|
نگاهی به برخی آثار جشنواره فیلم فجر
سیمرغهای پرپر شده در میعادگاه سیوسوم
مرتضی اسماعیلدوست: سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر نیز با همه رنجهای مانده از خاطرهای سرد به پایان رسید و سطح کیفی آثار چنان بود که به طور قطع میتوان آن را جزو ضعیفترین دورهها از تاریخ برگزاریاش برشمرد. آثاری بیدغدغه از لحاظ موضوعی و بدون وجود ساختاری استاندارد از یک اثر مطلوب؛ به طوری که حتی به اندازه تعداد انگشتان یک دست نیز نمیتوان خروجی قابل ارزشی از فیلمهای به نمایش درآمده جست. یادداشتهای زیر، مروری دارد به برخی از فیلمهای به نمایش درآمده در روزهای منتهی به آیین پایانی جشنواره که از دیدهتان خواهد گذشت. ارسال به دوستان
یادداشتی برای فیلم بهمن ساخته مرتضی فرشباف
بهمن در زمستان سینمای ایران
در کل فیلم بهمن با یک ساختار مناسب تفکر روشنفکرزده فیلمساز را بهخوبی بیان میکند اما نیاز جامعه ایرانی چیزی غیر از این است و میتوان گفت طبق معمول فیلمساز ما نسبت به واقعیتهای جامعه ایران اسلامی بیگانه است. به گزارش جهاننیوز، مرتضی فرشباف در دومین فیلم بلند سینمایی خود با همان قدرت فیلم اولش ظاهر میشود. در فیلم «بهمن» همانند فیلم اول او «سوگ» شاهد استفاده هنرمندانه از عناصر طبیعت، کاراکترهای شناسنامهدار، استفاده حداکثری از قابلیتهای اعجابانگیز زبان تصویر و استفاده شایسته از پتانسیلهای بازیگری هستیم. بهمن فیلمی ساده و بیتکلف در وصف بحران پرتلاطم میانسالی است. هما پرستاری میانسال با بازگشت به شبکاری پس از سالها، مسیر روزمره زندگیاش دچار تغییرات شگرفی میشود. این انحراف از مسیر بیاوج و فرود زندگی روزمره فرصت تلخی برای او فراهم میآورد که نگاه او را به واقعیات زندگیاش در گذشته و حال دچار تغییر میکند. این پریشانیهای جسمی و روحی در وصلتی دلپذیر با فضای سرد و سپید زمستانی نمود تصویری قابل توجهی پیدا کرده است. شخصیتپردازی درست و کارشده شخصیت هما به همراه بازی خوب فاطمه معتمدآریا که بار دیگر به یگانگی با نقش نائل آمده است هم در این ارتباط نقش پررنگی را ایفا میکند. فیلم از اولین بارش زمستانی آغاز میشود. بارشی که بیوقفه برای روزها و تا دقایق پایانی فیلم ادامه دارد. هما تصمیم دارد 10 شب را به پرستاری از پیرزنی بگذراند بیآنکه بداند این 10 شب تا چه اندازه دنیای او را تکان خواهد داد. از همان شب اول بیخوابی به سراغ هما میآید و پس از آن التهابات درونی این شخصیت در نتیجه نوعی مواجهه درونی تشدید میشود، التهاباتی که سوالات بیشماری را پیش روی هما قرار میدهد که مهمترین آنها به همسر و پسرش و در واقع به هویت زنانه و مادر بودن بازمیگردند. هما دیگر نمیتواند همچون گذشته در خانهاش، یگانه مأمنش به آرامش برسد: «خونه قرار بود آرومم کنه، نکرد» و این آغاز مسیر انحراف فیلم است. او هر صبح که به خانه بازمیگردد این واقعیت برایش مسلمتر میشود که دیگر به فضای آن خانه و شریک زندگیاش تعلق ندارد و دیگر همسر و پسرش را نمیشناسد. اولین نشانههای این عدم تعلق در گفتوگوی او با پسرش نمودار میشود: «احساس میکنم همه چی بدون من بهتره». پرداخت اینگونه به مساله بحران میانسالی که با نفی خانواده همراه است نگاهی لیبرالمآب است که تنها در زندگی روشنفکران غربزده جاری است. جامعه سنتی و مذهبی ایران هیچگاه به چنین موقعیتی نزدیک هم نشده است. حضور زن جوان معلم پیانو در همسایگی هما این نگاه او را تشدید میکند. دریا سمبلی آشنا از زنانگی، ضمیر ناخودآگاه، ابدیت و مادر است. تا پیش از این 10 روز هما با این رؤیا در اتصالی یگانهوار با زنانگی وجودش و همچنین با حس قوی مادر بودن در تعادل به سر میبرد و به محض جدایی از این یگانگی دچار آشفتگیهای روحی و جسمی در نتیجه زیر سوال رفتن این دو بخش وجودی درونش میشود. او در گذار از این بحران همسرش را که شریکی همراه به نظر میرسد مورد شماتت قرار میدهد که میتوان آن را برونریزی خشمهای فروخورده سالیان گذشته تعبیر کرد: «تو همیشه خوشحالی این خوبه ولی واقعی نیست» یا در صحنهای دیگر که او را به بیتفاوتی به واقعیات تلخی که زندگی او را به کابوس تبدیل کردهاند متهم میکند: «پیر شدم، زشت شدم، تو چی میفهمی؟» هما در روزهای پایانی سفرش به نوعی آشتی با خود و پذیرفتن تألمات تلخ زندگی میرسد. آن قدرت زنانهای که او در روزهای ابتدایی در آینهها به دنبالش میگشت تبدیل به قدرتی درونی میشود. هما که در ابتدا رابطه خوبی با پیرزن ندارد و ارتباطش با او به انجام وظایفش خلاصه میشد در این روزهای پایانی نزدیکی ملموسی به روح پیرزن حس میکند گویی که فردای خود را در او میبیند. این پذیرفتن جریان توقفناپذیر زندگی و تأثیرات بیرحم زمان به خوبی در صحنه زیر برف رفتن هما و پیرزن در شب زیبا و سرد برفی تبلور یافته است. صحنهای خیرهکننده که اختتامیه زیبایی برای فصل تنهایی دو زن بهنظر میرسد. فردای آن روز بارش برف قطع میشود گویی برف هم منتظر دیدار پیرزن در شبی زیبا بود وحال اینکه بر زشت شدن تاکید میشود، هم مصداق دیگری بر لیبرالیسم حاکم بر فیلم است و سوال اینجاست آیا میانسالی که برای هر کسی قرار است پیش آید پایان راه است؟ هم بله و هم خیر. در کل فیلم با یک ساختار مناسب تفکر روشنفکرزده فیلمساز را به خوبی بیان میکند اما نیاز جامعه ایرانی چیزی غیر از این است و میتوان گفت طبق معمول فیلمساز ما نسبت به واقعیتهای جامعه ایران اسلامی بیگانه است. ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم «مشرف به کوچه بینام»
پرداختی مسألهدار در یک فیلمفارسی مدرن
«مشرف به کوچه بینام» سومین درام خانوادگی «هاتف علیمردانی» بعد از «مردن به وقت شهریور» و «به خاطر پونه» است که در بخش سودای سیمرغ فجر سی و سوم به نمایش در آمده است. به گزارش جهان نیوز، این فیلم درامی اجتماعی است که به ماجرای زندگی 2 خانواده در یک منزل مسکونی قدیمی در جنوب شهر میپردازد. 2 خانواده متفاوت جنوب شهری که نویسنده سعی کرده با ایجاد حوادثی در زندگی این دو خانواده، به نوعی ارتباط آنها را برای مخاطب گرهگشایی کند. در طول قصه و با رخدادهای غیرمنتظره که البته به صورت اتوبوسی وارد قصه میشود و به صورت لحظهای کاراکترها و بالطبع مخاطب را با خود درگیر میکند و به صورت لحظهای هم از آن جدا میشود، ارتباط فامیلی این دو خانواده را نیز مشخص میکند. خانواده «حاج مهدی» اهل نماز و مسجد است که به اتفاق همسر مومن و مذهبیاش، دارای ۳ دختر و در طبقه بالای یک ساختمان قدیمی زندگی میکنند و در طبقه پایین خانواده «فرزانه» که چند سالی است شوهر خود (برادر حاج مهدی) را از دست داده با پسر بزرگ خود (حمید) و دختر خردسالش زندگی میکند. فیلم در ۱۰ دقیقه اول به معرفی شخصیتهای فیلم میپردازد. فیلم با بازی و معرفی شخصیت حدیثه (با بازی باران کوثری) آغاز میشود. دختری سرکش، عصیانگر و لااوبالی که با مردی با ۱۸ سال تفاوت سنی و دارای زن و بچه ارتباط دوستی دارد. نصیبه (با بازی ملیسا ذاکری) دختر آخر خانواده و علاقهمند به پسرعموی خود (حمید) است که البته در انتهای قصه مشخص میشود «برادر ناتنی» اوست و البته مادر پسر (فرزانه) با بازی «پانتهآ بهرام» که از این ارتباط ناراحت است و دختر بزرگ خانواده با بازی «ستاره پسیانی» که ازدواج کرده و دارای یک کودک است. فیلم دارای ریتم بسیار تند و همراه با حوادثی «نفسگیر» است. نویسنده فیلمنامه موضوع زندگی 2 خانواده را دستمایه قصه خود کرده و بدون اضافه کردن قصههای فرعی (که این روزها در سینمای ایران مد شده است) سعی کرده یک زندگی رئال همراه با فراز و نشیبهای مختلف را برای مخاطب به نگارش درآورد و کارگردان اثر نیز توانسته از یک فیلمنامه رئال، اثری باورپذیر ارائه دهد. هر چند در قصه فیلم، مخاطب برای پیدا کردن خط اصلی قصه راه سختی ندارد، اما اضافه کردن حوادث غیرمترقبه، مخاطب را هر لحظه در ابتدای یک داستان قرار میدهد که البته بلافاصله ختم به خیر میشود! ادامه داستان «مشرف به کوچه بینام» به ماجرای پیدا کردن «حمید» میپردازد و مخاطب با این قصه روبهرو است که آیا حمید در پرواز بوده است؟ کارگردان با ایجاد این سوال که البته بسیار دیرهنگام پیش روی مخاطب گذاشته میشود و در یکسوم انتهایی قصه به این موضوع میپردازد گرههای فیلم را باز میکند. «مشرف به کوچه بینام» فیلمی مخاطبپسند است که با دیدن آن متوجه گذشت زمان نمیشوید. کارگردان بشدت به جزئیات توجه داشته به گونهای که گریم و طراحی لباس کاملا در اختیار شخصیتپردازی قصه قرار گرفته و کمک شایانی به معرفی و باورپذیری نقشها کرده است. یکی از بارزترین و برجستهترین ویژگیهای فیلم، تصویربرداری فوقالعاده محمود کلاری است. قاببندیهای کلاسیک همراه با رنگ و نور فوقالعاده که مخاطب از دیدن آن لذت میبرد و چشم را نوازش میکند. این اثر از تدوین بسیار خوبی هم برخوردار است. به نظر میرسد شاخصترین ضعف فیلم به فیلمنامه اثر برگردد. اضافه کردن اتوبوسی از حوادث که بود و نبود آن خیلی فرقی نمیکرد و شاید تنها تعلیقهای فیلم را زیاد کرده که البته ربطی به قصه اصلی ندارد. ارسال به دوستان
تازهها
بهروز افخمی در نشست فیلم روباه : ارسال به دوستان
اخبار
توزیع کتاب «خانواده» از منظر رهبر انقلاب در مسیر راهپیمایی ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|