16/مرداد/1404
|
00:37
۲۲:۳۳
۱۴۰۴/۰۵/۱۵

پا تو کفش شاعرها

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
از بس که آب قطع است ناچار شد بپوشد

گر بخوانی مقیم درگاهم
زائرانِ تو را دهم ماساژ

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ورنه هر لوله آبی که ببینی، قطع است!

بس دیر و دشوار آمدی بس زود و آسان می‌روی
برق عزیز این روزها از ما گریزانی چرا؟ 

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
آب و برق طرف مسجد ما قطع شده

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
 که جاری‌ام بخورد از کباب مشایه

دیر ا‌ست که دلدار پیامی نفرستاد
حالا که نوشته فقط از قطعی برق است

به گرزِ گران مغزِ مردم مکوب
همیشه بیاور خبرهای خوب

ارسال نظر
پربیننده