علیرضا ابوترابی: لاکپشت فیلمی است که از دریچه گفتوگوی 2 شخصیت اصلیاش، داستان زندگی آنها را روایت میکند؛ شخصیتهایی که یکی از آنها روانپزشک است و دیگری بیمار. این البته یک داستان متعارف از جنس چیزی که معمولاً در فیلمها و سریالهای دیگر با آن مواجه میشویم نیست، بلکه روایتی روانشناختی، در فضایی معلق بین وهم و واقعیت است. این معلق بودن ناشی از دگرگونیهای شخصیتی و ذهنی است که میتواند بر اثر عذاب وجدان یا ترس از طرد شدن به وجود آمده باشد. البته این نوع فضاهای روایی، برای علاقهمندان سینما و ادبیات کاملا ناآشنا نیست و آثار متعددی در این زمینه تولید شده که بعضی از آنها موفق بودهاند. حتی در سینمای ایران هم نمونههای متعددی از روایتهای اینچنینی را میشود سراغ گرفت؛ از فیلمهای جنگی که سفر در زمان یا ملاقات زندگان با درگذشتگان را نمایش میدادند تا آثاری که با قرار گرفتن در POV ذهنی افراد مبتلا به مسائل روانشناختی یا حتی مصرفکنندگان قرصهای روانگردان، مرز بین واقعیت و وهم را در هم میشکستند. به نظر میرسد این نوع فیلمها باید از کمدردسرترین آثار سینمای ایران باشند اما لاکپشت پس از 2 سال توانست مجوز اکران بگیرد؛ فیلمی که کارگردانش میگوید از ساخت آن، دغدغه طرح مسائل سیاسی و اجتماعی را نداشته و قصد شرکت در جشنوارهها را هم ندارد. این فیلم با باز ماندن از حضور در فجر چهلودوم، در بخش ویژه فجر چهلوسوم به نمایش درآمد و حالا در پاییز ۱۴۰۴ روی پرده سینماهاست.
بهمن کامیار، متولد ۱۳۵۹ در بیرجند که تحصیلکرده رشته حقوق خصوصی است و کارگردانی سینما را از 10 سال پیش به طور حرفهای تجربه کرد، غیر از کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی لاکپشت را هم بر عهده داشت؛ کارهایی که معمولا برای سایر آثار خودش هم انجام میداد. او البته تهیهکننده فیلم «سد معبر» به نویسندگی سعید روستایی و کارگردانی محسن قرایی هم بود و در «شیفت شب» به کارگردانی نیکی کریمی، سرمایهگذاری کرده بود.
در «لاکپشت» فرهاد اصلانی، صابر ابر، نازنین بیاتی، آزیتا حاجیان، هومن برقنورد و بازیگران دیگری مثل جمشید گرگین، علیرضا آقاخانی و نازنین کریمی حضور داشتهاند که کامیار برای حضور بعضی از آنها در فیلمش سالها صبر کرده است.
در گفتوگویی که میخوانید، کامیار درباره ایده و انگیزههای ساخت آخرین فیلمش با ما صحبت کرد و از آنجا که لاکپشت ممکن است اصطلاحا یک «فیلم سخت» برای بعضی مخاطبان عام باشد، لایهبرداری از بعضی گرههای روایی فیلم که در این گفتوگو انجام شده، احتمالا میتواند برای تعدادی از این مخاطبان مفید باشد. بهعلاوه او در این مصاحبه درباره تاخیر ۲ ساله در نمایش فیلمش، صبر ۶ ساله برای همکاری با فرهاد اصلانی، اولویت نداشتن حضور در جشنوارههای خارجی و البته دلخوریهایش بابت عدم حضور در بخش رقابتی فجر و چندین نکته دیگر صحبت کرده که در ادامه میخوانید.
***
* به چه نحوی ایده فیلم برای شما پدید آمد؟ آیا درون روایت به دنبال آسیبشناسی در زمینه خاصی بودید؛ یعنی اینکه قصد بیان یک نقد اجتماعی و اخلاقی را در ساختار اثر داشتید؟
در فیلم من به هر حال نقد یک شرایطی وجود دارد اما نه یک نقد اجتماعی یا سیاسی. بیشتر، موضوع حول روشنگری درباره این است که ما بسیاری مواقع در زندگیمان عمدتا تحت فرمان ذهن هستیم تا چیزی که در دنیای واقعی ممکن است برای ما پیش بیاید. ایده اثر هم از اینجا شکل گرفت که من در اطرافیان و حتی در خودم مشاهد میکردم گاهی اوقات غالبا، مسائل ذهنی نهتنها روی کنش، بلکه روی کیفیت زندگی، نحوه تعامل با دیگران و خلقیات ما بیشتر تاثیر میگذارد تا مسائل واقعی.
* در آثاری که واقعیت و خیال باهم ترکیب میشوند، معمولا محرکی خاص باعث این توهم است. مثلا در فیلم «باشگاه مشتزنی»، بیخوابی نقش این محرک را ایفا میکند. در فیلم شما به روشنی دلیل این وهم به نمایش نمیرسد؛ میشود اذعان کرد علت این توهم عذاب وجدان است؟
چیزی که در واقع اینجا سبب به وجود آمدن آن وضعیت برای شخصیت «پیروز» میشود، ترس از طرد و تنها شدن است. یعنی در واقع ریشه این ترس به تجربیات قبلی که پیروز در زندگی با همسر سابقش داشته برمیگردد. به طور کلی ترس از تنهایی نسبت به شایان و همسرش و عذاب وجدانی که نسبت به دخترش دارد، مجموعا باعث توهم در پیروز شده است، نه محرکی معین مثل بیخوابی یا دارویی خاص.
* فیلمهای دارای فضای وهمآلود معمولا پایان بازی دارند و سعیشان بر این است که مخاطب را به نوعی در شک و عدم اطمینان به هر چیزی نگه دارند. آیا فکر نمیکنید این نوع پایانبندی باعث دلسرد شدن مخاطب میشود؟
میتوان گفت این نکته مربوط به پایانبندی ممکن است مخاطب عام را اندکی سرخورده کند اما به نظر من مخاطب جدی سینما اتفاقا از این نوع پایان بیشتر خوشش میآید، هرچند فیلم ما کاملا پایان بستهای دارد. یعنی مشخص است ترس و وهم در پیروز همچنان ادامه خواهد داشت؛ او مثل یک لوپ از این بازی خلاصی ندارد، چرا که این اتفاقات برایش مدام تکرار میشوند. در اصل کاراکترهایی مثل پیروز با یک واقعه مشخص ماجرایشان خاتمه نمییابد و ترس در قالب و بهانههای مختلف نزد آنان خودنمایی میکند.
* فکر میکنید فیلمهایی در این دسته و ژانر، با توجه به اینکه در ایران کمتر به آنها پرداخته شده، مخاطب عام را جذب میکنند؟ یعنی شما نگران شکست در گیشه و فروش نبودید؟
واقعیت امر این است که من اصلا به فروش و گیشه فکر نمیکردم، هر چند معتقدم اثرم مخاطب عام را هم میتواند جذب کند. خدا را شکر با توجه به یک هفتهای که از اکران فیلم گذشته، احساس میکنم مخاطب عام هم با آن ارتباط برقرار کرده است.
* فیلمهای دلهرهآور و روانشناختی زیادی در طول تاریخ سینما ساخته شده که سعی در تلفیق واقعیت و وهم دارند؛ مثل «ماشینیست»، «جاده مالهالند» و امثال اینها؛ اثری که بیشتر از همه در این فضای روانشناختی و وهمآلود روی شما تاثیر گذاشته چه فیلمی بوده؟
نمیتوانم به طور قطع فیلمی را انتخاب کنم و بگویم تحت تاثیر فلان فیلم، اثرم را ساختم اما فیلمساز محبوب من که همیشه دنبال کردم و آثارش را بارها و بارها دیدهام دیوید لینچ است.
* با توجه به اینکه فیلم شما در برههای توقیف بود و بعد در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، توقیف یا سانسور تا چه حد اثر شما را دچار تغییر کرد؟
سانسور در نسخه فعلی چندان تاثیر منفی نداشت. موضوع این بود که سانسور و ممیزی که در دوره قبلی مدیریت سازمان سینمایی به فیلم اعمال شد برای ما غیر قابل تمکین بود؛ یعنی ما نمیتوانستیم تغییرات خواسته شده را اعمال کنیم، چرا که اثر آسیب جدی میدید. نسخهای هم که در جشنواره به نمایش رسید با کمترین ممیزی بود و هدف اصلی از نمایش این بود که همه متوجه شوند به اثر ما ظلم روا نیست که بخواهد دقیقا 2 سال از مخاطبان دور باشد و از حضور در بخش رقابتی جشنواره محروم شود و در آخر زحمت دستاندرکاران فیلم دیده نشود. به طور کلی نگاه سلیقهای که در دوره پیش برای صدور پروانه نمایش وجود داشت اثر ما را دچار تغییر کرد، در حالی که اگر لاکپشت نقد سیاسی و اجتماعی خاصی هم داشت از آن لحاظ مشکلی به اثر وارد نبود.
* اخیرا اخباری که مربوط به برگزیدگان ایرانی اسکار بود سر و صداهایی داشت. شما برای نمایش لاکپشت عجلهای نداشتید که این فیلم شرایط راهیابی به اسکار را داشته باشد؟ در کل معتقد هستید فیلم شما میتواند در جشنوارههای بینالمللی موفق ظاهر شود؟
حقیقتا ما هیچ عجله و قصدی نداشتیم که این اثر به آکادمی اسکار برسد. کلا فیلم لاکپشت را برای رسیدن به جشنوارههای خارجی نساختم؛ هرچند ممکن است فیلم من با خط مشی بعضی جشنوارهها سازگاری داشته باشد و در صورت شرکت در آن رویدادها به موفقیتهایی هم برسد. حتی حالت عکس این هم وجود دارد؛ یعنی فیلم با خط مشی بعضی جشنوارهها مطابقت نداشته باشد. در هر حال این فیلم حاصل دغدغه من است، قصهاش من را جذب کرده و آن را نوشتم و ۷-۶ سال سر آن صبر کردم تا بازیگران مورد نظرم به این پروژه بیایند.
* در اثرتان، پلانهایی که به شکل تصاویر نگاتیوی هستند، به یک موتیف تبدیل میشوند؛ در جایی دیگر از فیلم ما شاهد آن هستیم که با ورود شایان به فیلم قاب اثر تنگتر میشود. معتقدید این نوع کنشهای بصری چقدر برای مخاطب تاثیرگذار است؟
به هر حال اینها ترفندهایی است که میتواند به عنوان نشانه به شمار برود و نشانگر حس آن صحنه و سکانس باشد. برای مثال هنگام ورود شایان به فیلم، عرصه برای پیروز تنگ میشود؛ پس از اینجای اثر به بعد، قاب «چهار به سه» به کمک فیلم میآید و حس را بهتر منتقل میکند. همانطور که مشاهده میکنید در زمان همنشینی پیروز با شایان چقدر پیروز در تنگنا قرار دارد. بنابراین فرم به دلیل انتقال حس در صحنه و سکانسهای مختلف در خدمت روایت است و هیچ چیزی اتفاقی رخ نمیدهد.
* چه ویژگی خاصی از آقای اصلانی باعث شد شما حین انتخاب ایشان برای نقش پیروز آنقدر آسوده خاطر و مصمم باشید؟
آقای اصلانی توانایی بالایی در پذیرش و رسیدن به هر شخصیتی که شما تصور میکنید و نوشته باشید دارد. پیروز به واسطه اینکه بیشتر کنشهایش درونی بود و ما بیشتر با وقایع ذهنی این کاراکتر روبهرو بودیم تا کنشهای بیرونیاش، شخصیت سختی به شمار میرفت. در آخر من کمتر بازیگری چون آقای اصلانی را سراغ دارم که بتواند از عهده چنین نقشی بربیاید. با توجه به همه این توصیفات من ۶ سال صبر کردم تا وقت آقای اصلانی برای بازی در پروژهام خالی شود و اکنون از این انتخاب خرسند هستم و رضایت دارم.
* با توجه به کارنامه آقای صابر ابر، این طور به نظر میرسد که وی از فیلمهایی که تم روانشناختانه و رمزآلود دارند استقبال میکند؛ دلیل شما برای انتخاب این بازیگر چه بود؟
واقعیت این است من هنگام نگارش فیلمنامه، تنها نام صابر ابر و فرهاد اصلانی برای شخصیتهای شایان و پیروز در ذهنم نقش میبست. بعد از پذیرش نقش پیروز توسط آقای اصلانی من با این پشتوانه سراغ صابر ابر رفتم و توانستم با ایشان صحبت کنم؛ اتفاقا او هم بعد از خواندن فیلمنامه بهسرعت نقش را پذیرفت. اما مشکل این بود که صابر، هم مسافرت بود و هم مشغول سریال بازنده. در نهایت او با تغییر برنامه سفرش و حضور به مدت یک هفته سر صحنه فیلمبرداری، توانست به ایفای نقش بپردازد. اساسا دلیل انتخاب صابر ابر توسط من این است که وی یک بازیگر چند وجهی به شمار میرود و توانایی شگرفی در دستیابی و رسیدن به شخصیتهای پیچیده و دور از ذهن را دارد. نتیجه خوبی هم که مخاطب در این فیلم مشاهده میکند به خاطر توانایی صابر ابر، فرهاد اصلانی و نازنین بیاتی است و من هم خوشبختانه شانس این را داشتم که با هر 3 نفر آنها در لاکپشت کار کنم.