در کارزار قلبها و ذهنها «ایران» پیروز واقعی است
علی کاکادزفولی: برای تحلیل راهبردی دقیقتر جنگ 12 روزه آمریکا و رژیم صهیونی با ایران، نخستین و بنیادینترین گام، فراتر رفتن از چارچوبهای منسوخ و تقلیلگرایانه نظامیگری است. ارزیابی این تقابل بر اساس تعداد جنگافزارهای منهدمشده یا وسعت آسیبهای فیزیکی، نهتنها درک ما را از ماهیت نبردهای مدرن مخدوش میکند، بلکه منجر به غفلت از پیروزی اصلی و تعیینکنندهای میشود که در صحنهای به مراتب وسیعتر از میدان نبرد رخ داده است؛ صحنه جنگ ارادهها، جنگ روایتها و کارزار جهانی افکار عمومی. پیروزی در این منازعه که ریشه در قدرت مردمپایه جمهوری اسلامی در داخل دارد، در بیرون از مرزهای جغرافیایی نیز حمایت پررنگ ملتها را به همراه داشته است. این پیروزی دستاوردی گفتمانی است که تأثیرات آن بسیار پایدارتر و عمیقتر از هرگونه دستاورد تاکتیکی در میدان است.
* جنگ واقعی میان ارادههاست، نه جنگافزارها
منازعه میان ایران و محور غربی - صهیونی، ماهیتاً نوعی درگیری نامتقارن است. این عدم تقارن صرفاً در توانمندیهای نظامی خلاصه نمیشود، بلکه در اهداف و ابزارهای راهبردی طرفین نیز نمود مییابد. هدف اصلی ائتلاف متخاصم، نه اشغال سرزمینی به مفهوم کلاسیک آن، بلکه در هم شکستن «اراده مقاومت» و تحمیل «اراده هژمونیک» خویش است. این هدف از طریق ۲ ابزار کلیدی پیگیری میشود؛ اول، ایجاد شوک و وحشت با نمایش قدرت نظامی ویرانگر و دوم، انحصار روایت جهانی از طریق امپراتوری رسانهای برای مشروعیتزدایی از مقاومت و معرفی آن به عنوان نیروی شرور و بیثباتکننده. در چنین پارادایمی، پاسخ راهبردی ایران نیز نمیتواند و نباید صرفاً بر بُعد نظامی متمرکز باشد. جمهوری اسلامی با درک این واقعیت، میدان نبرد را به ۲ حوزه مکمل گسترش داده است: «میدان سخت» که در آن هدف، تحمیل هزینه و سلب امنیت از دشمن است و «میدان نرم» که در آن هدف، شکستن انحصار روایی دشمن و جلب حمایت وجدانهای بیدار جهانی است. جنگ 12 روزه، آوردگاهی بود که در آن، موفقیت در میدان دوم، اهمیت و ارزش راهبردی به مراتب بیشتری نسبت به میدان اول پیدا کرد.
* عمق استراتژیک ایران؛ از قلب جهان اسلام تا وجدانهای بیدار غرب
برخلاف دولتهای غربی که مشروعیت خود را اغلب از ساختارهای رسمی و اتحادهای سیاسی میان نخبگان میگیرند، قدرت نرم جمهوری اسلامی در بعد بینالمللی هم در امتداد مردمپایه بودن در داخل تعریف میشود و از حمایت و همدلی ملتها که منبعی پایدارتر و عمیقتر است نشأت میگیرد.
این پشتوانه اجتماعی جهانی که در طول بیش از ۴ دهه ایستادگی بر آرمانهای عدالتخواهانه و ضداستکباری بهتدریج انباشته شده، در جریان جنگ تحمیلی 12روزه به شکلی برجسته خود را به نمایش گذاشت.
این جریان جهانی البته چندوجهی است.
وجه اول- در قلب این حمایت، جوامع عربی و اسلامی قرار دارند. آرمان فلسطین به عنوان زخمی کهنه و نماد بارز بیعدالتی، نقطه کانونی این همبستگی است. برای این ملتها مقاومت ایران در برابر رژیم صهیونیستی، صرفاً کنشی سیاسی نیست، بلکه وظیفهای تاریخی، دینی و اخلاقی تلقی میشود. جنگ 12 روزه، این احساسات فروخفته را به خیابانها کشاند و فشاری بیسابقه بر دولتهای سازشکار وارد آورد و نشان داد نبض افکار عمومی منطقه، برخلاف سیاستهای رسمی برخی حاکمان، برای مقاومت میتپد.
وجه دوم- یکی از مهمترین تحولات راهبردی سالهای اخیر، فروریختن دیوار صوتی رسانههای جریان اصلی در غرب است. در بستر شبکههای اجتماعی و رسانههای ناهمسو با جریان اصلی، شهروندان غربی بویژه نسل جوان، به روایتی بیواسطه از ظلم و آپارتاید جاری در فلسطین دسترسی پیدا کردهاند. این جریان که با جنبشهایی نظیر تحریم اسرائیل (BDS) شناخته میشود، مقاومت ایران را نه از دریچه «تروریسم» که رسانههای غربی القا میکنند، بلکه از منظر مبارزه مشروع علیه یک قدرت استعماری و متجاوز میبیند. در طول جنگ 12 روزه، این گروهها با سازماندهی تظاهرات، کارزارهای آنلاین و فشار بر سیاستمداران، هزینه حمایت بیقیدوشرط دولتهایشان از جنایات اسرائیل را بالا بردند و به صدای رسای مقاومت در قلب غرب تبدیل شدند.
وجه سوم- فراتر از مساله فلسطین، ایستادگی ایران الهامبخش تمام ملتها و جریانهایی است که با نظم ناعادلانه جهانی و سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا مخالفند. از آمریکای لاتین تا آفریقا و آسیا، بسیاری از تحلیلگران و فعالان مستقل، رویارویی ایران با آمریکا و اسرائیل را نمادی از به چالش کشیدن سیستم تکقطبی و زورگو میدانند. برای آنها، ایران در حال پرداخت هزینهای است که بسیاری از کشورها آرزوی پرداخت آن را دارند اما توانش را ندارند. این نگاه، مشروعیت بینالمللی عمیقی برای ایران به ارمغان میآورد که با هیچ قطعنامه یا تحریمی از بین نمیرود.
* هیمنهای که شکست و دیوار ترسی که فرو ریخت
با درک این پسزمینه، میتوان مفهوم «پیروزی» را در این منازعه بازتعریف کرد. پیروزی ایران در جنگ 12 روزه، نه در تعداد تلفات دشمن، بلکه در تحقق ۳ هدف راهبردی کلان خلاصه میشود:
۱- شکستن تابوی شکستناپذیری دشمن: قدرت آمریکا و سگ هارش بیش از آنکه بر واقعیتهای میدانی استوار باشد، بر «تصویر» و «هیمنه» روانی بنا شده است. این تصویر، مبتنی بر شکستناپذیری مطلق و توانایی نابودی هر دشمنی بدون پرداخت هزینه است. نفسِ ایستادگی شجاعانه ایران، ورود به درگیری مستقیم و تحمیل خسارت به دشمن (فارغ از حجم آن) این تصویر را بشدت مخدوش کرد. این اقدام به مثابه فرو ریختن دیوار ترس بود و به تمام جهان نشان داد میتوان در برابر این غول ظاهراً شکستناپذیر ایستاد و آسیبپذیری آن را به نمایش گذاشت. این همان «پیروزی در جنگ ارادهها» است؛ جایی که یک طرف نشان میدهد حاضر است برای اصولش تا انتها بایستد و طرف دیگر در دستیابی به هدف اصلی خود یعنی شکستن این اراده، ناکام میماند.
۲- تحمیل هزینههای راهبردی نامتقارن: پیروزی در جنگ نامتقارن، به معنای وادار کردن دشمن به صرف هزینههایی است که با دستاوردهای آن به هیچوجه همخوانی ندارد. در طول 12 روز جنگ تحمیلی، ایران توانست هزینههای سرسامآور اقتصادی، امنیتی و حیثیتی را به دشمن تحمیل کند. فعال شدن بیوقفه و پرهزینه سامانههای پدافندی، فلج شدن نسبی اقتصاد، ایجاد حس فراگیر ناامنی در عمق سرزمینهای اشغالی و مهمتر از همه، انزوای فزاینده بینالمللی و ایجاد شکاف در جبهه داخلی دشمن، همگی مصادیق این پیروزی است. دشمن برای دستاورد نظامی محدود، هزینهای راهبردی و بلندمدت پرداخت کرد که اعتماد به نفس و بازدارندگی آن را به شکل جدی تضعیف کرد.
۳- الهامبخشی و الگوسازی برای مقاومت: شاید بزرگترین پیروزی راهبردی ایران، پیروزی معنوی و بلندمدت است. مقاومت ایران در این جنگ، به الگویی زنده برای تمام جنبشهای آزادیبخش جهان تبدیل شد. این اقدام به آنها نشان داد مقاومت در برابر قدرتهای ظالم نه تنها ممکن، بلکه ثمربخش است. این «قدرت الهامبخشی» سرمایهای است که در درازمدت، محور مقاومت را تقویت و حتی مرزهای آن را بازتعریف کرده و هژمونی آمریکا و اسرائیل را در مناطق مختلف جهان با چالشهای فزاینده روبهرو خواهد کرد. این پیروزی در ذهنها و قلبهای مبارزان راه آزادی در سراسر جهان حک میشود و اثرات آن در دهههای آینده پدیدار خواهد شد.
* اراده ملتها؛ پیشران مهم برای از بین بردن نظم منسوخ
با اتکا به آنچه در بالا گفته شد، میتوان بیان کرد جمهوری اسلامی ایران به پیروزی بزرگی دست یافته است اما این پیروزی از جنسی متفاوت با تعاریف کلاسیک پیروزی است؛ ایران موفق شد روایت خود را بر روایت دشمن غالب کند؛ روایت «مقاومت مشروع» در برابر «تجاوز نامشروع». ایران توانست پشتوانه قدرت نرم عظیم خود یعنی حمایت ملتهای جهان را فعال کرده و آن را به یک نیروی مادی و تأثیرگذار در صحنه بینالمللی تبدیل کند.
پیروزی در این نبرد در شکستن هیمنه دشمن، تحمیل هزینههای گزاف بر او و مهمتر از همه، در تثبیت خود به عنوان الگویی الهامبخش برای مقاومت جهانی تعریف میشود. این جنگ نشان داد در قرن بیست و یکم، قدرت تنها به موشک و اقتصاد خلاصه نمیشود؛ قدرت در توانایی روایتسازی، در جلب همدلی جهانی و در شجاعت ایستادگی بر سر اصول نهفته است. جمهوری اسلامی با تکیه بر این قدرت نرم، توانست از این آوردگاه سربلند بیرون آید و جایگاه خود را به عنوان محور کلیدی در شکلدهی به نظم نوین جهانی که در آن اراده ملتها نقش پررنگتری ایفا میکند، تثبیت کند.