|
بدرقه باشکوه سلحشورترین مرد سینمای ایران
ساکن باغفیض
گروه فرهنگ و هنر: پیکر زندهیاد فرجالله سلحشور، کارگردان گرانقدر سینما و تلویزیون ایران صبح روز گذشته بر دستان هزاران نفر از دوستداران سینمای ارزشی و ارادتمندان به هنر متعالی تشییع شد و طی مراسمی در جوار بارگاه امامزادگان سیدجعفر و حمیده خاتون در محله باغ فیض به خاک سپرده شد. ارسال به دوستان
برداشتی صحیح از «ایوب پیامبر»
مهر ماه سال 1370 بود که فرجالله سلحشور نمایش «ایوب پیامبر(ص)» را در محضر مقام معظم رهبری اجرا کرد، نمایشی که تبدیل به مجموعه تلویزیونی ماندگاری در لوح نگاه دوستداران آثار دینی شد. پس از تماشای این نمایش، حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر گرانقدر انقلاب اسلامی در دیدار برخی هنرمندان با ایشان، دیدگاهشان را درباره نمایش فرجالله سلحشور عنوان داشتند که متن آن گفتههای گوهربار در پی میآید: «چند شب پیش از این، نمایشنامهای را در اینجا نمایش دادند- «ایوب پیامبر» -که خیلی خیلی خوب بود؛ کار یکی از همین آقایان رفقای شما- آقای سلحشور- بود. در این فیلمهای فارسی، با اینکه هنرپیشههای خوبی داریم و چند نفر هنرپیشه واقعاً خیلی خوب داریم که از لحاظ بازی خیلی قویند - این چند نفری که معروف هستند - اما بعضی از فیلمنامهها بیارزشند! واقعاً آدم تعجب میکند که این فیلمنامهنویس، چطور نشسته این فیلمنامه به این چرندی را سر هم کرده است! امسال در ایام نوروز سریالی را نشان میدادند که ما هم هر شب متأسفانه نشستیم تماشا کردیم! دایماً انتظار داشتم این سریال به جایی برسد، تا اینکه شب آخر تمام شد و به جایی هم نرسید و ما بور بور شدیم! با اینکه چند هنرپیشه خیلی خوب در آن بازی میکردند، انصافاً هم خوب بازی میکردند و فضاسازیهای خوبی هم داشت اما یک فیلمنامه چرندچرند و خالى خالی داشت که اصلاً اول تا آخرش یک ذره خوب نبود، مطابق با واقع نبود، غلط بود، دروغ بود، بعد هم بیمعنی و بیمزه تمام شد! «ایوب پیامبر» را واقعاً یک برداشت صحیح متین بیاشکالی از یک کار به آن مهمی دیدم. ژاپنیها برمیدارند از زندگی معمولی و شخصی یک نفر، یک موضوع برای فیلم درست میکنند که مطابق با واقع است. اصلاً علت جاذبه فیلمهای ژاپنی هم این است. البته هنرپیشههای خوبی دارند اما علت جاذبه این است که درست مطابق با واقع است. این سریال «سالهای دور از خانه»ای که نشان میدادند که همه را جذب کرد، حتی امام را- حاج احمد آقا میگفت که امام مرتب این سریال را نگاه میکردند- علتش چیست؟ چون زندگیای که آن شخص در فیلم دارد و آن کاری که او دارد میکند، درست مطابق با واقع است؛ یعنی همانی است که واقعیت دارد. اصلاً هنرمند این است؛ باید واقعیت را عکسبرگردان کند و به آدم نشان بدهد حتی آن مقداری که آدم نمیبیند، برجسته کند، واقعیت را با همه ریزهکاریهایش جلا بدهد و جلوی چشم آدم بگذارد. آن سریالی که اشاره کردم، اینطور نبود؛ آن سحر ماه رمضانش، آن افطار ماه رمضانش، آن مجلس روضهاش، آخر هم بیمعنی و بیمزه و بیواقعیت! واقعاً جامعه ما این است؟! اصلاً هیچ چیز سرشان نمیشود! در چنین فضایی، من نمایشنامه «ایوب پیامبر» را واقعاً یک برداشت صحیح متین بیاشکالی از یک کار به آن مهمی دیدم. آدم اگر بخواهد زندگی یک پیامبر را نشان بدهد، کار آسانی نیست. آن وقت این آقای سلحشور اینقدر قشنگ این نقش را بازی کرده بود. اول این نمایش اینطور است که کروبیان ملأ اعلی دارند مدح آن مثال ملکوتی و به اصطلاح قالب مثالی ایوب را میکنند. آدم وقتی نگاه میکرد، خیال میکرد که واقعاً خود ایوب پیامبر آنجا ایستاده است. بعد از نمایش گفتم: من که آخوندم و این همه در زندگی پیامبران مطالعه کردهام، بعد از این نمایش تو، معرفت و ارادتم به حضرت ایوب بیشتر شد! و این خاصیت هنر است که دانستههای ذهنی را به صورت ملموس در اختیار آدم میگذارد. شماها چنین هنرهای بحمدالله غزیر و پُرمایه در اختیارتان هست؛ باید کار کنید، باید زیاد کار کنید، باید بنویسید، باید قصه بنویسید، باید نمایشنامه بنویسید، باید اجرا کنید. این، آن کاری است که الان وجود دارد». ارسال به دوستان
به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید «سیدمحمدرضا حمیدی»
پاسدار سرزمین عشق
علیمحمد آجورلو: 9 اسفندماه مصادف با سالروز شهادت یکی از شهدای بزرگواری بود که جان خویش را در راه صیانت از میهن عزیزمان تقدیم کرد و در لباس یک بسیجی به درجه رفیع شهادت در راه اسلام و انقلاب نائل آمد. سردار شهید سیدمحمدرضا حمیدی، از شهدای فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و فرزند آیتالله سیدهاشم حمیدی، از شاگردان حضرت امام خمینی(قدسسره) بوده که در سال 1341، همزمان با «لغو مصوبه انجمنهای ولایتی و ایالتی» در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. شهید حمیدی قبل از انقلاب در فعالیتهای مختلف اسلامی- انقلابی شرکت کرده و در تکثیر و توزیع اعلامیه سخنرانیهای امامخمینی(قدسسره) فعالیت بسزایی داشت و با انگیزه الهی در ادامه این مسیر تا پیروزی انقلاب اسلامی استوار باقی ماند. ایشان پس از اخذ دیپلم در سال 58 با اینکه پدر بزرگوارش مایل بود جهت ادامه تحصیل و پاسداری از سنگرهای اعتقادی در حوزه علمیه ثبتنام کند، به حکم ضرورت در سال 59 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مرحله جدیدی از عمر پربارش را جهت پاسداری، حفظ و گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی آغاز کرد. شهید حمیدی با شروع جنگ تحمیلی به جبهه عزیمت کرد تا اینکه در عملیات والفجر4 در قلههای مرزی سردشت، مجروح و یک کلیهاش را از دست داد و مدتی در بیمارستان بستری شد اما در این مدت به هیچ عنوان آرام و قرار نداشت و بهرغم مخالفت فرماندهان مافوقش با وجود اینکه خود از سرداران بود و درجه سرتیپ دومی داشت از سپاه مرخصی بدون حقوق گرفته و بهعنوان بسیجی داوطلب در بهمن سال 62 دوباره عازم جبهه نبرد شد و در سحرگاه روز 9 اسفندماه سال 62 در جزیره مجنون (هنگام تصرف پل طلائیه) به لقاءالله پیوست. پیکر نورانی و مطهر این شهید در سال 1376 بعد از گذشت 14 سال به میهن اسلامی بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. در بخشهایی از وصیتنامه گرانبهای شهید حمیدی آمده است: «این را بدانید که تا ما چنین مکتبی یعنی اسلام و چنین رهبرانی همچون حسین(ع) و خمینی داریم هیچگاه تن به ذلت و بردگی نخواهیم داد. خدا زمین را هیچگاه بدون حجت نمیگذارد، نایب بر حقش، آن مظهر تقوی، عدالت، رشادت، درایت، خضوع و خشوع است و این نیز برای ما امتحانی است تا مشخص شود که آیا ما عاشق هستیم؟ ما امت هستیم؟ ما رهرو هستیم یا نه؟ امید است از امتحانات الهی موفق بیرون بیاییم. به هر حال به حسب وظیفه شرعی به خدمت در سپاه اسلام مشغول شدم، باشد که از این سپاه که همه نوع فضائل معنوی و اخلاقی در آن هست، بهره گیرم و این وجود وابسته به دنیا را از زنگار پاک کرده باشم...». ارسال به دوستان
دلنوشته حامد زمانی به مناسبت درگذشت فرجالله سلحشور
بهخدا مسؤولیم هممون!
حامد زمانی در صفحه تلگرامش دلنوشتهای درباره درگذشت فرجالله سلحشور نوشت که در آن آمده است: «.... للحق.... از صبح تا حالا که این خبر رو شنیدم، هزارتا جمله و حرف تو سرم میچرخید... همه بچهها رو بسیج کردم که عکس مشترکی که باهاش داشتمو پیدا کنن... خیلی عجیب بود... اما انگار ناپدید شده بود... انگار از همه جا پاک شده بود....خوب که از پیدا کردنش ناامید شدم یه دفعه یاد جمله خودش افتادم... که قبل از اینکه باهم عکس بگیریم؛ منو کشید کنار و با خنده گفت: نمیترسی با من عکس بگیری؟؟ تو الان اول جوونی و راهته... واست بد میشهها! بازم خندید... منم خندیدم... گفتم: اتفاقا برا شما بیشتر بد میشه حاج آقا! -کاش میشد حرف بزنم بهجای نوشتن! - کاش میشد... آقا! اولش بگم! هر کی دین و ایمون درست حسابی نداشته باشه کلاش پس معرکه است... اون خندید و گفت... منم خندیدم و گفتم... اما این دوتا جمله شد: یه تعریف کامل از وضع امروز کسایی مثل ما... بخدا مسؤولیم هممون! تکتکمون مسؤولیم... هر کی تو این کشور زندگی میکنه مسؤوله! هر کی اسمی از سلحشور و حاتمیکیا و ابوالقاسم طالبی و... میشنوه مسؤوله! آقای پشت میز! آقای رسانه! آقایون! خانما! قیمت غربت تو دوره زمونه ما چنده؟ قیمت ترور شخصیت چی؟ قیمت اینکه یه عمر زخم زبون و فحش بشنوی چی؟ قیمت این حرفهایی که تو سینه فرجالله سلحشور موند و با خودش برد زیر خاک چی؟ قیمت کارایی که میتونست بکنه... حرفایی که میتونست بزنه... اثرایی که میتونست بذاره اما صرف جواب دادن به یه سری کثافت کاریا و حاشیهها شد چی؟... چند نفر حاضرن تو خونهای که خاکشو خوردن تا اونجور که درسته ساخته بشه و هزینه مردن کردن براش و یه جورایی بهخاطر راهشون باید صاحبای اصلیش باشن مث مستاجرا توش بمونن و هی زخم بخورن، زخم زبون بشنون، فحش بخورن و قلب و اعصاب بذارن، جون بذارن و هی با پای زخمی و پر از تاول مسیرو ادامه بدن؟ تازه نهتنها اون انتظاری که دارن برآورده نمیشه بلکه طرف مقابل دو قورت و نیمشم باقی باشه؟!....تا زنده هستن که هیچی... اگه به پیری برسن که دو سه تا بچه کتاب و ورق بدست رو میفرستیم تا بشینن از خاطرهها و نصیحتا و پنداشون بگن و بنویسن تا مبادا برگهای از دفتر تاریخ هنر انقلاب، موسیقی انقلاب کم بشه! غافل از اینکه زندگی و جوونی همینها تاریخ انقلابه! به فکر همینهایی که هستند باشید! نه اینکه همینها رو فراموش کنیم و از یه طرف از پشت بوم جوونگرایی و کشف استعداد بیفتیم و از طرف دیگه از پشت بوم تکریم پیشکسوت! هر چند هردوی اینها هم چیزی بیش از شعاری توی همایشها و جشنوارهها، برای جلوی دوربینها نیست». ارسال به دوستان
اخبار
برگزاری مراسم یادبود برای فرج سینمای ایران ارسال به دوستان
رویدادها
انتشار «فرهنگ و زندگی روزمره» ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|