
میلاد جلیلزاده: در آخرین روزهای مهلت ارسال آثار غیرآمریکایی به مراسم اسکار اعلام شد فیلم «خرگوش سیاه خرگوش سفید» به کارگردانی شهرام مکری، به عنوان نماینده تاجیکستان در جشن آکادمی ۲۰۲۶ حضور خواهد یافت. پیش از آن هم مشخص شده بود «یک تصادف ساده» به کارگردانی جعفر پناهی قرار است نماینده فرانسه در این مراسم باشد. این در حالی است که خود ایران هم امسال «علت مرگ: نامعلوم!» را به عنوان نمایندهاش به اسکار فرستاده است. تهیهکننده «پیرپسر» که امید داشت اثرش به عنوان نماینده ایران در مراسم اسکار انتخاب شود هم پس از آنکه هیات انتخاب فیلم ایرانی ناامیدش کرد، از احتمال معرفی فیلمش به عنوان نماینده کانادا برای شرکت در جشن آکادمی خبر داد. این در حالی است که کانادا قبلا نماینده خود را اعلام کرده و فیلم «آنچه تو را میکشد» به کارگردانی علی خاتمی، قرار است از طرف این کشور ارسال شود. البته این فیلم کاملا کانادایی است و شخصیت اصلی داستان آن اصالتی ترکیهای دارد و هیچ ربطی به ایران در آن دیده نمیشود. امسال با حضور پرتعداد و کمسابقهای از فیلمسازان ایرانی در مراسم اسکار روبهرو خواهیم بود؛ حضوری که در تمام موارد از مسیرهای متعارف شکل نگرفته و بعضی از این فیلمسازان را به مهاجران غیرقانونی یا همان قایقسواران معروف مسیر اروپا شبیه میکند. یک نکته مهم دیگر که سوای از حرکت این فیلمسازان است، به برخورد بعضی رسانههای داخلی یا عوامل سینمای ایران با این موضوع مربوط میشود. ممکن است رفتار بعضی از این فیلمسازان را بشود در جهت منافع فردی خودشان ارزیابی کرد اما معلوم نیست چرا عدهای آن را همسو با منافع ملی در نظر میگیرند. آیا حضور فیلمسازان ایرانیتبار در اسکار به هر قیمتی، با هر کیفیتی و تحت هر عنوانی که باشد، باید یک افتخار برای سینمای ایران به حساب بیاید؟ وقتی یک فیلم صراحتاً سیاسی و ساختارشکن است و به همین دلیل توسط مجامع غربی حمایت میشود، در صورت کسب موفقیت آن فیلم چطور میشود چنین قضیهای را افتخاری برای سینمای ایران دانست. وقتی یک فیلمساز کانادایی فیلمی با داستانی درباره یک شهروند ترکتبار کانادا میسازد و آن را به اسکار میفرستد، چرا باید این قضیه در حد مدال المپیک ورزشی برای بعضی عوامل رسانهای یا سینمایی داخل مهم شود؟ سوالاتی از این دست بسیارند و ممکن است پاسخ هر کدامشان پرسشهای دیگری را پیش بکشد که ما را به عمق قضیه و مواجهه با مسائل بنیادین و تاریخی فرهنگ خودمان بکشاند. نمیتوان به همه این پرسشها یکجا جواب قاطع و تمامکننده داد اما میشود بعضی بدیهیات را پیش کشید و روی آنها ایستاد تا نقاط قرمز محو شده و نادیده انگاشته را دوباره به یاد بیاوریم و در مسیر عبور از این وضعیت گام برداریم. در ادامه تلاشهایی به همین جهت انجام شده است.
موفقیت برای ما به چه معناست؟
حضور همزمان 4 فیلمساز ایرانی در مراسم اسکار ۲۰۲۶ و بازتاب رسانهای این اتفاق در داخل ایران، جدا از کیفیت این فیلمها و نوع حضورشان در این مراسم، سرجمع پای یک بحث قدیمی را شاید این بار جدیتر از همیشه به میان کشد؛ چه چیزی را باید برای سینمای ایران و به طور کل برای ایران افتخار به حساب آورد و چه چیزی گذشته از خوب یا بد بودنش، ربطی به ما ندارد؟ تا کی و کجا میشود هرگاه اسم یک ایرانی در یک رویداد غربی شنیده شد، آن را به مثابه افتخاری برای جامعه ایران در نظر گرفت و غرق در غرور شد؟ یک فیلمساز ایرانی در کانادا فیلمی ساخته که داستان آن هیچ ربطی به ایران ندارد. چرا این خبر باید برای ما مهم شود یا حتی عدهای فکر کنند افتخاری نصیب سینمای ایران شده؟ به فرض اینکه فیلم علی خاتمی در اسکار موفقیتی هم کسب کند، آیا قرار است ما تصور کنیم هر بار نام این فرد مطرح میشود، همه بلافاصله یاد اصالت ایرانی او میافتند؟ مگر این همه کارگردان آلمانی، بریتانیایی، اسپانیایی، هندی، ژاپنی و چینی در هالیوود فیلم نمیسازند؟ تا به حال چند نفر از مخاطبان ایرانی این فیلمها، محصول آن فیلمساز را چیزی جز یک اثر آمریکایی دانستهاند و به تبار و اصالت کارگردانش توجه کردهاند که باقی مردم دنیا وقتی فیلم کانادایی علی خاتمی را دیدند، به یاد بیاورند یا حتی بفهمند که او اصالتا ایرانی است؟ از آن سو یک فیلمساز ایرانی در خود ایران با هنرپیشههای ایرانی، قصهای درباره ایران را جلوی دوربین برده اما آن را به عنوان نماینده فرانسه به اسکار فرستاده است. گذشته از اینکه این فیلم نه تنها در نسبت با حاکمیت ایران، بلکه در مواجهه با مردم این کشور هم لحنی بهشدت توهینآمیز دارد، حتی اگر چنین نبود آیا باز هم میشد هر نوع موفقیتی را که این فیلم در جشن اسکار کسب کرد متعلق به مردم ایران دانست؟ یک فیلمساز ایرانی دیگر اثرش را به عنوان نماینده تاجیکستان به اسکار فرستاده است. این فیلم هم صرفاً به دلیل حضور یک سری عوامل ایرانی در آن، توجه بعضی رسانههای داخل کشور را به خود جلب کرد؛ وگرنه وقتی اساساً فیلمی تاجیکی است و به مراسمی میرود که در ایران برگزار نمیشود، چرا باید توجه ایرانیها را جلب کند؟ پرسشی که درباره حضور این اسامی در مراسم اسکار ۲۰۰۶ مطرح شد، امروز به پرسشی تاریخی تبدیل شده است: چرا هرگاه نام یک ایرانی در رویدادی غربی شنیده میشود، عدهای حس غرور و افتخار میکنند و از کیفیت و ماهیت این حضور چیزی نمیپرسند؟ پاسخ به این پرسش بنیادین است که دلیل بسیاری از عقبماندگیها و ناکامیهای سینمای ایران را در دل خود خواهد داشت.
چرا اینقدر سخاوتمندانه از فیلمسازان ما حمایت میکنند؟
اساساً میتوان این را هم پرسید که جهانی شدن صنعت فیلمسازی ایران به چه معناست؟ اگر در جشنوارهای غربی که تعداد مخاطبان آن به اندازه جمعیت یکی از دبیرستانهای ایران هم نمیرسد، یک فیلم ایرانی نمایش داده شود یا حتی جایزه بگیرد، آیا این به معنای دیده شدن سینمای ایران در سطح جهان است؟ میتوان از این هم یک سطح عمیقتر شد و پرسید جهان دقیقاً به چه معناست؟ آیا منظور کسانی که میگویند ما جهانی شدیم، این است که همه دنیا ما را دیدند یا اینکه بخشی از نیمکره غربی و شمالی زمین را معادل با تمام دنیا در نظر گرفتهاند؟
ما پیش از این با سریالهایی مثل «یوسف پیامبر» و «مختارنامه» توانسته بودیم در بخش بزرگی از آسیا و آفریقا نامآور شویم اما از چشمانداز عدهای، این به معنای جهانی شدن نبود و در عوض یک جایزه فرعی از جشنوارهای دستچندم در اروپا را به مثابه دیده شدن سینمای ایران در جهان در نظر میگرفتند. از همین رو ترکیه میتواند با صنعت سریالسازیاش هم در پی اهداف سیاسیاش و القای آن در سطح جهانی برود و هم کسب درآمد کند اما ما هم ناچاریم به لحاظ سیاسی مرتب به دیگران باج بدهیم تا در رویدادهایشان پذیرفته شویم و هم درگیر یک چرخه زیانده اقتصادی در سینمایمان شویم. چه میشود که بعضی فیلمسازان ایرانی تا این اندازه برای حضور در مراسم اسکار دست و پا میزنند و حتی حاضرند به عنوان لژیونر کشوری دیگر در این رویداد شرکت کنند و از آن بدتر چرا عدهای هستند که چنین اتفاقی را افتخاری برای سینمای ایران میدانند؟ سال گذشته یک انیمیشن کوتاه ایرانی برنده اسکار شد و 2 کارگردان آن وقتی برای دریافت جایزه به جایگاه آمدند، از اینکه توانستند ویزای آمریکا را بگیرند و بالاخره خودشان را به این مراسم برسانند بیشتر از خود جایزه ابراز خوشحالی کردند. این آیا افتخار سینمای ایران است یا مایه سرافکندگی؟ آیا حضور مکری، پناهی و دیگران به عنوان نمایندگان کشورهای غیر از ایران در مراسم اسکار، کمکی به سینمای ایران خواهد کرد؟ پیش از این رژیم صهیونیستی و بریتانیا هم با فیلمهای فارسیزبانی که خارج از ایران ساخته شده بود، در اسکار شرکت کردند. اساساً برای کمتر کشوری در دنیا چنین اتفاقی میافتد و باید پرسید چرا ایران تا این اندازه برای آنها اهمیت پیدا میکند و حاضر به چنین سرمایهگذاریهایی ضد آن هستند و میپذیرند کوپنهایی تا این اندازه مهم را برای حملهای هر چند کوچک و ناموفق به فرهنگ ایران بسوزانند؟
اساسا کشورهای غربی تا به حال برای ارج نهادن به مردم کدام کشور یا اصلاح فرهنگی کدام ملت، چنین هزینههایی را متقبل شدهاند که برای ایران، یعنی کشوری که با آن دائماً در حال جنگ و نزاع هستند، حاضر به انجام چنین هزینههایی میشوند؟
عبور از شیفتگان پرهیاهو کی اتفاق میافتد؟
یک سوال مهم و ویژه دیگر هم اینجا پیش میآید که مربوط به همین دوره خاص مراسم اسکار است. یعنی دورهای که بیشترین حضور همزمان فیلمسازان ایرانی در آن اتفاق افتاده و از آن سو آخرین مهلت ارسال آثار به آمریکا در همان سالی است که ارتش این کشور به خاک ایران تجاوز نظامی کرده است. قبلا یک سال سینمای ایران به دلیل توهینی که در داخل آمریکا به پیامبر اسلام شده بود، از حضور در مراسم اسکار انصراف داد. بسیاری از سینماگران میتوانند بگویند ما این توهین را جدی نمیدانستیم یا به ساختارهای بالادستی ایالات متحده ربطش نمیدادیم اما وقتی نه یک توهین لفظی، بلکه تجاوز نظامی به ایران صورت گرفته، آن هم از جانب ارتش رسمی ایالات متحده، آیا باز هم میشود بهانه آورد که ما وارد دعواهای مذهبی نمیشویم یا این را اقدامی از سوی نهادهای رسمی جامعه آمریکا به حساب نمیآوریم؟ میشود از بسیاری فیلمسازان ایرانی پرسید دقیقاً باید چه اتفاقی بیفتد که شما حاضر شوید یک سال از تلاش برای حضور در یک مراسم سینمایی آمریکا انصراف بدهید؟ اگر این چیزها برایتان مهم نیست و خودتان را متعهد به زبان جهانی هنر میدانید، نه فرهنگ و افتخارات ایران، پس چرا درباره مسائل اجتماعی و سیاسی ایران فیلم میسازید؟ چرا نمیروید و در خود آمریکا یا فرانسه و باقی کشورهایی که علاقه دارید فیلمهایتان در آنجا دیده شوند، درباره مشکلات همان مناطق قصه بگویید؟
مساله این است که در این لحظه خاص تاریخی، از یکسو سینمای سفارتی شکست خورده و با مشکلاتی جدی روبهرو است و از سوی دیگر آنچه تلاش میشد تحت عنوان سینمای دور از خانه ایران جا و پا بگیرد هم بهشدت زمین خورده. حالا عدهای که شیفته حضور در رویدادهای سینمایی غرب هستند، به روشهای عجیب و غریبی توسل شدهاند که هر چه برای سینمای ایران عایدی نداشته باشد، آگاهی از معنای واقعی «افتخار برای سینمای ایران» را در پی دارد. آیا اینها به دنبال کسب افتخار برای سینمای ایران بودند یا چنین چیزهایی را بهانهای میکردند برای به دست آوردن منافع خودشان و دنبال کردن چیزی که به شکلی شیفتهگونه به آن علاقه داشتند؛ یعنی پذیرفته شدن و رسمیت یافتن توسط غربیها؟
شاید تا یک دهه پیش بخش بسیار بزرگتری از جامعه ایران نسبت به چنین اخبار و اتفاقاتی شوق و ذوق نشان میداد اما امروز بخش کوچکی از جامعه هنوز در همان وضعیت قرار دارند که متاسفانه حضور و تاثیرشان در فضای سینما و رسانههای سینمایی بسیار پرجلوهتر از مقدار واقعیشان است. موضع جامعه ایران در قبال چنین رویدادهایی، به دلیل تجربههای متعددی که طی این سالها از سر گذرانده، بسیار بالغتر شده است اما اتفاقی که هنوز نیفتاده، عبور از آن جریانهای پر سر و صدای داخلی است.