
محمدطاهر رحیمی: پاسخ به این سوال که چرا آمریکا پرونده هستهای ایران را ابزار توسعهزدایی از ایران قرار داده است، نه در جزئیات فنی برنامه هستهای ایران یا نگرانیهای واقعی از اشاعه تسلیحات، بلکه در محاسبات راهبردی کلان ایالات متحده نهفته است. برای آمریکا، پرونده هستهای ایران یک «موضوع» نیست، بلکه یک «ابزار» است. ابزاری قدرتمند و تجدیدپذیر که به واشنگتن اجازه میدهد هدف اصلی خود، یعنی مهار قدرت اقتصادی و ژئوپلیتیک ایران را از طریق تحدید مهمترین پیشران آن، یعنی صنعت نفت، دنبال کند.
عادیسازی این پرونده به معنای از دست دادن این اهرم طلایی است. بنابراین آمریکا با تداوم وضعیت فعلی پرونده هستهای ایران، بهانهای دائمی برای تحریم، فشار و مدیریت نظم منطقهای مورد نظر خود در دست دارد و علت تأکید رهبر حکیم انقلاب بر توسعه تولید و صادرات نفت در دیدار هیات دولت را باید پاسخ و پادزهری برای این طراحی آمریکایی دانست. این یادداشت دلایل بنیادین این رویکرد را در 4 محور اصلی تشریح میکند.
* دلیل اول؛ مهار نفت ایران به عنوان پیشران اصلی توسعه و قدرت منطقهای
مهمترین دلیلی که آمریکا پرونده هستهای را در فاز امنیتی نگه میدارد، جلوگیری از «طلوع نفتی ایران» است. بازگشت کامل و بدون مانع ایران به بازارهای انرژی، پیامدهایی دارد که مستقیماً با منافع استراتژیک آمریکا در تضاد است. آمریکا میداند عادیسازی روابط نفتی ایران، نتایج زیر را برای تهران به همراه خواهد داشت که واشنگتن مصمم به جلوگیری از آنهاست.
ثبات اقتصادی و خنثیسازی تحریم: درآمدهای پایدار نفتی، تراز پرداختهای ایران را مستحکم کرده، نوسانات ارزی را مهار میکند و به ثبات اقتصادی منجر میشود. ایرانی که از نظر اقتصادی باثبات باشد، در برابر فشارهای سیاسی و تحریمهای آینده بسیار مقاومتر خواهد بود.
جهش در توسعه صنعتی: دلارهای نفتی به ایران این قدرت را میدهد که با سرمایهگذاری در زیرساختها، صنایع غیرنفتی خود را شکوفا کرده و اقتصاد خود را از وابستگی به نفت خارج کند. این امر ایران را به یک قدرت صنعتی دارای تنوع تبدیل میکند.
جذب سرمایهگذاری شرق: افزایش فروش نفت به چین، روابط راهبردی تهران - پکن را تعمیق بخشیده و چین را به سرمایهگذاری گسترده در پروژههای زیربنایی ایران ترغیب میکند. این امر به معنای شکست کامل سیاست انزوای اقتصادی ایران است.
تقویت محور مقاومت: با منابع مالی سرشار، توانایی ایران برای حمایت لجستیکی و سیاسی از متحدان منطقهای خود به شکل چشمگیری افزایش مییابد و این موضوع موازنه قدرت را در منطقه علیه منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی تغییر میدهد. بنابراین امنیتیسازی پرونده هستهای، ابزار ضروری آمریکا برای جلوگیری از تمام این موارد و تحمیل یک «غروب دائمی» بر صنعت نفت و اقتصاد ایران است.
* دلیل دوم؛ جلوگیری از جانمایی ایران در نظمهای جهانی رقیب آمریکا
جهان امروز صحنه رقابت میان 2 ایده برای نظم اقتصادی - امنیتی است. از یک سو، «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) چین قرار دارد که ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی و منابع انرژی، نقشی کلیدی در آن ایفا میکند. از سوی دیگر، کریدور «هند – خاورمیانه - اروپا» (IMEC) قرار دارد که طرحی آمریکایی برای ایجاد یک مسیر تجاری - انرژی با محوریت متحدانش (هند، امارات، رژیم سعودی و رژیم صهیونیستی) با هدف دور زدن و به حاشیه راندن ایران است.
آمریکا برای موفقیت طرح IMEC و تضعیف BRI، نیازمند یک ایران ضعیف، منزوی و غیرقابل اتکاست. امنیتی نگه داشتن پرونده هستهای و تحریمهای ناشی از آن، دقیقاً همین کارکرد را دارد. این سیاست، ایران را از تبدیل شدن به یک قطب باثبات انرژی و ترانزیت در مسیر چین بازمیدارد و همزمان به آمریکا اجازه میدهد متحدان منطقهای خود را حول یک پروژه مشترک ضدایرانی منسجم کند.
عادیسازی پرونده هستهای، این استراتژی را از اساس باطل میکند، زیرا یک ایران قدرتمند با منابع نفتی خود میتواند به لنگرگاه اصلی نظم رقیب یعنی BRI تبدیل شود.
* دلیل سوم؛ پیادهسازی «الگوی کنترل» منابع ایران
برای فهمیدن الگوی مطلوب آمریکا برای کشورهای نفتخیز، باید به عراق نگریست. آمریکا پس از اشغال عراق، از طریق فرمان اجرایی ۱۳۳۰۳، کنترل کامل درآمدهای نفتی این کشور را به دست گرفت. تمام پول نفت عراق به حسابی در بانک فدرال رزرو نیویورک واریز میشود و واشنگتن هر زمان از سیاستهای بغداد ناراضی باشد، از این پول به عنوان اهرم فشار استفاده میکند. این مدل، یک رابطه قیمومت اقتصادی کامل را به نمایش میگذارد.
اگرچه آمریکا نمیتواند این مدل را به صورت نظامی بر ایران تحمیل کند اما امنیتیسازی پرونده هستهای و تحریمهای نفتی، ابزاری جایگزین برای رسیدن به هدفی مشابه است. هدف، سلب اختیار ایران بر حیاتیترین منبع درآمدی خود و تبدیل آن به یک نقطه ضعف است که بتوان از آن برای فشار سیاسی مستمر استفاده کرد. تا زمانی که پرونده هستهای «امنیتی» باقی بماند، آمریکا میتواند این فشار را به صورت قانونی و با اجماع بینالمللی (ولو شکننده) ادامه دهد.
* نتیجه راهبردی: یک ابزار با 2 کارکرد حیاتی برای آمریکا
در نهایت، پاسخ به چرایی عدم عادیسازی پرونده هستهای ایران، این است که این وضعیت، یک ابزار واحد با 2 کارکرد استراتژیک برای آمریکاست.
1- کارکرد داخلی (علیه ایران): همانطور که گفته شد، این ابزار به آمریکا اجازه میدهد با هدف قرار دادن نفت، از توسعه صنعتی ایران جلوگیری کرده، بیثباتی اقتصادی را در آن تداوم بخشد و مانع نقشآفرینی مؤثر ایران در نظم نوین منطقهای شود.
۲-کارکرد خارجی (در قبال متحدان): همزمان، امنیتیسازی این پرونده و ترویج «ایرانهراسی اتمی»، بهانهای برای فروش میلیاردها دلار تسلیحات و ارائه تضمینهای امنیتی به کشورهای عرب خلیج فارس است. آمریکا در ازای «فروش امنیت»، از این کشورها «خرید تضمین قیمت پایین نفت» را دریافت میکند. آنها با افزایش تولید خود، جای خالی نفت ایران را پر کرده و به آمریکا اجازه میدهند کنترل خود را بر بازار جهانی انرژی حفظ کند.
* جمعبندی
آمریکا پرونده هستهای ایران را عادیسازی نمیکند، زیرا این پرونده یک دارایی راهبردی برای این کشور است. این پرونده بهانهای است برای متوقف کردن موتور توسعه ایران (نفت)، تضعیف نظمهای رقیب (BRI)، فروش امنیت به متحدان منطقهای و کنترل بازار جهانی انرژی. هر تحلیلگر یا مسؤولی که گمان کند میتواند با دادن امتیازات هستهای، تضمینی برای توسعه اقتصادی و رفع پایدار تحریمهای نفتی از آمریکا بگیرد، منطق بنیادین سیاست خارجی آمریکا و نقش حیاتی این ابزار را در استراتژی کلان آن درک نکرده است. تا زمانی که آمریکا به دنبال مهار ایران و حفظ هژمونی خود در منطقه باشد، پرونده هستهای نیز یک پرونده امنیتی باقی خواهد ماند.