08/تير/1404
|
01:18
۲۱:۵۷
۱۴۰۴/۰۴/۰۷
تغییرات محسوس تیم‌ ملی والیبال ایران زیر نظر پیاتزا

میلاد در بلگراد

علی اکبری: والیبال ایران که گویی به خواب زمستانی رفته بود، در بلگراد دوباره ما را به یاد روزهای طلایی‌اش انداخت؛ روزهایی که سرویس‌ها مثل شهاب بر زمین حریف می‌نشست و دیوار دفاعی مثل یک قلعه تسخیرناپذیر بود. ایران مقابل آرژانتین ایستاد، نه فقط برای بردن یک بازی، بلکه برای یادآوری غروری که مدتی در غبار فراموشی گم شده بود.
روبرتو پیاتزا، مرد آرام و در عین حال پرشور نیمکت ایران، این بار شطرنجی دقیق چید. بازیکنانش را با جملاتی ساده اما کاریزماتیک بیدار کرد: «برای این پیراهن، برای این مردم، برای افتخار!» و همان شد که باید می‌شد: ست اول، قدرت‌نمایی محض. توپ‌های سرعتی، پاس‌های دقیق و حمله‌هایی که دفاع آرژانتین را مثل برگ خزان بر زمین ریخت.
اما هیچ پیروزی بزرگی بدون زخم به دست نمی‌آید. ست دوم، شاگردان مارسلو مندز از لاک دفاعی خارج شدند. ضعف لحظه‌ای ایران، اشتباهات کوچک و بی‌رحمی آرژانتینی‌ها، نتیجه را برابر کرد. سالن برای لحظه‌ای در سکوت فرو رفت، نگاه‌ها سرد و تردیدآلود. درست همان‌ جا بود که روحِ تیمی ایران زنده شد.
پیاتزا دوباره ترکیب را دستکاری کرد، جوان‌ها را وارد میدان کرد، تجربه و شور را مخلوط کرد. ست‌های سوم و چهارم، صحنه بازگشت به اوج بود. هر دفاع موفق، هر امتیاز، هر فریاد شادی، شبیه شلیک گلوله در شب بی‌صدا بود. آنها می‌جنگیدند نه فقط با حریف، بلکه با شبح شکست‌های گذشته.
در پایان، وقتی سوت آخر کشیده شد، ایران نه فقط یک بازی، بلکه بخش مهمی از هویت خود را پس گرفت. تماشاگران در سالن و میلیون‌ها ایرانی پشت صفحه‌ها، دوباره ایستادند، دوباره نفس کشیدند، دوباره ایمان آوردند.
این پیروزی مقابل آرژانتین قدرتمند، یک برد ساده نبود؛ نقشه راهی بود برای آینده، مشتی محکم بر شایعه‌ها و ناامیدی‌ها. حالا ایران به‌ سوی مراحل پایانی لیگ ملت‌ها پیش می‌رود، با اعتمادبه‌نفسی که سال‌ها دنبالش می‌گشت. شاید نتیجه فردا نامعلوم باشد اما در این شب، بلگراد پایتخت افتخار ما بود.
جراحی بزرگ در قلب بلگراد
وقتی پیاتزا برای نخستین بار وارد تهران شد، چشم‌هایش پر از سوال بود؛ مردی آرام، خوش‌پوش و شیک، با نگاهی که انگار هزار داستان ناتمام در آن پنهان شده. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد همین مرد خونسرد، قرار است بزودی والیبال ایران را از خاکستر ناکامی‌ها بیرون بکشد و دوباره زنده کند.
بازی با آرژانتین در بلگراد، از همان ابتدا بوی نبردی بزرگ می‌داد. آرژانتین، تیمی با دستانی پر از مدال و ذهنی پر از ترفند، روبه‌روی ایران ایستاده بود اما ایرانِ پیاتزا، ایران جدید، آمده بود یادآوری کند دیگر آن تیم خسته و متزلزل نیست.
ست اول، ایران مثل یک تیم اروپایی کامل و دقیق ظاهر شد. سرویس‌های کوبنده، پاس‌های ظریف و دفاع‌هایی که هر کدام شبیه سیلی محکمی بر صورت آرژانتین بود. بازی را بردیم، ساده و بی‌رحمانه اما در ست دوم، آرژانتین دست به کار شد. مارسلو مندز، سرمربی‌ای که بلد است چطور نقشه حریف را بخواند، تیمش را احیا کرد. سرویس‌های قوی‌تر، دریافت‌های دقیق‌تر و جنگ روانی بی‌امان. ایران لغزید و ست دوم را از دست داد.
در همین نقطه بود که پیاتزا وارد داستان شد؛ نه به ‌عنوان یک مربی عادی، بلکه به ‌عنوان یک جراح. جراحی که می‌داند کجا باید تیغ بزند، حتی اگر خون بیاید. ناگهان تصمیمی گرفت که هر کسی را متعجب کرد: پوریا حسین‌خانزاده، یکی از آماده‌ترین مهره‌های تیم، از زمین بیرون رفت و علی حق‌پرست جوان جای او را گرفت. شاید خیلی‌ها پشت تلویزیون، این حرکت را دیوانگی محض دانستند اما اینجا، در دنیای پیاتزا، منطق با شجاعت تعریف می‌شود.
حق‌پرست با ورودش، یک تندباد واقعی به پا کرد. سرویس‌های پرسرعت، حمله‌های بدون ترس و دریافت‌هایی که همه را حیرت‌زده کرد. او جریان بازی را عوض کرد. ایران دوباره زنده شد، سالن بلگراد دوباره مال ما شد. ست‌های سوم و چهارم را با اقتدار بردیم، مثل شکارچی‌ای که آهو را در یک قدمی تله می‌بیند و با آرامش تمام، تیر را شلیک می‌کند.
اما ماجرا به همین‌جا ختم نشد. پیاتزا باز هم دست به کار شد. جواد کریمی و بردیا سعادت وارد شدند، به جای عرشیا به‌نژاد و امین اسماعیل‌نژاد. این تعویض‌ها، ترکیب تیم را شبیه یک موج بی‌امان کرد. موجی که هر چه جلوتر می‌رفت، دیوار دفاعی آرژانتین را فرسوده‌تر می‌کرد. ایران نه‌تنها در حمله، بلکه در دفاع و حتی در جنگ روانی، یک قدم جلوتر بود.
در هر امتیاز، فریاد بازیکنان ایرانی شبیه فریاد آزادی بود. انگار همه آمده بودند برای تسویه‌حساب با همه شکست‌های تلخ این سال‌ها. هر توپ برگشتی، هر دفاع، هر اسپک، به ما یادآوری می‌کرد والیبال فقط یک ورزش نیست؛ یک انقلاب است، یک بیانیه علیه فراموشی.
پیاتزا در این بازی، نه‌تنها یک مربی، بلکه یک رئیس واقعی بود. او از بازیکنانش قهرمان ساخت.
او کاری کرد حتی نیمکت‌نشین‌ها هم احساس کنند هر لحظه می‌توانند نقش اصلی را بازی کنند. پیاتزا ساختار ذهنی تیم را تغییر داد؛ از تیمی محتاط و مردد، به تیمی مهاجم، حریص و بی‌باک.
وقتی سوت پایان به صدا درآمد، ایران فقط یک برد کسب نکرد. ما بخشی از شخصیت گمشده‌مان را پس گرفتیم. تماشاگران ایرانی در سالن، با پرچم‌های سبز، سفید و قرمز و میلیون‌ها نفر در خانه، دوباره ایمان آوردند. ایمان به اینکه این تیم می‌تواند هر ناممکنی را ممکن کند.
والیبال ایران حالا با ۳ برد متوالی، یک قدم تا صعود به مرحله نهایی فاصله دارد. تیمی که حالا پیام روشنی برای قدرت‌های والیبال دنیا فرستاده: «دیگر نمی‌توانید ما را نادیده بگیرید». این تیم آمده تا ثابت کند نه یک تیم آسیایی، بلکه یک مدعی جهانی است.
پیروزی مقابل آرژانتین، شروعی دوباره بود؛ شعله‌ای تازه در قلب والیبالی که سال‌ها منتظر نسیم تازه بود و این شعله را کسی روشن کرد که بلد است چطور تیم را از خاکستر بلند کند: روبرتو پیاتزا، معمار جسارت.
ایران دوباره ایستاده؛ این ‌بار با چشمانی باز، قلبی پر از امید و دست‌هایی آماده برای صعود به قله‌ها.

***
ایمان از نیمکت تا اوج

وقتی روبرتو پیاتزا روی نیمکت تیم‌ ملی والیبال ایران نشست، شاید خودش هم نمی‌دانست قرار است در عرض چند هفته، اینقدر عمیق در روح و روان تیم نفوذ کند. او نه یک مربی صرف، بلکه معمار یک بازسازی روانی بزرگ بوده. مربی‌ای که حتی در مصاحبه‌ها، صادقانه از ضعف‌ها حرف می‌زند، از «درس گرفتن» نمی‌ترسد و از بازیکنانش قهرمانانی می‌سازد که خودشان هم باور نمی‌کردند چنین ظرفیتی درون‌شان پنهان است.
بعد از پیروزی ۳ بر یک مقابل آرژانتین که جزء قدرترین تیم‌های ملی والیبال دنیاست، پیاتزا در کنفرانس خبری ایستاد، با همان آرامش همیشگی اما لابه‌لای جمله‌هایش می‌شد شعله‌ای از صراحت و ایمان را حس کرد. او گفت: «آرژانتین به ما درس بزرگی داد. ما کمی دیر واکنش نشان دادیم و این یک هشدار برای آینده است». این جمله شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد، ولی در دل خودش فلسفه مربیگری پیاتزا را فریاد می‌زند؛ پذیرش ضعف، اعتراف به اشتباه و تبدیل آن به فرصتی برای رشد.
همه چیز از ست چهارم شروع شد؛ جایی که آرژانتین ۵ امتیاز پیش بود و بسیاری از تیم‌ها، حتی بهترین‌ها، در آن لحظه فرو می‌پاشند. سالن بلگراد در آن لحظه یک سکوت عجیب داشت. توپ‌ها یکی پس از دیگری بر زمین ایران می‌نشست و نگاه‌ها پر از استیصال بود اما ناگهان اتفاقی افتاد: تعویض‌ها. این‌ بار نه فقط یک جابه‌جایی فنی، بلکه یک حرکت روانی حساب‌شده. بازیکنان از روی نیمکت بلند شدند، مثل سربازانی که تازه فرمان حمله را شنیده‌اند.
پیاتزا در پاسخ به خبرنگاری که درباره این بازگشت معجزه‌آسا پرسید، گفت: «بازیکنان باور کردند برگشت به بازی امکان‌پذیر است». همین باور، تفاوت میان تیمی معمولی و تیمی قهرمان‌ است. این همان چیزی بود که در آن لحظه حیاتی، قلب تیم را از یخ‌زدگی نجات داد. یک دفاع، یک توپ برگشتی، یک فریاد از ته دل؛ همه‌ چیز عوض شد.
این تیم، به رهبری پیاتزا، حالا به جایی رسیده که حتی وقتی عقب است، تسلیم نمی‌شود. وقتی سالن ساکت است، صدای قلب بازیکنان را می‌شود شنید. این همان فرهنگ جدیدی است که پیاتزا ساخته: فرهنگ جنگیدن تا آخرین نفس، فرهنگ ایستادن مقابل هر موج، حتی اگر آن موج آرژانتین باشد.
پیاتزا مثل یک استاد شطرنج، حرکاتش را چند قدم جلوتر می‌بیند. او در همان کنفرانس مطبوعاتی بارها تاکید کرد باید مقابل تیم‌های سرعتی مثل آرژانتین، «یاد بگیریم» چطور بازی کنیم. این یعنی پذیرش مداوم یادگیری، یعنی هیچ‌ وقت قانع نشدن. حتی در زمان پیروزی، او هنوز دنبال نقاط ضعف‌ می‌گردد.
در والیبال، لحظه‌هایی هست که سرنوشت را عوض می‌کند؛ شاید یک سرویس، شاید یک دفاع، شاید فقط یک نگاه به چشم‌های مربی. در این بازی، آن لحظه درست زمانی بود که تیم ۵ امتیاز عقب بود اما پیاتزا با یک نگاه، با یک تعویض، با یک فریاد کوتاه، تیم را از لبه سقوط بالا کشید.
ایران حالا با ۳ برد متوالی، روحیه‌ای دارد که هیچ نموداری نمی‌تواند نشانش دهد. این تیم فقط برای کسب برد به میدان نمی‌رود؛ آمده تا داستان بنویسد. داستانی که هر امتیازش مثل جمله‌ای از یک رمان حماسی است.
روبرتو پیاتزا، با همه شجاعت و فروتنی‌اش، به ما یاد داد هیچ پیروزی آسانی وجود ندارد. هر برد، نتیجه هزار تصمیم، هزار ترس، هزار لحظه باور است. ایران، در بلگراد، نه فقط یک برد ورزشی، بلکه یک پیروزی روحی کسب کرد؛ بردی که از نیمکت آغاز شد و تا آخرین امتیاز ست چهارم ادامه یافت.

ارسال نظر
پربیننده