28/آبان/1404
|
01:39
نگاه

اروپای جنگ‌زده محصول توهم حکمرانان غرب

حنیف غفاری: اتحادیه اروپایی که در پس‌زمینه ویرانه‌های جنگ دوم جهانی با رؤیای تحقق صلح پایدار، وحدت اقتصادی و ثبات سیاسی بنیان نهاده شد، اکنون به طور فزاینده‌ای به کانون اصلی بی‌ثباتی و ناامنی در قاره سبز تبدیل شده است. ۲ بازیگر اصلی این اتحادیه آلمان و فرانسه، به جای ایفای نقش به عنوان ضامن ثبات، به موتور محرک تشدید تنش‌ها حول جنگ اوکراین تبدیل شده‌اند. پیش‌بینی‌های دستگاه‌های اطلاعاتی ۳ کشور آلمان، انگلیس و فرانسه مبنی بر احتمال گسترش دامنه جنگ اوکراین تا مرزهای آنها در سال ۲۰۲۶، زنگ خطر جدی برای فروپاشی کامل معادلات امنیتی سنتی اروپاست. اکنون شاهد وقوع انحراف راهبردی مهمی در قاره سبز هستیم: انحرافی که اروپا را از یک پروژه صلح به عاملی در بحران‌های ژئوپلیتیک تبدیل کرده و ریشه در تضاد میان ادعاهای اولیه و واقعیات موجود در صحنه دارد. 
پیمان ماستریخت در سال ۱۹۹۲، نقشه راهی برای یکپارچگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اروپا ترسیم کرد. هدف اصلی این پیمان، تضمین صلح بلندمدت از طریق ادغام منافع اقتصادی و ایجاد یک فضای مشترک امنیتی و مدنی بود. آرمان اصلی این بود که وابستگی متقابل اقتصادی، هزینه جنگ را برای اعضا به حدی بالا ببرد که دیگر هیچ گزینه منطقی‌ای جز همکاری نباشد. با این حال، در دهه‌های اخیر، شاهد تحولی پارادایمی در اولویت‌های اتحادیه هستیم. آنچه به جای وحدت اقتصادی و مدنی تثبیت شده، گرایش به یکپارچگی نظامی‌گرایانه و تبدیل به یک جبهه واحد در منازعات ژئوپلیتیک است. این امر مستقیماً با روح پیمان ماستریخت در تضاد است.
اتحادیه اروپایی از یک بلوک تجاری و اقتصادی، بتدریج به یک نهاد سیاست خارجی و امنیتی با تمایلات نظامی‌گرایانه تبدیل شد. این تغییر ماهیت، ریشه در عواملی دارد که فراتر از منافع اقتصادی صرف اعضا قرار دارند. اولویت‌دهی ژئوپلیتیک بر اقتصاد، به معنای زیر پا گذاشتن تعهدات اولیه مبنی بر عدم مداخله مستقیم در منازعات نظامی است.
در این فرآیند، منافع اقتصادی که قرار بود عامل وحدت باشد، به ابزاری برای «اعمال فشار» تبدیل شد. به عنوان مثال، تحریم‌های اقتصادی گسترده علیه روسیه، اگرچه در ظاهر یک اقدام هماهنگ اروپایی است اما هزینه‌های اقتصادی سنگینی را بر خود کشورهای عضو تحمیل کرده و در عمل، امنیت اقتصادی آنها را به مخاطره انداخته است.
در حال حاضر، اتحادیه اروپایی به جای اینکه یک «بازیگر خنثی» یا میانجی‌ در منازعات جهانی باشد، خود به یک طرف درگیر در منازعه اوکراین تبدیل شده است. ارسال تسلیحات سنگین، تخصیص بودجه‌های عظیم برای کمک‌های نظامی و اتخاذ مواضع سختگیرانه در برابر یکی از ۲ طرف‌ درگیر، این تصور را تقویت می‌کند که اروپا دیگر فقط به امنیت خود نمی‌اندیشد، بلکه فعالانه درگیر تشدید تنش‌هاست. این رویکرد، نه‌تنها منجر به از دست رفتن فرصت‌های دیپلماتیک شده، بلکه اتحادیه را به عاملی در تشدید منازعات جدید  تبدیل کرده است. بررسی دقیق اقدامات آلمان، انگلیس و فرانسه از زمان آغاز جنگ اوکراین در سال ۲۰۲۲، الگوی مشخصی از مداخله هدفمند و جلوگیری از هرگونه تلاش برای رسیدن به صلح پایدار را نشان می‌دهد. این ۳ بازیگر اصلی، نه‌تنها در جهت یافتن راه‌حل دیپلماتیک گام برنداشته‌اند، بلکه عمداً مسیر مذاکرات واقعی صلح میان کی‌یف و مسکو  را مسدود کرده‌اند.
انگلیس حتی پس از برگزیت، به عنوان یکی از قوی‌ترین نیروهای مدافع رویکرد نظامی‌گرایانه در قبال روسیه عمل کرده است. مشاوره‌های امنیتی و نظامی انگلیس، همراه با تعهدات قوی در ارسال تجهیزات، همواره بر تداوم جنگ تأکید داشته و نقش برجسته‌ای در جلوگیری از هرگونه سازش‌کاری از سوی کی‌یف ایفا کرده است. آلمان نیز با وجود وابستگی اقتصادی شدید به انرژی روسیه در گذشته و تمایل اولیه برای حفظ کانال‌های دیپلماتیک، به سرعت موضع خود را تغییر داد و تحت فشارهای داخلی و خارجی، به یکی از بزرگ‌ترین تأمین‌کنندگان تسلیحات برای اوکراین تبدیل شد. این تغییر موضع، نه‌تنها تعهدات اقتصادی گذشته را زیر سوال برد، بلکه تلاش‌ها برای میانجی‌گری را نیز کمرنگ کرد. همچنین پاریس با وجود ادعای دروغین داشتن  «استقلال استراتژیک» در اروپا، از هرگونه ابتکار عمل مستقل برای برقراری آتش‌بس پرهیز کرده است. رویکرد عامدانه در ممانعت از صلح، ریشه در یک پدیده عمیق‌تر دارد که می‌توان آن را «بحران‌ زیستی» (Crisis-Prone Nature) دستگاه سیاست خارجی غرب نامید. این دیدگاه معتقد است ثبات منطقه‌ای و جلوگیری از جنگ، اولویت اصلی این حکمرانان نیست، بلکه تداوم یک «بحران مدیریت شده» برای اهداف استراتژیک کلان‌تر، مانند تضعیف رقبا و حفظ نظم بین‌المللی تحت رهبری غرب، در اولویت قرار دارد. در این منطق، صلح پایدار نه‌تنها مطلوب نیست، بلکه تهدیدی برای توجیه سیاست‌های دفاعی، بودجه‌های نظامی و اتحادهای موجود محسوب می‌شود. 
ریشه اصلی تبدیل اروپا به یک «اروپای جنگ‌زده»، نه صرفاً اشتباهات تاکتیکی، بلکه توهم حکمرانی مستقل است. اروپای کنونی، بویژه در حوزه امنیت و سیاست خارجی، بشدت به واشنگتن وابسته است. این وابستگی که به طور مداوم توسط بازیگران مختلف، از جمله دونالد ترامپ، به صراحت یادآوری می‌شود، قدرت چانه‌زنی اروپا را به صفر رسانده. تاکید ترامپ مبنی بر امتناع آمریکا از به اشتراک‌گذاری اطلاعات کلیدی با متحدان اروپایی (مانند جزئیات لابی‌ها و رایزنی‌ها با روسیه) تأییدی بر این گزاره است که اروپا بازیگری مستقل نیست، بلکه مهره‌ای در زمین استراتژیک آمریکاست.
پیمان ماستریخت با آرمان‌های صلح‌جویانه خود، اکنون به طعنه‌ای بر واقعیت تبدیل شده است. حکمرانان اروپایی با اولویت دادن منافع ژئوپلیتیک تحت نفوذ خارجی بر ثبات داخلی و اقتصادی خود، اروپا را به یک میدان نبرد بالقوه و بالفعل تبدیل کرده‌اند. پیش‌بینی گسترش دامنه جنگ در سال ۲۰۲۶ به داخل اروپا، نه یک اتفاق غیرمنتظره، بلکه نتیجه طبیعی این رویکرد است که اروپا را از یک پروژه صلح به عاملی در مسیر جنگ سوق داده است.

ارسال نظر
پربیننده