
فاطمه رایگانی: از ابتدای توفان الاقصی تا جنگ ۱۲ روزه، هیچ خبری به اندازه شهادت سیدحسن نصرالله دلم را نلرزانده بود. مگر میشد حزبالله بدون سید؟ مقاومت بدون محور؟ تقریبا جایی نبود که بحث از محور مقاومت شود و کسی نگوید حزبالله بعد از سید دیگر مثل سابق نخواهد شد. بحث خلع سلاح هم که جدی شد، این گزاره که اینها اثر فقدان سید است و دولت بیروت در نبود او چنین جسارتی کرده، معنای بیشتری یافت. بعد از یک سال اما بزرگترین اجتماع حزبالله پس از تشییع سید شکل گرفت و ناخودآگاه ذهنم میان این تجمع دنبال نشانهها میگشت. انبوه جمعیت که بغضشان به لبشان چسبیده بود، با پخش هر صدایی از او، شانههایشان میلرزید و چشمهایشان میبارید. انگار نه انگار یک سال گذشته و حالا باید قدری آرامتر شده باشند. پیرزنی کنار دستم مویهکنان قربانصدقه عکس سید میرفت. چشمش که به من افتاد، لبخند زد و گفت: «الله یحفظ سیدنا القائد…الله یحفظ شیخ نعیم…» انگار بخواهد بگوید مبادا این گریهها ته دلت را خالی کند. ما هنوز کار داریم… و این حال اغلب آدمهای آنجا بود؛ دلهایشان در داغ سید سوخته اما مشتهایشان برای لبیک یا شیخ قاسم گره شده و بعد از هر«انا علی العهد» میخواندند: «یا الله، یاکریم، احفظ لنا شیخ نعیم قاسم». دختری با همان چشم اشکبار به طرح سلاح روی پرچم حزبالله اشاره میکرد و میگفت: «این سلاح امانت سید دست ما است. تا زندهایم این امانت را زمین نخواهیم گذاشت». همین موقعها بود که شیخ قاسم یادآوری کرد «این روحی بود که امام موسی صدر در ما دمید و مقاومت را آغاز کرد و با خون شهدا ادامه پیدا میکند»؛ همانطور که اول سخنرانیاش خطاب به سیدحسن نصرالله گفته بود: «تو این مشعل را از سیدعباس گرفتی و از نور وجودت به آن بخشیدی»، «ما بر سر عهد هستیم و مسیر تو را ادامه میدهیم و امانتدار تو خواهیم بود و از سلاح دست نمیکشیم». همین جملهها را روی بنر بزرگ پشت سر برگزارکنندگان مراسم هم دیدم. این فهم تاریخی، رمز زنده ماندن حزبالله است. آنها نه آغاز قصهشان را با سید میدانند، نه پایانش را. از بیرون که نگاه میکنی، پرسشها از این جنس است: آیا شیخ نعیم قدرت اقناعی سید را دارد؟ او میتواند تصمیمات مهم بگیرد و همه را با تصمیمهایش همراه کند؟ او درایت میدانی سید را دارد؟ و هزار پرسش اینگونه دیگر که درستند اما ربطی به موجودیت مقاومت لبنان ندارند. مقاومت خودش را در پیوند با گذشتهاش میفهمد که با ۲ عنصر «عهد» و «امانت» به آینده پیوند میخورد. امانت با شهادت رهبرها تمام نمیشود، بلکه از مرحلهای به مرحله بعد منتقل میشود؛ حالا هر قدر رهبر قبلی بزرگتر و اثرگذارتر، بار امانتش سنگینتر و مسؤولیت پس از او بیشتر. حزبالله در شیخ نعیم دنبال سید نمیگردد که از فقدانش به بنبست بخورد، بلکه خودش را در کنار او مسؤول حفظ امانتی میداند که سید در ۳۳ سال دبیرکلیاش بیشتر از هر کسی به آن عمق بخشید و حالا در دور جدید باید به اقتضای زمانه خودش ادامه یابد. ثروت بزرگی که سید در میدان لبنان خلق کرده، پیوند این امت با خودش نیست که با شهادتش همه چیز از بین برود، بلکه پیوند تکتک این اعضا با هم تحت یک هویت مستحکم تثبیت شده است که دیگر با رفتن اشخاص از بین نمیرود. این همان ولایت عرضی است که در هر زمانهای رهبر خودش را با اقتضائات خودش میسازد و مسیر ماندن را باز میکند. این قصه، دیگر دنبالهدار است.