
مهران زارعیان: فیلم «Caught Stealing» که میتوان نام آن را به «دزدی گرفتار» ترجمه کرد، یک کمدی سیاه جنایی مهیج آمریکایی محصول سال ۲۰۲۵ است که توسط دارن آرونوفسکی و بر اساس فیلمنامهای از چارلی هیوستون، تهیه و کارگردانی شده است. چارلی هیوستون این فیلمنامه را بر اساس رمانی از خود که سال ۲۰۰۴ انتشار یافت نوشته است. در این فیلم آستین باتلر نقش یک بازیکن سابق بیسبال را بازی میکند که اکنون متصدی بار است و ناخواسته حین مراقبت از حیوان خانگی همسایهاش، با یک گروه خلافکار نیویورک درگیر میشود. رجینا کینگ، زویی کراویتز، مت اسمیت، لیو شرایبر، وینسنت دن آفریو، بنیتو مارتینز اوکاسیو، گریفین دان و کارول کین در نقشهای فرعی ظاهر میشوند. تا ۲ اکتبر ۲۰۲۵، این فیلم ۱۹ میلیون دلار در ایالات متحده و ۱۲ میلیون دلار در سطح بینالمللی فروش داشته است که در مجموع فروش گیشه آن را به ۳۲ میلیون دلار در سراسر جهان میرساند. در وبسایت راتنتومیتوز، ۸۴ درصد از ۲۲۱ نقدی که برای این فیلم جمعآوری شده مثبت است و متاکریتیک هم بر اساس نظر ۴۷ منتقد، امتیاز ۶۵ درصد را به این فیلم اختصاص داده است. مخاطبانی که توسط سینمااسکور مورد نظرسنجی قرار گرفتند هم به فیلم امتیاز متوسط «B» را در مقیاس A+ تا F دادند. آرونوفسکی یک فیلمساز یهودی سکولار است. او البته به لحاظ سیاسی پرحرف نیست اما از خلال آثار و اقدامات محدودش هم میشود وابستگی به یک پایگاه فکری خاص را گاهی حس کرد؛ او لااقل چنانکه تاکنون نشان داده، نه هوادار فلسطین بوده است و نه همدلی خاصی نسبت به آرمان سایر ملتهای استقلالطلب نشان داده. با این حال فیلم «دزدی گرفتار» که طعنههای معناداری به وضعیت امروز جهان و به پایان رسیدن نظم بینالملل و اخلاقیات رو به انحطاط سیاسی میزند، نشان میدهد چنین وضعی حتی افرادی مثل دارن آرونوفسکی را هم به وحشت انداخته است. او که خود از فیلمسازان مکتب نیویورک است، محله بدنام «لوئر ایست ساید (Lower East Side)» در نیویورک را نمادی از تمام این آشفتگیها میگیرد که شاید طعنهای ضمنی به شهری که سازمان ملل در آن قرار دارد هم باشد. در ادامه ضمن مروری بر سبک جهانبینی دارن آرونوفسکی، به نقد و بررسی فیلم «دزدی گرفتار» و ارتباطها و تداعیهای آن در نسبت با دنیای امروز پرداخته شده است.
طعنههای پیچیده در پس ظاهری ساده
دارن آرونوفسکی را با فیلمهای مهمی مثل «مرثیهای برای یک رویا» و «قوی سیاه» میشناسیم. او یک یهودی سکولار است که در دانشگاه هاروارد، انسانشناسی اجتماعی و فیلمسازی خوانده است. چیزی که سینمای او را بسیار منحصربهفرد میکند، پشتوانه فکری و استعارههای عمیقی است که در دل داستانهای بعضاً ساده و خوشبیان او مینشیند و تجربهای در نوسان میان سهولت پیگیری داستان با دشواری فهم منطق پشت آن ایجاد میکند. آرونوفسکی جهانبینی و چارچوب فکری مشخصی در عمده آثارش دارد به طوری که در فیلم نخستش «پی» سعی میکند در دل الهیات یهودی، بین خداشناسی و ریاضیات پیوند برقرار کند و یک فیلم تجربهگرایانه پیچیده را به وجود بیاورد. در «مرثیهای برای یک رویا»، آشکارا به روح جامعهشناسی سیاسی آمریکا یعنی مفهوم رویای آمریکایی طعنه میزند و نشان میدهد پشت آن ظاهر پرزرق و برق و زیر پوست مگالوپلیسهای آمریکایی با آن آسمانخراشها و عظمت تکنولوژیک، منجلابی از اعتیاد و انحطاط اخلاقی و بیپناهی آدمها خوابیده است. در «سرچشمه» در دل یک داستان استعاری چند لایه از تلاش یک پزشک برای یافتن درمان سرطان برای همسرش، مفهوم جاودانگی و عمر نامیرا و لایزال را واکاوی میکند و به گویاترین شکل ممکن نشان میدهد که مرگ از طریق پیوستن جسم مادی به رستاخیز طبیعت، خود مکانیسم اصلی جاودانگی و عین نامیرایی است. در «کشتیگیر» و «قوی سیاه» سراغ روایتی شخصیتمحور از زندگی حرفهای به ترتیب یک ورزشکار کشتی کج و یک رقصنده باله میرود و در «نهنگ» ماجرای غمانگیز انتقام یک پدر از جسم خود به دلیل عذاب وجدان از سرنوشت خانواده از هم پاشیدهاش را نشان میدهد.
«نوح» و «مادر!» دینیترین فیلمهای آرونوفسکی هستند که در هر 2 فیلم در بستر یک قصه مبتنی بر تورات، انتقادات تندی نسبت به اقدامات انسانها در تخریب محیطزیست بیان میشود به طوری که او نشان میدهد آنچه تحت عنوان عذاب الهی در قصص مذهبی مثل داستان نوح نبی(ع) آمده در اصل نتیجه محتوم اقدامات خصمانه بشر علیه طبیعت است و هشدار میدهد که عذاب الهی در آینده نیز با تغییرات اقلیمی و تجاوز به مرزهای سیارهای، نازل خواهد شد.
بنابراین با این پیشفرض که حتی یک فیلم تماماً قصهگو و سرگرمکننده از آرونوفسکی میتواند زیرمتنی ویژه و دلالتهای قابل تأمل ایدئولوژیک داشته باشد، میتوان سراغ مرور جدیدترین ساخته او یعنی «دزدی گرفتار» رفت.
صدای پای فاشیسم
ظاهر فیلم چیز جدید یا عجیب و غریبی ندارد. یک فیلم نیویورکی دارای شباهت با فیلمهای جنایی مارتین اسکورسیزی و گای ریچی که اندکی لحن کمیک دارد و درباره یک بازیکن سابق بیسبال است که ناخواسته وارد یک دردسر بزرگ در معاملات مواد مخدر و درگیریهای خونین گانگسترهای مهاجر نیویورکی میشود. حتی عنوان فیلم نیز اشاره به همین جنبه سرگرمکننده و ظاهری داستان دارد؛ «دزدی گرفتار» ترجمه تحتاللفظی از عبارت «Caught Stealing» است که در بازی بیسبال، زمانی که یک بازیکن در دویدن به سمت نقطه پایان توسط بازیکنان حریف ناکام میماند به کار میرود و استعارهای از وضعیت آشوبناک پروتاگونیست فیلم است که گرفتار یک پرونده سرقت و قتل و تجارت مواد مخدر میشود، بیآنکه حق انتخابی برایش وجود داشته باشد. مسیر کلی پلات فیلم بیشباهت به فیلم «پس از ساعتها» از مارتین اسکورسیزی نیست که آنجا نیز یک شهروند معمولی در یک شب، ناخواسته درگیر اتفاقات کابوسوار پیدرپی در شهر پر جرم و جنایت نیویورک میشد.
فیلم اقتباس از رمانی به قلم چارلی هیوستن است که خود در نگارش فیلمنامه نیز همکاری داشته و آنطور که در خلاصه داستان رمان آمده، صرفاً اسکلت وقایع و پیرنگ آن با فیلم مشابه است و دلالتهای پنهان فیلمنامه، ابتکار آرونوفسکی به نظر میرسد.
بیایید ابتدا وضعیت زمانهای را که در آن به سر میبریم مرور کنیم؛ فیلم دقیقاً در روزهایی روی پرده سینماهای آمریکا بود که دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو با وقاحت تمام در سازمان ملل سخنرانی کردند و سازمان ملل را به سخره گرفتند؛ دورانی که جهان بیش از هر زمانی در چند دهه اخیر، گرفتار نوعی خشم و عصبیت در رفتار قدرتهای بزرگ است. لیبرال دموکراسی از زمان فروپاشی شوروی به بعد تاکنون تا این حد در افول نبوده و قواعد و مقررات نوشته و نانوشته حقوق بینالملل به طرز شگفتانگیزی زیر پا گذاشته میشود؛ در حدی که بعضی کارشناسان، وضعیت امروز را با دوران بین جنگهای اول و دوم جهانی مقایسه میکنند؛ وضعی که در آنکه نظم سابق بازی استعمارگران در حال احتضار بود و صدای پای فاشیسم شنیده میشد.
میخواست بیطرف باشد ولی نگذاشتند
آرونوفسکی بهندرت موضعگیری سیاسی کرده است و ما چندان اطلاعی از دیدگاههای سیاسی او نداریم. فقط میتوانیم حدس بزنیم کسی که فیلمهای رادیکال «مرثیهای برای یک رویا»، «مادر!» و «نوح» را ساخته، منطقاً نمیتواند کوچکترین آشتی یا رضایتی نسبت به وضع کنونی جهان داشته باشد. میدانیم که دستکم ملاحظات جدی محیطزیستی آرونوفسکی، او را در ضدیت تمام عیار با ترامپ و اذنابش قرار میدهد و میدانیم که زاویه نگاه او به فرهنگ عمومی و جامعه آمریکا، انتقادی است.
آرونوفسکی به عنوان یک سینماگر یهودی، چندان درباره مساله فلسطین و صهیونیسم موضعگیری نکرده است. از معدود اقدامات او در این راستا، تهیهکنندگی یک مستند درباره یک خانواده اسرائیلی در ایام پس از توفانالاقصی است که در امتداد تبلیغات صهیونیستها علیه حماس بود و در جشنواره برلین جایزه گرفت. آرونوفسکی برخلاف یهودیانی مثل ناتالی پورتمن، منتقد صریح صهیونیسم نبوده، ولی در طرفداری از صهیونیسم نیز چندان فعال نیست.
برگردیم به فیلم «دزدی گرفتار» که اشاره شد دلالتهایی فراتر از داستان ساده و سرگرمکنندهاش در طعنه به وضع کنونی جهان دارد. در این فیلم نوعی احساس ناامنی همیشگی وجود دارد و شخصیت اصلی را تهدید میکند. او در همان نخستین مواجهه با 2 غریبه، چنان از آنها کتک میخورد که کلیهاش پاره میشود و پزشکان مجبور میشوند آن را از بدنش خارج کنند. غافلگیری و غیرقابل پیشبینی بودن اتفاقات خشن و مرگبار، شخصیت اصلی با بازی خوب آستین باتلر را بسیار پریشان و مستأصل میکند. او در هر لحظه مجبور است خودش را آماده یک موقعیت خطرناک جدید کند یا یک خبر غمانگیز یا تهدیدآمیز تازه بشنود. خانه برای شخصیت اصلی تبدیل به جهنمی میشود که هر لحظه ممکن است مهاجمان به آنجا بیایند و او را شکنجه کنند. تمام اینها در حالی است که روح او هم از اتفاقاتی که برای همسایه خلافکارش افتاد خبر ندارد و کاملاً اتفاقی و از روی بدشانسی گیر این آدمهای دیوانه و عصبانی میافتد که یکجا نامزدش را میکشند، جای دیگر در محل کارش حمام خون راه میاندازند و یک بار برای حرف کشیدن از او، بخیه پانسمان پهلویش را با انبردست باز میکنند تا شکنجه شود.
به عبارت دیگر، یک آدم معمولی و بیآزار که در فیلم اشاره میشود از قیافهاش پیداست که نمیتواند کسی را بکشد، کاملاً ناگهانی و یکدفعه وارد یک درامای عظیم و پرخطر میشود.
تداعی 2 سال آشوبناک
به عنوان مخاطب، شباهت وقایع فیلم با اتفاقات 2 سال اخیر برایم تداعی شد، مثل عملیات ناجوانمردانه پیجرها یا تجاوز نظامی به ایران وسط مذاکرات مسقط یا حمله سایبری به بانک سپه یا حمله به قطر یا ترور برقآسای نظامیان، دانشمندان و دولتمردان رسمی و اقدامات اینچنینی که به طرز شوکهکنندهای هر بار با غافلگیری محض و جنون ویرانگر و کوردلانه همراه بود. جالب آنکه یکی از توئیستها و غافلگیریهای بزرگ فیلم جایی است که پلیس خانم، که ظاهری موجه و جدی دارد، همدست با قاتلان و خلافکاران از آب درمیآید و حس و حالی مشابه با اسنپبک و دیگر ریاکاریهای به ظاهر حقوقی اما در باطن جنایتکارانه دارد که این روزها بیش از هر زمانی تجربه کردهایم. 2 نفر از بدمنهای خشن فیلم که از قضا به قساوت قلب و دیوانگی شهرهاند، روس هستند که شخصیت اصلی به اشتباه ابتدا گمان میکند آنها اوکراینیاند اما بعداً متوجه میشود روس هستند. تا جایی که در خلاصه داستان رمان آمده، اشارهای به ملیت خلافکاران نشده اما اشاره دقیق آرونوفسکی نشان میدهد او قصد تشبیه کردن وضعیت آشوبناک و کمدی سیاه فیلمش را با وضعیت خشن امروز جهان دارد. فیلم از این جهت مشابه فیلم اسکاری «انورا» لگد خود را به روسها میزند و ماجرای جنگ اوکراین را بدین شکل مورد اشاره قرار میدهد. این روزها اشاره به روسها به عنوان شخصیتهای تبهکار فیلمها رایج است و رومن پولانسکی نیز در فیلم «کاخ» 2 سال پیش این کار را کرده بود. ویژگی جالب و متمایز دیگر فیلم نسبت به رمان منبع الهامش، 2 برادر اصطلاحاً حسیدی یهودی در فیلم است که آدمکشانی خونسرد و فوقالعاده پرخطر به نظر میرسند. آنها چنان به شریعت یهود التزام دارند که در روز شبات حاضر نیستند رانندگی کنند اما منبع درآمدشان تجارت مواد مخدر است و برای کشتن و اعمال خشونت با سلاح گرم و نارنجک هیچ تردیدی به خود راه نمیدهند. یک تکیه کلام آیرونیک را نیز مدام زیر لب تکرار میکنند که دقیقاً زیر متن فیلم را بیان میکند: «دنیای غمانگیزی شده؛ دنیای نابسامانی است...».
روزگار نفسگیر ما
آرونوفسکی داستان فیلم را در سال ۱۹۹۸ در یکی از محلههای پرمساله نیویورک روایت میکند تا بتواند فیلم را با نمای معرف از برجهای دوقلو آغاز کند و وضعیت اجتماعی - سیاسی منتهی به تروریسم ابتدای قرن بیستویکم را به جهان پرآشوب و ناامن امروز تشبیه کند و پیوند بزند. راهحلی که شخصیت اصلی پس از تمام آوار مصیبتهایی که بر سرش میریزد انتخاب میکند، زدن به سیم آخر است. فیلم نشان میدهد در جهانی که پشت سر هم حوادث ویرانگر به یک طرف تحمیل شود، چارهای جز مقابله به مثل باقی نمیماند و این همان کاری است که پروتاگونیست با کوباندن اتومبیل به ستون و کشتن برادران یهودی آدمکش فیلم انجام میدهد تا انتقام نامزد بیگناهش را از آنها بگیرد. جالب است که امسال، چندین فیلم مهم از سینماگران مطرح جهان داریم که در زیرمتن خود نسبت به وضعیت ابتذال سیاست رسمی در جهان و مقایسه آن با رفتار تروریستها و جریانات چریکی مبادرت کردهاند. وس اندرسون با «طرح فنیقی» چنین کرد که پیش از این در «وطن امروز» زاویه نگاهش را بررسی کردیم. استیون سودربرگ با «کیف مشکی»، انحطاط اخلاقی و بحران هویت مأموران امنیتی غربی را نشان میدهد که چگونه تبدیل به ماشین کشتار و جنایت میشوند. کاترین بیگلو در «خانهای از دینامیت» درباره خطر جنگ هستهای هشدار داده و پل توماس اندرسون نیز فیلمی با لحن فانتزی و سرخوشانه درباره گسترش خشونت و تنازعات سیاسی در آمریکا ساخته که با توجه به قتل اخیر چارلی کرک، به نظر هشدار بیپایهای نیست.