18/آذر/1404
|
23:15
چرا بازگشت ترامپ به دکترین مونرو راه آمریکا را از غرب جدا می‌کند؟

انزوای اروپا 

علیرضا حقیقت: «تهدیدی که بیش از همه درباره اروپا نگرانم می‌کند، روسیه نیست. چین هم نیست. هیچ بازیگر خارجی دیگری هم نیست. چیزی که مرا نگران می‌کند، تهدیدی از درون است. چیزی که نگرانم می‌کند عقب‌نشینی اروپا از برخی اساسی‌ترین ارزش‌های خود است». این جملات را «جی‌دی‌ونس» زمستان سال گذشته در جریان حضورش در اجلاس امنیتی مونیخ و حملات بی‌سابقه به اروپایی‌ها گفت؛ لحظاتی که حضار اروپایی را در سکوتی بهت‌آور و شوکه‌کننده فروبرد و در نهایت رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ را به گریه انداخت. «کریستوفر هیوگسن» هنگام سخنرانی اختتامیه با چشمانی پر اشک گفت: «بعد از سخنرانی معاون ترامپ در روز جمعه، شاید ارزش‌های اخلاقی ما دیگر با آمریکایی‌ها یکی نباشد». نزدیک به یک سال بعد، دولت ترامپ همه آنچه ونس در مونیخ گفت را مکتوب و تبدیل به مانیفست خود در سند امنیت ملی 2025 کرده است؛ سندی که بخش اروپای آن، برای مقامات مغرور غربی در «باغ اروپا» (به قول جوزپ بورل مسؤول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپایی) یک ضربه بی‌سابقه و البته خرد‌کننده است. تازه‌ترین سند امنیتی آمریکا که در حکم راهنمای عمل و نقشه راه ایالات متحده در موضوعات بنیادین سیاست بین‌الملل طی 4 سال آینده خواهد بود، از ۲ جنبه برای اروپا یا به طور دقیق‌تر اروپای غربی، نگران‌کننده و یک فاجعه تمام‌عیار است. در دوره‌ای که قاره سبز، بار دیگر خطر جنگ را بیخ گوش خود احساس می‌کند و ساختارهای نظم جهانی که حافظ امنیت جمعی اروپا بود فروریخته، ایالات متحده آخرین گام خود را برای برداشتن چتر امنیتی از سر آنها برداشته و پیوندهای طرح تاریخی مارشال را از هم گسسته است. جنبه اول به اختلافات آمریکای ترامپ با اروپای لیبرال برمی‌گردد که نه اختلافی تاکتیکی، بلکه یک مخالفت نظری و بنیادین است. سند استراتژی آمریکا بحران اروپا را «حذف تمدنی» نامیده است. در این چارچوب، اروپا را به سانسور و سرکوب مخالفان سیاسی متهم می‌کند. این سند اتحادیه اروپایی را با عباراتی خصمانه توصیف کرده و می‌گوید این نهاد «آزادی سیاسی» و «حاکمیت» را تضعیف کرده است. آنچه برای اروپایی‌ها نگران‌کننده است، تأیید احزاب راست‌گرا (میهن‌پرست) و هدف اعلام‌شده برای «پرورش مقاومت درون ملت‌های اروپایی» است. «ایلان ماسک» که خود را به پایگاه رای ترامپ نزدیک کرده، سال گذشته در ادامه حمایت از سیاست‌های راست‌گرایانه در قاره اروپا و با استفاده از شعار آمریکا را دوباره بزرگ کنیم، گفت: از ماگا تا مگا: اروپا را دوباره بزرگ کنیم!
این راهبرد جدید نه‌تنها پایان اتحاد فرا‌آتلانتیکی مبتنی بر ارزش‌های لیبرال را رقم می‌زند، بلکه بازتنظیم به سوی اتحادی از «غیرلیبرال‌ها» را نیز نشان می‌دهد. جنبه دوم به توجه سند 2025 است که طرح‌واره کلی آن بازگشت به دکترین مونرو و تکمیل آن است. دستور کار سنتی‌ای که ۲ قرن بر سیاست خارجی - امنیتی ایالات متحده حکمفرما بود. بعد از جنگ دوم جهانی و دوره هری ترومن، آمریکا از لاک انزواگرایی خارج شد و «جهان‌گرایی» را پیش گرفت. در دولت دوم ترامپ دکترین مونرو محدود به نیمکره غربی نشده و ترکیبی از «انزواگرایی و جهان‌گرایی» است؛ چیزی که آمریکایی‌ها آن را «دکترین مونرو ۲» یا اخیرا دکترین «دونرو» (مخفف مونرو و لقب ترامپ - Don) لقب داده و در متن سند امنیت ملی هم به عنوان «ضمیمه ترامپ بر دکترین مونرو» به کار رفته است. این دکترین 200 سال قبل در برابر مداخله اروپایی‌ها در آمریکای لاتین به کار گرفته شد و بازگشت به این سیاست دیرینه علاوه بر اینکه نشان‌دهنده این گزاره است که آمریکا پذیرفته دیگر هژمون نیست، به معنای این است که ایالات متحده دیگر نمی‌تواند از اروپا حمایت کند. «وطن امروز» بهمن‌ سال گذشته اتخاذ این راهبرد از سوی رئیس‌جمهور آمریکا را به طور دقیق پایش و بدرستی پیش‌بینی کرده بود سیاست خارجی «ترامپ 2» ترکیبی از «انزواگرایی و مداخله‌گرایی» یا «دکترین مونرو 2» خواهد بود. در آن گزارش با عنوان «جهان فانتزی ترامپ» آمده بود: «ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکایی اصولا با راهبردهایی همچون «انزواگرایی» بر اساس دکترین مونرو یا «استثناگرایی» (Exceptionalism) توصیف شده است اما ترامپ در دوره جدید نشان داده می‌خواهد سیاست‌های تهاجمی مداخله‌جویانه را بیرون از مرزهای آمریکا دنبال کند؛ یا به عبارتی ترکیبی از این 2 راهبرد را اجرایی کند. بنابراین «اول آمریکا»ی دوره دوم ترامپ تا اینجای کار تصویری از یک سیاست کاملا توسعه‌طلبانه از خود ارائه داده است. تغییری که چهل‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا در سیاست خارجی دنبال می‌کند، بسط «دکترین مونرو» است و آن را محدود به نیمکره غربی نمی‌کند. این همان چیزی است که از آن به‌ عنوان «دکترین مونرو 2» یاد می‌شود. 200 سال پیش در حالی که قیام‌ها علیه حکومت استعماری اسپانیا در آمریکای لاتین در جریان بود، رهبران ایالات متحده نگران بودند دیگر قدرت‌های اروپایی ممکن است خلأ قدرت را پر کنند. برای پیشگیری از چنین وضعیتی، جیمز مونرو ایده‌ای را مطرح کرد که در آن قدرت‌های اروپایی از دخالت در نیمکره‌ غربی منع می‌شدند. او اعلام کرد این منطقه برای قدرت‌های استعماری ممنوع خواهد بود و به قدرت‌های اروپایی هشدار داد: ما هرگونه تلاش از سوی آنها برای گسترش نظام خود به هر بخش از این نیمکره را به ‌عنوان تهدیدی برای صلح و امنیت خود تلقی خواهیم کرد». در گزارش «وطن امروز» آمده بود: «با افزایش قدرت ایالات متحده در نظام بین‌الملل وقت، دولت‌های متوالی آمریکا این دکترین را نه‌تنها به‌ عنوان یک سپر، بلکه به‌ عنوان شمشیر نیز به کار گرفتند. سال 1845 «جیمز کی پولک» تگزاس را به خاک ایالات متحده ضمیمه کرد. سال بعد، او از این دکترین برای توجیه جنگ با مکزیک استفاده کرد؛ جنگی که در نتیجه‌ آن، کالیفرنیا به  ایالات متحده پیوست. سال 1867 اندرو جانسون با استناد به این دکترین، آلاسکا را از روسیه خریداری کرد. تمایل دیرینه‌ ترامپ برای عقب‌نشینی از جهانی‌گرایی، چندجانبه‌گرایی، اتحادهای پیچیده و جنگ‌های بی‌پایان در کشورهای دوردست است. در حقیقت، او احتمالا با سخن معروف وزیر وقت خارجه‌، جان کوئینسی آدامز در سال 1821 موافق خواهد بود: «آمریکا به دنبال هیولاها در آن‌ سوی مرزها نمی‌رود تا آنها را نابود کند». با تحرکات یک ماه گذشته آمریکا در دریای کارائیب و تهدید علیه ونزوئلا، حالا بدرستی می‌شود نگاه دولت ترامپ را استخراج کرد. در چنین شرایطی فصل اختصاص‌یافته به اروپا در «راهبرد امنیت ملی» ترامپ جای چندانی برای تردید باقی نمی‌گذارد که مقام‌های آمریکایی خود را به این عادت می‌دهند که مشکلات اروپا را از دریچه هزینه‌های ناکافی نظامی و رکود اقتصادی ببینند اما مشکلات واقعی آمریکا با اروپا حتی عمیق‌تر از اینهاست. رهبران اروپایی اکنون نقشی حاشیه‌ای در مذاکرات پایان جنگ اوکراین بازی می‌کنند. چندین حوزه وجود دارد که در آن شکاف ایدئولوژیک میان ایالات متحده و اروپا آشکارتر شده است. ترامپ و حامیانش، یعنی ماگاییست‌ها آمریکای امروز را به ‌عنوان نجات‌دهنده مسیحیت، در مبارزه‌ای علیه «ووک‌گرایی» و جهانی‌گرایی به تصویر می‌کشند. در این تقابل، آنها اروپای لیبرال را بیشتر یک دشمن می‌بینند تا یک شریک. از این منظر، همان‌طور که در روح سند امنیت ملی 2025 هم حاکم است، حتی روسیه همسوتر با ارزش‌های موسوم به ماگا (MAGA)  به ‌نظر می‌رسد. در نگاه بسیاری از جمهوری‌خواهان رادیکال، تنها رستگاری اروپا در اوج‌گیری احزاب راست‌گرا در فرانسه، آلمان یا اسپانیاست. به همین ترتیب، رویکرد نظامی - امنیتی آمریکا در مناطق جهانی با رویکرد اروپا متفاوت است. یعنی درست همان چیزی که اخیرا وزیر خارجه آمریکا خطاب به اروپایی‌ها بیان کرد؛ هنگامی که از مارکو روبیو درباره عملیات نظامی آمریکا در دریای کارائیب پرسیده شد و گفت: «فکر نمی‌کنم اتحادیه اروپایی این حق را داشته باشد که تعیین کند حقوق بین‌الملل چیست و آنچه قطعاً حق تعیین آن را ندارد، این است که ایالات متحده چگونه از امنیت ملی خود دفاع می‌کند».

ارسال نظر