای امنیتی و نظامی کشور دست یابند. در ظاهر امر، برنامه‌ریزی دقیق موساد، ابزارهای پیشرفته اطلاعاتی و همراهی رسانه‌های جهان و نیروی هوایی رژیم، نوید موفقیت یک سناریوی حساب‌شده را می‌داد. ترور فرماندهان ارشد، انفجار در تأسیسات نظامی و علمی و ایجاد یک جو روانی ناپایدار، بخشی از این سناریو بود اما آنچه رخ داد، نه فقط شکست این عملیات‌ها بود، بلکه شکست عمیق‌تری در لایه‌های زیرین‌تر خود داشت؛ شکست در درک نرم‌افزار ذهنی ایرانیان و فهم نادرست از بافت نهادی و ساختاری جمهوری اسلامی ایران. این شکست، نه فقط شکست در «میدان»، بلکه پیش از آن، شکست در «اندیشه» و «تحلیل» بود. تحلیلگران صهیونیست و متحدان غربی‌شان در تمام این سال‌ها ایران را همچون یک نظام ایدئولوژیک بسته تحلیل کردند که با فشار خارجی یا ایجاد اختلال در رأس فرماندهی، دچار گسست درونی می‌شود. این تحلیل، متکی بر الگویی از نظام‌های شبه‌اقتدارگرا یا دولت‌های شکننده غرب آسیاست که با ترور یک فرمانده یا از کار انداختن یک نهاد، دچار فروپاشی سلسله‌مراتبی می‌شوند اما جمهوری اسلامی ایران، نه یک دولت متمرکز صرف، بلکه یک ارگانیسم زنده‌ اجتماعی - سیاسی است که عمق آن در لایه‌های فرهنگی، تاریخی و مردمی‌اش نهفته است. همین ویژگی، سبب شده حتی در لحظاتی که فشار بیرونی به اوج می‌رسد، به ‌جای فروپاشی، به بازتولید درونی و احیای انسجام بپردازد. در آخرین نمونه‌ این مواجهه، رژیم صهیونیستی با ترور فرماندهان ارشد و شهیدان دیگر، به ‌دنبال آن بود زنجیره‌ای از تزلزل روانی در بدنه نیروهای مسلح و جامعه ایجاد کند اما با واکنشی معکوس روبه‌رو شد؛ ابراز احساسات میلیونی مردم در پی ترور و شهادت سرداران و دانشمندان، تقویت فضای همبستگی در میان نیروهای مقاومت و افزایش مشروعیت نهادهای حافظ امنیت. این پدیده به روشنی نشان داد تحلیلگران صهیونیست نتوانسته‌اند منطق بومی «شهادت» و «ایثار» را در ذهن ایرانیان فهم کنند. در حالی که در بسیاری از فرهنگ‌های مدرن، مرگ فرمانده می‌تواند منجر به بحران رهبری شود، در فرهنگ اسلامی - ایرانی، شهادت فرمانده نه ‌تنها پایان نیست، بلکه آغاز یک خیزش تازه است. اینجا همان‌ جایی است که اشتباه محاسباتی صهیونیست‌ها رخ می‌دهد. آنها ساختار نظامی ایران را همانند ارتش‌های کلاسیک تحلیل می‌کنند که با حذف سلسله‌مراتب، دچار فلج عملیاتی می‌شوند، در حالی ‌که ساختار نیروهای مسلح ایران، از سپاه و ارتش گرفته تا شبکه‌های مردمی بسیج و حتی دستگاه‌های اطلاعاتی، دارای یک منطق «افقی - شبکه‌ای» است. این منطق نه بر تمرکز، بلکه بر توزیع قدرت، تربیت نسلی و قابلیت بازسازی سریع مبتنی است. به ‌همین دلیل، فقدان یک فرمانده، به‌ سرعت با سر برآوردن ده‌ها فرمانده دیگر جبران می‌شود؛ چنانکه در تمام دوره‌های ترور فرماندهان سپاه و ارتش یا دانشمندان هسته‌ای نیز این بازتولید بی‌وقفه ادامه یافته است. اما در کنار این شکست ساختاری، آنچه شکست اساسی‌تر رژیم تبهکار را رقم زد، ناتوانی در فهم روان‌شناسی جمعی ایرانیان بود. 
ملت ایران، برخلاف تصور ساده‌انگارانه‌ای که در بسیاری از تحلیل‌های غربی دیده می‌شود، ملتی است که در شرایط بحرانی، از درون بحران، مشروعیت تازه‌ای برای ساختار خود خلق می‌کند. ریشه این ویژگی را می‌توان در تاریخ پرفراز و نشیب این ملت دانست؛ از مشروطه و نهضت ملی تا انقلاب اسلامی و دفاع مقدس. در تمام این دوره‌ها، جایی که دشمن بر نقاط ‌ضعف‌ انگشت گذاشته، ملت ایران آن را به نقطه ‌قوت تبدیل کرده است.
ترور یک سردار، بهانه‌ای برای بیداری عمومی می‌شود و حمله به یک مرکز نظامی، انگیزه‌ای برای همبستگی و پیشرفت بیشتر. رژیم صهیونیستی گمان می‌کرد با نمایش قدرت در قلب ایران خواهد توانست شکاف‌هایی در جامعه ایرانی ایجاد کند، اعتماد مردم به نظام را سست کند و فضایی از تردید، انفعال و بی‌اعتمادی را بگستراند اما در برابر این نقشه، آنچه شکل گرفت، نوعی خودآگاهی جمعی بود که نه فقط از دل هراس، بلکه از دل عزت، ایمان و خاطره‌ تاریخی مقاومت برخاسته بود. مردم ایران، نه چون قربانیان منفعل، بلکه چون کنشگرانی تاریخی با مساله‌ مشترک، به استقبال این تهدید رفتند و آن را به فرصتی برای بازاندیشی در مفهوم «ملت» و «امنیت» تبدیل کردند. از سوی دیگر، روایت‌سازی رسانه‌ای رژیم صهیونیستی نیز با شکست مواجه شد. آنها با اتکا بر امپراتوری خبری غرب و شبکه‌های پارسی‌زبان ضدانقلاب خارج‌نشین، تلاش کردند واقعیت را وارونه نشان دهند؛ ترور را پیروزی، تردید را پیشرفت و شکست‌های میدانی را موفقیت راهبردی جا بزنند اما آنچه در عمل رخ داد، رسوایی بزرگی بود که در نهایت منجر به اعتراف تلویحی به ناکامی عملیات‌ها شد. وقتی تصویر اقتدار اطلاعاتی اسرائیل، به واسطه‌ پاسخ‌های پی ‌در پی ایران در خاک فلسطین اشغالی و انهدام دقیق سامانه‌های پدافندی‌شان مخدوش شد، این بار افکار عمومی جهان نیز متوجه شکست دروغ‌های اسرائیلی شد. این شکست، تنها مختص رژیم نبود، بلکه نشانه‌ای بود از پایان یک گفتمان قدیمی در تحلیل سیاست منطقه‌ای؛ گفتمانی که همچنان با منطق تقابل قدرت سخت، تهدید و حذف فیزیکی فرماندهان، به دنبال تغییر رفتار ملت‌هاست. حال آنکه تجربه ایران نشان می‌دهد درک واقعیت‌های فرهنگی، ساختاری و تاریخی ملت‌ها، بیش از زرادخانه‌های جنگی تعیین‌کننده است. سیاستی که نتواند ذهن ملت‌ها را بخواند، دیر یا زود در میدان نیز شکست خواهد خورد. در نهایت، می‌توان گفت جنگ اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، اگرچه ممکن است از منظر نظامی چند عملیات محدود تلقی شود اما در باطن خود، آزمونی برای سنجش عمق راهبردی ۲ طرف بود. ایران، با اتکا به عقلانیت تاریخی، عمق دفاعی بومی و پویایی نرم‌افزار اجتماعی‌اش، توانست از دل این تهدید، فرصت بیافریند. در مقابل، اسرائیل با شکست در تحلیل، محاسبه و روایت، نه ‌فقط یک نبرد را باخت، بلکه یک افق را از دست داد؛ افق برتری اطلاعاتی و روانی بر ملت‌ها و این، چیزی نیست که بتوان با عملیاتی دیگر براحتی آن را بازسازی کرد، زیرا شکست معرفتی، آخرین و عمیق‌ترین نوع شکست است؛ شکستی که ریشه در نادانی به امر انسانی دارد و بازگشت از آن، مستلزم چیزی بیش از قدرت نظامی است؛ مستلزم فهمی تازه از حقیقت.

ارسال نظر
پربیننده