28/آبان/1404
|
00:18
نگاهی به فیلم چینی «حکم مرگ» با موضوع جنگ دوم جهانی و پیام‌ها و پیامدهای استراتژیک آن

هولوکاست ژاپنی‌ها در چین

میلاد جلیل‌زاده: برای چندمین بار در 5 سال گذشته، فیلمی که ماجرای آن روایتی از جنگ دوم جهانی بود، به فهرست پرفروش‌های باکس‌آفیس جهانی آمد. البته در هیچ‌کدام از این فیلم‌ها خبری از ساحل نرماندی یا پاریس اشغال‌شده و آشویتس و باقی اردوگاه‌های کار اجباری یهودیان نیست. این فیلم‌ها همگی درباره نبرد در جبهه شرقی بودند و فروش همه‌شان بیشتر از هر جای دیگری در گیشه داخلی چین رقم خورده است؛ این یعنی بخشی از تاریخ جنگ جهانی که در روایت‌های هالیوودی و البته اروپایی معمولاً به آن توجهی نمی‌شد. حدود 80 سال از تمام شدن جنگ دوم جهانی و نزدیک به 88 سال از کشتار نانجینگ که به دست ارتش ژاپن رقم خورد می‌گذرد و حالا باز هم یک فیلم چینی که روایتش به آن دوران برمی‌گردد، وارد فهرست پرفروش‌های باکس‌آفیس سالانه جهانی شده است. «حکم مرگ» یا به قول خود چینی‌ها «استودیوی عکاسی نانجینگ» ماجرای یک پستچی را روایت می‌کند که اوایل سال ۱۹۳۸، وقتی یک افسر ژاپنی از او می‌پرسد کارش عکاسی است یا نه، از ترس جانش به دروغ این حرف را تأیید می‌کند و حالا باید عکس‌های آن افسر ژاپنی را در یک عکاسخانه ظاهر کند. اینها عکس‌هایی هستند که ژاپنی‌ها از جنایات جنگی خود ثبت کرده‌اند. حالا امکان جمع‌آوری اسناد یکی از بزرگ‌ترین جنایات جنگی تاریخ فراهم می‌شود؛ بدون اینکه آن پستچی و بقیه کسانی که با او همکاری می‌کنند خودشان هم بتوانند به راحتی باور کنند چند سال بعد ورق جنگ ممکن است برگردد و همین اسناد در دادگاه به درد محاکمه جنایتکاران جنگی بخورد. همان‌طور که می‌شود حدس زد، این قصه بر اساس واقعیت روایت شده اما برای دراماتیک شدن، تغییرات زیادی کرده است. ماجرای واقعی این بود که اوایل سال ۱۹۳۸، شاگرد 15 ساله عکاسی هوادونگ (Huadong) فهمید نگاتیوهایی که سربازان ژاپنی برای ظهور فرستاده بودند، تصاویر جنایات جنگی‌شان است و جانش را به خطر انداخت تا یک آلبوم مخفی از این تصاویر جمع‌آوری کند؛ تصاویری که یک دهه بعد، یعنی سال ۱۹۴۷، در اولین محاکمه قتل‌عام نانجینگ جزو اسناد دادگاه قرار گرفت. شن آئو، فیلمساز کره‌ای‌الاصل چینی که قبلاً در ۲۰۲۳ یک فیلم بلند دیگر هم ساخته بود و قبل از آن تجربه سریال‌سازی هم داشت، کسی بود که بعد از حدود 10 سال کار در بخش تبلیغات وارد کارگردانی حرفه‌ای شد اما به عنوان دومین فیلم بلندش، یک پروژه بزرگ و پرخرج و کاملاً هدفمند مثل «حکم مرگ» را کارگردانی کرد. شن آئو سال ۲۰۲۳ گفت‌وگویی با نویسنده فیلم «داوطلبان به سوی مرگ» که چن کایگه کارگردانش بود داشت و بعد فیلم «قتل عام در نانجینگ» را دوباره تماشا کرد و به این نتیجه رسید که بازگو کردن این جنایت برای دوران ما ضروری است. در حقیقت این فیلم، اقتباسی از همان فیلم «قتل‌عام در نانجینگ» محصول ۱۹۸۶ است و این کارگردان جوان، ابتدا کپی‌رایت نسخه قبلی را خریداری کرد و بعد دست به کار تولید شد. نتیجه کار فیلمی شد که تعدادی از ستاره‌های معروف سینمای چین از جمله لیو هائوران، وانگ چوانجون، گائو یه، وانگ شیائو، ژو یو و یانگ انیو در آن بازی کردند و با گیشه ۳۸۱ میلیون دلاری، سومین کار پرفروش چین در سال ۲۰۲۵ بود. «حکم مرگ» از 15 آگوست در آمریکای شمالی هم اکران شد و قرار است به عنوان نماینده چین در نودوهشتمین دوره از رقابت‌های جشن اسکار شرکت کند.
* هنر برای هنر یا هنر برای سیاست؟
تولید و پرفروش شدن فیلمی مثل «حکم مرگ» در گیشه‌های چین، چند پیام کلی و کلان دارد که بعضی از موارد آن به سیاست‌های بین‌المللی چین برمی‌گردد و بعضی‌های دیگر به نوع کار روی افکار عمومی و بسیج آنها. چند عبرت قابل توجه هم از این قضیه درباره وضعیت سینمای ایران می‌توان یافت و در یک دسته‌بندی کلی تمام این موارد را می‌توان ذیل 3 عنوان اصلی صورت‌بندی کرد. نکته اول این است که چرا غربی‌ها روی اتفاقات جنگ دوم جهانی در جبهه شرقی کمتر تاکید می‌کردند یا به عبارتی هیچ تاکیدی نداشتند؟ چرا اشغال فرانسه اینقدر مهم است اما اشغال چین برای‌شان اهمیتی ندارد؟ آنها حتی برای نشان دادن اینکه واقعاً لازم بوده روی سر ژاپن بمب اتم بریزند هم نیامدند تا نسل‌کشی بی‌سابقه‌ای را که ژاپنی‌ها در چین انجام دادند به طور کامل معرفی کنند. این نکته به سیاست‌های کلان بین‌المللی و بلوک‌بندی‌های شرق و غرب مربوط است. آنها نمی‌خواستند روی کار آمدن مائو در چین مشروع جلوه داده شود؛ چه اینکه روی کار آمدن چنین فردی و به وجود آمدن چین واحد، واکنشی بود به همان جنایاتی که ژاپنی‌ها در این کشور انجام داده بودند. نکته دوم این است که چطور سینمای چین در خدمت منافع کلان این کشور قرار گرفت که فیلم «حکم مرگ» تنها یکی از نمونه‌های آن در چند سال اخیر است؟ این فیلم‌ها با بودجه‌های کلان تولید می‌شوند اما به رغم اینکه کاملاً پروپاگاندا هستند و جنبه تبلیغاتی‌شان واضح است، به سوددهی مالی هم می‌رسند. چطور چین توانسته حکمرانی خود بر بخش فرهنگ را به طور کامل جا بیندازد و عنان آن به دست سرمایه‌گذاران خارجی نیفتاده که با اعطای فاند و وعده حضور در جشنواره‌ها، به فیلمسازان این کشور جهت می‌دهند. غربی‌ها قبلا هم نشان داده‌اند که می‌خواهند تصویر چین را آن‌طور که خودشان می‌پسندند نمایش بدهند اما از جایی به‌ بعد موفقیتی در این زمینه برای‌شان اتفاق نیفتاده است. نکته سوم این است که چطور در چین فیلم ساختن درباره جنایتی جنگی که ۹۰ سال از آن می‌گذرد، هنوز در گیشه موفقیت‌آمیز است و مخاطبان بسیاری دارد اما در ایران این اتفاق نمی‌افتد و در حالی که همچنان بسیاری از رزمندگان جنگ ۸ ساله در میان ما زندگی می‌کنند، مرتب چنین القا می‌شود که از آن واقعه چند دهه گذشته و دیگر پرداختن به آن جذاب نیست. این در حالی اتفاق می‌افتد که هنوز تعداد مخاطبان هیچ فیلمی در ایران به تعداد مخاطبان «عقاب‌ها» نرسیده و اگر به سال‌های اخیر نزدیک‌تر شویم هم سری فیلم‌های «اخراجی‌ها» را می‌توان در این زمینه سراغ گرفت که بسیار پرمخاطب بودند. مشخص است که چینی‌ها حکمرانی‌شان بر فضای فرهنگی را به شکل ساختاری و سیستماتیک طوری تنظیم کرده‌اند که این اتفاق بیفتد و همه چیز به عهده سالن‌داران نیفتاده تا مهندسی اکران را طور دیگری پیش ببرند. در ادامه به تک‌تک این نکات تا حدودی پرداخته شده است؛ هرچند باید توجه کرد که هر کدام از این موارد را می‌توان در مبحثی جداگانه باز کرد و بسط داد.
* فراموشی عمدی غرب
به واقع چرا غربی‌ها در فیلم‌های‌شان به موضوع کشتاری که ارتش ژاپن در چین و به طور خاص نانجینگ انجام داد، هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند؟ فقط در مورد نانجینگ می‌توان توجه داشت که «دادگاه نظامی بین‌المللی برای خاور دور» رقم تلفات این قتل‌عام را ۲۰۰ هزار نفر اعلام کرد و این رقم شامل افرادی که جسد آنها سوزانده شد یا ژاپنی‌ها آنها را به رودخانه یانگ تسه انداختند نمی‌شود. موضوع رفتار ژاپن در چین هم فراتر از قتل افراد قابل بررسی است. به عنوان مثال، آزمایش‌های بیولوژیک پزشکان ژاپنی روی مردم عادی چین بسیار دردناک بود و در غالب موارد جراحان پس از اینکه آزمایش‌شان را انجام دادند، افراد را با بدن باز و بدون بخیه رها می‌کردند تا بمیرند. در همان شهر نانجینگ به ۸۰ هزار زن تجاوز شد که تاکنون بالاترین آمار از چنین مواردی در تمام تاریخ و جهان است اما چرا غربی‌ها هیچ‌ وقت سراغ این موضوع نمی‌روند و فیلم یا سریالی درباره‌اش ساخته نشده است؟ اولاً به نظر می‌رسد تاکید روی نکات دیگری از این جنگ، بیشتر با منافع سیاسی آنها همخوانی داشته باشد؛ چیزهایی مثل هولوکاست که ترجیح می‌دهند واقعه هولناک دیگری روی آن سایه نیندازد و ثانیاً مطرح شدن کشتار نانجینگ و سایر جنایات ژاپن در چین، نشان می‌دهد ظهور مائو در چین به عنوان رهبر یک نظام معارض با غرب، تحت چه شرایطی شکل گرفته است. متخصصان روابط بین‌الملل بهتر می‌توانند در این باره اظهار نظر کنند اما یک مخاطب عادی هم می‌تواند بفهمد حتی مناقشه تایوان که امروز هم بحث آن همچنان داغ مانده، تحت تاثیر همین روایت‌ها و روایت‌سازی‌هاست. با این وصف دیگر نمی‌توان گفت هر فیلمی درباره جنگ جهانی در جهان غرب ساخته شده، صرفاً برای سرگرمی بوده یا تنها به دلیل مسؤولیت اجتماعی افراد در برابر جنایات تاریخی انجام شده است. اهداف کلان سیاسی به طور مشخص در این جهت‌گیری‌ها نقش داشته و دارند و چین هم فهمیده است که اگر خود فکری به حال خودش نکند، غربی‌ها به طور خودجوش و داوطلبانه به حقوق این کشور اعتراف نمی‌کنند. آنها خودشان برای ساخت فیلم‌هایی در این زمینه دست به کار شدند و روی مخاطب داخلی خودشان هم حساب باز کردند و از ابتدا سراغ هر تلاش بی‌ثمری برای دیده شدن و جدی گرفته شدن در رسانه‌ها و جشنواره‌های غربی نرفتند که اگر چنین می‌کردند، امروز نه‌تنها با چند فیلم جنگی‌شان چندین بار رکوردهای فروش بین‌المللی را جابجا نکرده بودند، بلکه رفته‌رفته ناچار می‌شدند برای پذیرفته شدن نزد مخاطب غربی، بسیاری از اصول‌شان را کنار بگذارند و فیلم‌هایی خنثی بسازند که اثر لازم را نداشت. اگر دقت کنیم، فیلم حکم مرگ در حال تاکید روی قدرت تاثیرگذاری تصویر است و چینی‌ها با ساخت همین فیلم اعلام می‌کنند نخواسته‌اند و نمی‌خواهند جهت‌گیری این قدرت را به دست دیگران بسپارند.
* استقبال میلیونی از پروپاگاندای عیان
در چند سال اخیر نام تعدادی از فیلم‌های جنگی چینی به دلیل اینکه رقم فروش‌شان بالا بود و آنها را وارد باشگاه پرفروش‌های جهانی می‌کرد، در تمام دنیا شنیده شده است. فیلم‌هایی مثل «هشتصد» و «ایثار» درباره جنگ دوم جهانی بودند و سری اول و دوم «نبرد در دریاچه چانگجین» به جنگ آمریکا و چین بر سر شبه‌جزیره کره اشاره داشت. غیر از این موارد آثار قابل توجه دیگری هم در این سال‌ها درباره همین موضوعات ساخته شده که «تک‌تیراندازها» به کارگردانی ژانگ ییمو، فیلمساز بسیار مشهور چینی یک نمونه آن است. این رویکرد سینمای چین کاملاً همسو با برنامه‌های استراتژیک این کشور است و حتی برای شناخت آنچه در ذهن سیاستگذاران چینی می‌گذرد، گاهی می‌توان به تفسیر عمیق و چندلایه این آثار پرداخت. در حقیقت این رویکردی نیست که چینی‌ها پایه‌گذار آن باشند. طبق گزارش کنگره آمریکا، «سینماگران آمریکایی به‌عنوان سفیران حسن‌نیت این کشور که نیازی به حمایت مالیات‌دهندگان آمریکایی هم ندارند، با فیلم‌های هالیوود جهان را از سبک زندگی آمریکایی و ارزش‌های آن از نظر سیاسی، فرهنگی و تجاری مطلع می‌کنند و (میزان این تاثیرگذاری) قابل اندازه‌گیری نیست». آمریکایی‌ها سال‌ها روی آثاری که پیرو اهداف استراتژیک و کلان‌شان به حساب می‌آمد سرمایه‌گذاری می‌کردند و کم‌کم به مرحله‌ای رسیدند که فقط برای این آثار خرج نمی‌کردند، بلکه از آنها درآمد هم داشتند اما رسیدن به چنین نقطه‌ای چطور ممکن است میسر ‌شود؟ بخشی از ماجرا به رابطه دولت - ملت و اعتمادی که افکار عمومی نسبت به هوشمندی و سلامت مسوولان کشور دارند برمی‌گردد. پس از آنکه ایالات متحده در جنگ دوم جهانی پیروز شد و این کشور به مرتبه ابرقدرتی نظامی استیلای دلار به وضعیت اقتصادی پررونق رسید، چنین اعتمادی در سطح آن جامعه هم ایجاد شد؛ هرچند در خود آمریکا همچنان وضع مثل سابق نیست و رویای آمریکایی بر باد رفته است. در چین اما در حال حاضر اعتماد و امید فراوانی به عملکرد دولت در میان مردم وجود دارد و همین قضیه به ساخت رویای چینی و همسویی جامعه با استراتژی‌های بالادستی کمک می‌کند. نکته دوم به رویکرد درون‌گرایی چین در مورد سینما برمی‌گردد؛ کاری که آمریکایی‌ها هم در دوران رونق سینمای‌شان انجام می‌دادند. آنها ابتدا روی مخاطب داخلی کار کردند و گفتمان خودشان را برای همخوان شدن با ذائقه باقی مردم دنیا تراش ندادند. پس از رونق گرفتن سینما بر همین منوال، این مردم باقی دنیا بودند که ناچار شدند ذائقه خودشان را با ذائقه آمریکایی‌ها همخوان کنند. حالا چین هم در میانه همین راه است. امروز موفقیت جهانی سینمای چین به هیچ‌وجه وابسته به جشنواره‌های غربی، خصوصاً اروپایی‌ها نیست که سفارش نوع خاصی از فیلم‌ها را به فیلمسازان می‌دهند. آمریکا هم چنین مسیری را پیمود و هیچ‌وقت خود را با معیارهای دیگران حتی اروپایی‌ها تطبیق نداد و به این شکل توانست سایه هالیوود را بر همه جهان بگستراند.
* چرا ما چنین نمی‌شویم؟
چطور سینمای چین توانست به این نقطه برسد که جدی‌ترین و عیان‌ترین سیاست‌های کلان حاکمیتی در آن تبلیغ شود و نه‌تنها مورد طعنه و تمسخر و اتهام‌هایی از قبیل سفارشی‌سازی قرار نگیرد، بلکه فروش سرسام‌آور این فیلم‌ها هم به رشد و ادامه چنین روندی کمک کند؟ برای پاسخ به این پرسش طبیعتاً پای مسائل زیادی را باید به بحث باز کرد اما ابتدایی‌ترین و بدیهی‌ترین نکته این است که در حاکمیت چین، چنین اراده‌ای وجود داشت. اگر به مدیریت فرهنگی کشور خودمان در سال‌های اخیر نگاه کنیم، می‌بینیم که عملاً اراده منسجمی برای پرفروش کردن هیچ‌کدام از فیلم‌های مرتبط با موضوعات انقلاب و دفاع مقدس وجود نداشته است. چنین اراده‌ای را هم برای بالا بردن و مطرح کردن سینمای کمدی عامه‌پسند می‌توان در موارد متعددی دید و هم در سینمای موسوم به روشنفکری یا اجتماعی. ارگان‌ها و نهادهای مختلف در بهترین حالت در سمت تولید آثار ارزشی می‌ایستند و بیلان کاری را به این شکل پر می‌کنند اما در سمت عرضه یا اکران، تمام میدان به سایر گروه‌ها واگذار شده است. اگر به جای اینکه سالانه ۱۰ فیلم درباره انقلاب و دفاع مقدس ساخته شود و هیچ‌کدام در گیشه نفروشند، تنها یک فیلم حتی متوسط ساخته می‌شد و باقی بودجه‌ها صرف این می‌شد که این نوع آثار هم سهم خودشان از گیشه را به دست بیاورند، این سینما به طور کل مسیر دیگری پیدا می‌کرد. واضح است که پرفروش شدن حتی یکی از این فیلم‌ها، از آنجا که ساختار نمادین اکران سینمای ایران را می‌شکند و الگوی جدیدی ایجاد می‌کند، خیلی از ذی‌نفعان وضع موجود را به مقابله با خود وا می‌دارد. آنها نمی‌گذارند پای طیفی از مردم که مخاطب این نوع آثار هستند به سالن‌ها باز شود تا هم عرصه نمادین را نبازند و هم الگوهای همیشگی فروش اقتصادی فیلم‌ها به هم نخورد؛ اما ما به مدیرانی احتیاج داریم که پای چنین آثاری بایستند و نسبت به اینکه ذی‌نفعان فعلی با آنها زاویه پیدا کنند، محافظه‌کاری نداشته باشند. امروز مجموع تعداد بینندگان آثار دفاع مقدسی ایران در طول سال، حتی کمتر از تعداد بستگان درجه یک شهدا و ایثارگران است، چه رسد به مردم معمولی که بخش قابل توجهی از آنها هم به همین فضا علاقمند هستند. این یعنی در حوزه اکران، ظرفیت‌های سینمای ارزشی ایران، حتی در حداقلی‌ترین حالت خود بالفعل نشده‌اند. اراده‌ای که در حاکمیت چین وجود داشت فقط این نبود که آثاری مثل «هشتصد»، «ایثار»، «نبرد در دریاچه چانگجین» و حالا «حکم مرگ» را بسازد. آنها می‌خواستند این فیلم‌ها حتماً بفروشند و از هر روشی برای این قضیه استفاده کردند. اگر از هر وزیر فرهنگ یا مدیر سینمایی به جای اینکه پرسیده می‌شد چند فیلم انقلابی یا جنگی ساخته‌اید، پرسیده می‌شد امسال چند نفر از مخاطبان سینما را پای فیلم‌های انقلابی یا جنگی نشانده‌اید، به‌طور کل مسیر مدیریت فرهنگی کشور تغییر می‌کرد. 
این نکات ممکن است به نظر خیلی بدیهی برسند اما ما اکنون در وضعیتی هستیم که باید همین بدیهیات به مرحله اجرا برسند.

ارسال نظر
پربیننده