15/شهريور/1404
|
15:09
روایت حسن پلارک، مشاور و دستیار ویژه شهید سلیمانی از رویارویی حاج‌قاسم در میدان‌های نبرد با تروریست‌ها در گفت‌وگو با وطن‌امروز

رو در رو با شیطان

حاج قاسم روزی‌که وارد عراق شد به بچه‌ها گفت: فردا باید در جاده روبه‌روی داعش بایستیم تا دشمن احساس نکند میدان باز است

 مریم‌سادات آجودانی: اگر روزی در صفحه‌ای از تاریخ با نام «آیت‌الله قاسم سلیمانی» مواجه شدید تعجب نکنید. یکی از قدیمی‌ترین شاگردان اخلاق و همرزمان حاج‌قاسم که در عین حال یکی از نخستین همکاران ایشان در نیروی قدس نیز بود شاهد عینی این پدیده است. حسن پلارک، مشاور و دستیار ویژه فرمانده نیروی قدس در تمام 42 سالی که تا 24 ساعت پیش از شهادت ایشان حیات پرثمر این آیت‌الله محبوب را از نزدیک دنبال کرده به این نتیجه رسیده است که نشانه‌های الهی به طور کامل در فرمان دادن، دستورات، برخوردها، سبک زندگی، افعال و حرکات شهید سلیمانی متبلور بود؛ گویی حاج‌قاسم هیچ فرمان و دستوری را نمی‌داد مگر اینکه مطمئن باشد این دستور در مسیر الهی است. پس از تحقیقات یک‌ساله درباره این شهید بزرگ اسلام، نشستن پای خاطرات و توصیفات این یار قدیمی حاج‌قاسم، به مثابه کشف گنجینه‌ای غیرقابل ارزشگذاری بود. در این مجال درمی‌یابیم او حقیقتا جهانمردی بوده که نقشی غیرقابل انکار در بزرگ‌ترین رویدادهای جهانی معاصر ما از تحمیل شکست میدانی به تروریست‌های طالبان، داعش و اسرائیل در رویارویی مستقیم با آنها تا احیای عتبات عالیات شیعیان در عراق داشته است. 

***

* گویا در نخستین آشنایی شما با سردار قاسم سلیمانی مدام با ایشان بحث‌تان می‌شده و کم‌کم به خاطر برخوردهای اخلاقی سردار سلیمانی، رفاقت نزدیکی بین شما ایجاد می‌شود؛ اگر امکان دارد توضیحی در این باره بفرمایید. 
شروع کار من با حاج‌قاسم سلیمانی به 42 سال قبل بازمی‌گردد. نخستین برخوردم با اعتراض و بگومگو با همدیگر شروع شد. هر دوی ما جوان بودیم. در پادگان آموزشی، ایشان مربی بود و من به عنوان متربی رفته بودم تا دوره دانش‌آموختگی را طی کنم. ایشان مربی تاکتیک و سلاح بود. تبحر و مهارت حاج‌قاسم سلیمانی به حدود 3-2 ماه آموزش فشرده در آموزشگاه امام علی(ع) در تهران برمی‌گشت و من نیز حدود 4-3 ماه به عنوان پاسدار ذخیره در کردستان جنگیده بودم و در عملیات وسیع جنگ شهری حضور داشتم. به دلیل اینکه می‌خواستم پاسدار رسمی شوم، باید این مراحل را می‌گذراندم. من از این موضوع ناراحت بودم، چرا که این دوره‌ها را گذرانده و آموزش‌های آن را بلد بودم. از اینکه باید دوباره در دوره حضور یابم و آموزش را بگذرانم و در کلاسی حاضر شوم که مهارت مربی از من بیشتر نیست، بسیار دلخور بودم. 
در جلسه اول، با همان عصبانیت و غرور جوانی، وقتی نوبت به باز و بسته کردن اسلحه رسید، به ایشان گفتم برادر اجازه است من این کار را انجام دهم؟ من از شما بهتر می‌توانم اسلحه را باز و بسته کنم. ایشان هم در لحظه اول انگار جا خورد ولی بعد این اجازه را به من داد و من هم رفتم و کالیبر 50 را باز و بسته و اسلحه را عملیاتی کردم که نیم ساعت طول کشید. بعد از آن وقتی کلاس به اتمام رسید، بیرون از جلسه ایشان مرا صدا زد و اعتراض کرد که این چه کاری بود که کردی، اگر وارد بودی یواشکی به من می‌گفتی و از قبل به من اطلاع می‌دادی، نه اینکه بلند شوی و صدایت را بلند کنی و در جمع این موضوع را بازگو کنی. من انتقاد حاج‌قاسم را پذیرفتم و از ایشان عذرخواهی کردم و حق را به ایشان دادم اما آن موقع آنقدر مغرور بودم که باز هم خود را برتر می‌دانستم و گفتم کلاس‌های بعدی شما صدا بزن، من به بچه‌ها آموزش می‌دهم. در نهایت تا آخر دوره این بگومگوها بین ما وجود داشت اما سردار سلیمانی با رفتار و عملکردش، مربی اخلاق هم بود تا جایی که وقتی بعد از کلاس درباره رفتار خودم فکر می‌کردم، از عملکردم پشیمان می‌شدم. شاید اگر جای ایشان بودم اصلا چنین برخورد متواضعانه‌ای با متربی نمی‌کردم اما ما در جلسات آموزشی با حاج‌قاسم در کنار یادگیری امور نظامی، درس اخلاق هم می‌آموختیم. 
 
* وقتی جنگ تمام می‌شود و حاج‌قاسم به کرمان می‌آید، بحث ناامنی در شرق کشور مطرح می‌شود که حضرت آقا می‌فرمایند: «مگر قاسم سلیمانی آنجا نیست؟ کار را دست ایشان بدهید». دستور ایشان مصوبه شورای امنیت ملی می‌شود و کار را به سپاه واگذار می‌کنند و سپاه هم قرارگاه قدس را در شرق کشور به فرماندهی آقای سلیمانی تشکیل می‌دهد. آنطور که خود شما هم نقل کرده‌اید گویا سردار سلیمانی بعد از مبارزه با اشرار، برای امرار معاش مردم آن مناطق زمین‌های کشاورزی‌ای را برای‌شان فراهم می‌کند؛ در این باره توضیح بفرمایید. 
بعد از 8 سال دفاع‌مقدس، شرق کشور بسیار ناامن شد تا جایی که حتی در مقطعی 90 نفر از سربازان نیروی انتظامی که دوره را طی کرده بودند، در مسیر بازگشت توسط افراد شرور گروگان گرفته شدند و این روند ناامنی همچنان ادامه داشت تا اینکه با تصویب شورای عالی امنیت ملی، ماموریت برقراری امنیت شرق کشور یعنی بخشی از استان خراسان، کرمان، سیستان‌و‌بلوچستان و هرمزگان به ایشان واگذار شد. حاج‌قاسم از سال 72 شروع کرد و تا سال 75 با ایجاد قرارگاه قدس جنوب شرق، امنیت مرزها را با حداقل هزینه و تلفات برقرار کرد. به یاد ندارم در آن مقطع کسی شهید شده باشد، حتی با مدیریت توانمند حاج‌قاسم، اسرا هم بازگردانده شدند. در آن دوران همراه ایشان به عنوان پشتیبانی قرارگاه توفیق داشتم در منطقه حضور یابم. بعد از اتمام غائله شرق کشور، حضرت آقا ایشان را خواستند و مأموریت نیروی قدس را به ایشان دادند. به محض اینکه از تهران بازگشت، طی تماسی که با من داشت خواست کنار ایشان باشم و قولش را از من گرفت و بنده نیز همان سال 76 به نیروی قدس منتقل شدم تا همچنان کنار ایشان باشم و 24ساعت قبل از شهادت ایشان نیز افتخار آن را داشتم و دیدارهای‌مان با هم ادامه داشت. 
حاج‌قاسم برای هر مأموریت و مؤلفه‌ای که به او واگذار می‌شد، علل آن را بررسی می‌کرد و در مبارزه با اشرار، ابتدا به شناسایی آنها می‌پرداخت و دلایل شرارت آنها را جویا می‌شد. این مسائل را نه‌تنها بر اساس مطالعات جامعه‌شناختی و به صورت علمی انجام می‌داد، بلکه با اشرار نیز صحبت و رفتارهای آنها را علت‌یابی می‎کرد. حاج‌قاسم در آن زمان و در دوره ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی، پیشنهاد داد اگر بتوانیم در آن مناطق چاه‌های کشاورزی بزنیم، زمین‌ها را آماده‌سازی کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم، می‌توانند کشاورزی کنند و در نتیجه از قاچاق و شرارت دست برمی‌دارند تا زندگی خود را اداره کنند. ایشان به موازات عملیات نظامی شاید به مراتب ۲ برابر آن برای امرار معاش مردم منطقه وقت گذاشت و بیش از 60 حلقه چاه برای زمین‌ها ایجاد کرد. حتی برای ترویج کشاورزی به امر آموزش نیز می‌پرداخت و فعالیت‌های زیربنایی در دستور کار ایشان بود. برخلاف بعضی‌ها که طرح‌های کوچ‌دهی جمعیت را داشتند، ایشان بشدت مخالف بود و به دلیل اینکه حاج‌قاسم خودش از عشایر بود، با فرهنگ عشایر آشنا بود. به لطف ایشان امنیتی پایدار در شرق کشور ایجاد شد و اکنون فقط نیازمند مراقبت و کنترل است، البته این زمین‌هایی که در اختیار آنها قرار داد تا امرار معاش کنند، هبه بود به طوری که میان اهالی سهمیه‌بندی کردند و به شکل تعاونی انجام شد. 
اقدامات حاج‌قاسم در آن زمان آنقدر مناسب و مدبرانه بود که امنیتی که در جنوب کشور برقرار شد، بسیار پایدار و مانا شد و هم‌اکنون نیز این مناطق از کشور از اشرار خالی است. 
 
* شما در مصاحبه‌ای گفته بودید «سردار سلیمانی یک آیت‌الله بود»، لطفا این جمله را شرح بدهید؛ هم از منظر ابعاد معنوی و عرفانی، هم از ابعاد علمی و شناخت ایشان از معارف اسلامی برای ما توضیح بدهید. آنطور که مشخص است ایشان کارشناسی ارشد فلسفه و حکمت اسلامی داشتند. 
آیت‌الله در لغت عربی به معنای «نشانه خداوند» است. نشانه‌های الهی به طور کامل در فرمان دادن، دستورات، برخوردها، سبک زندگی، افعال و حرکات سردار حاج‌قاسم متبلور بود به‌گونه‌ای که دستورات او انگار دستورات الهی بود. حاج‌قاسم هیچ فرمان و دستوری را نمی‌داد مگر اینکه مطمئن باشد این دستور الهی باشد. به همین دلیل بود که برخی دستورات ایشان با هیچ قاعده‌ای جور در نمی‌آمد ولی دستور اجرا می‌شد و آن عملیات و اقدام بخوبی به سرانجام می‌رسید. 
 
* یکی از رشادت‌های حاج‌قاسم در دوران جوانی‌شان آزادسازی کابل از دست طالبان بود؛ این عملیات چگونه انجام شد؟
این عملیات واقعا بسیار متفاوت و معجزه‌آسا بود. وقتی طالبان حمله می‌کند و کابل را می‌گیرد و جبهه متحد اسلامی را از کابل بیرون می‌‎کند، در دره پنجشیر احمد شاه مسعود و نیروهایش محاصره می‌شوند، در نتیجه مجاهدین در پنجشیر پناه می‌گیرند. پس از این ماجرا حاج‌قاسم خودش را با همه سختی و محدودیت‌ها به دهانه پنجشیر می‌رساند و با احمد شاه مسعود عملیاتی طراحی می‌کنند و می‌توانند در زمانی کوتاه کابل را که در تصرف طالبان بود، پس گرفته و مجاهدین را از دهانه پنجشیر نجات دهند. آن موقع حاج‌قاسم با من تماس گرفت و خواست تا شب ۲ آتشبار توپخانه یعنی 12 قبضه توپ به دهانه پنجشیر ارسال شود. این کار اصلا راحت نبود چون هماهنگی برای ارسال آنها و آمادگی نیروها اصلا در یک روز به نظر امکان‌پذیر نمی‌آمد اما وقتی می‌گویم حاج‌قاسم آیت‌الله بود، یعنی همین. در کمتر از 24 ساعت پس از دستور حاج‌قاسم، ۲ آتشبار توپخانه در دهانه پنجشیر روی زمین بود و چند ساعت بعد از ارسال، توپخانه احمد شاه مسعود در دهانه پنجشیر در ورودی‌های کابل ‌زده شد. اصلا این عملیات آنقدر سریع انجام شد که طالبان فکرش را هم نمی‌کرد در زمانی کوتاه شکست بخورد و مجبور به فرار و عقب‌نشینی شود. بسیاری از کارشناسان نظامی حتی حالا هم باورشان نمی‌شود که این آتشبارها به آنجا منتقل شده و این عملیات با موفقیت انجام شده است. اگر در شرایط عادی قرار بود توپخانه از تهران به شهرهای دیگر ایران منتقل شود، یک هفته زمان می‌برد اما در کمتر از یک روز این ابزار به کابل منتقل شد و در عملیاتی موفق، طالبان شکست خورد. 
از این نمونه‎ها خیلی داشتیم، چون حاج‌قاسم واقعا دستوراتش خدایی بود؛ هم در دوران دفاع‌مقدس، هم در سایر عملیات‌ها و مأموریت‌ها. مثلا در عملیات شرق کشور و برقراری امنیت در شرق، حاج‌قاسم تصمیم گرفت به اشرار امان‌نامه دهد. من گفتم این امان دادن فقط از اختیارات رهبری است و نمی‌شود کسی اعلام عفو عمومی دهد اما حاج‌قاسم گفت من به جمع‌بندی رسیدم که این بهترین روش است و اگر عفو عمومی بدهم، دیگر اشرار تسلیم شده و درگیر نمی‌شویم و کسی صدمه‌ای نمی‌بیند و به نفع مردم و کشور است. بعد گفت این دستور را می‌دهم و بعد اگر اشتباه بود، مرا محاکمه کنند. این تصمیم کارساز شد و در جنوب کرمان همه اشرار و قاچاقچی‌ها سلاح‌های خود را تحویل داده و تسلیم شدند؛ بدون هیچ درگیری و خونریزی. بعد هم نقل می‌کرد: وقتی خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدم، ایشان به من فرمودند که این از اختیارات شما نبود و در شرایط خاص این از اختیارات رهبری است اما چون موفق بودید و با نیت خیر انجام دادید، اشکال ندارد. 
 
* شما چند مأموریت و عملیات را با هم انجام دادید؛ آیا غیر از این عملیات، عملیات‌های دیگری که در آن رشادت‌های سردار سلیمانی را از نزدیک دیده باشید، در خاطر دارید؟
جنگ ایران و عراق که شروع شد، کادر مربیان پادگان به عنوان گروه کرمانیان به جبهه رفتند و ایشان فرمانده آنها شدند؛ همان تشکیلات به تیپ ثارالله تبدیل شد و بعد لشکر ثارالله که ایشان فرمانده بودند و بنده توفیق داشتم در تمام این مراحل به عنوان همراه و همکار ایشان باشم. 
من و حاج‌قاسم به طور کامل و عمیقا همدیگر را درک می‌کردیم و این موضوع هم برای ایشان و هم برای بنده بسیار باارزش بود؛ برای من ارزش داشت از این نظر که خیلی لازم نبود فرمانده‌ام من را توجیه کند و اشاره می‌کرد، می‌دانستم چه می‌خواهد، برای ایشان هم ارزش داشت، به این دلیل که خیلی وقت برای توجیه کردن من نمی‌گذاشت. 
من در بیشتر عملیات‌ها با حاج‌قاسم بودم. ایشان در جنگ 33 روزه در لبنان و 22 روزه در غزه، جنگی جهانی و تاریخی را رقم زدند و این جنگ در تاریخ ثبت شد. برای نخستین‌بار نه‌تنها کشورهای عرب و اتحادیه عرب بلکه تشکلی تحت عنوان حزب‌الله به تنهایی در جنگ 33روزه، اسرائیلی را که ادعای جهان‌شمولی داشت، به خاک ذلت نشاند و حریف آنها شد. 
در دوران دفاع‌مقدس هم در عملیاتی بعد از کربلای 4، زمانی که حضرت امام(ره) حکم واجب کفایی را برای جهاد دادند، مراجعه و فوج جمعیت اعزامی در کشور به عنوان سپاهیان یکصد هزار نفری حضرت محمد(ص) شکل گرفت و نزدیک به 15هزار نفر از استان کرمان اعزام شدند. من در اهواز بودم که قرار بود این نیروها سازماندهی شده و این تعداد نیرو به لشکر ثارالله اضافه شود، بر همین اساس نیازمند پیش‌زمینه‎هایی بودیم که مستلزم زمان بود. در آن زمان حاج‌قاسم به من گفت خودت به کرمان برو و تا رسیدن نیروها باید تجهیزات به آنجا منتقل شود. ما راهی شدیم و اذان صبح به کرمان رسیدیم؛ سراغ استاندار، هلال‌احمر و سپاه و عشایر رفتیم و لوازم مورد نیاز نیروها را تهیه کردیم. همان روز تا بعدازظهر توانستیم نزدیک 40 تریلی تهیه کنیم. یک روز قبل از اینکه نیروها به اهواز برسند، تمام امور انجام شده بود. 
 
* آقای پلارک! یکی از عناصر اصلی در نابودی داعش، حاج‌قاسم سلیمانی بودند. ایشان در جریان حمله داعش به عراق نقش منحصر‌به‌فردی در دفاع از عتبات عالیات در این کشور داشتند؛ لطفاً در این باره هم توضیح بفرمایید. 
در جنگ با داعش جرأت، جسارت و رشادت لازم بود. روزی که خبر دادند و ایشان گفت در عراق مشکل به وجود آمده و من باید راهی شوم، موقع رفتن گفتند بچه‌ها فردا باید در جاده رو‌به‌روی آنها بایستیم تا دشمن احساس نکند میدان باز است. روزی که داعش آمده و نزدیک دروازه بغداد شده بود همه دلهره داشتند و حاج‌قاسم چند سوال درباره موقعیت آنها از عراقی‌ها می‌‌پرسد و بعد با آقای شمخانی تماس می‌گیرد و به عراق می‌رود. 
پس از رفتن به عراق خودشان وارد ماشین استیشنی شدند و به همراه 6 ماشین دیگر و چند تیربارچی پشت سرشان حرکت کردند و همان موقع نزدیک به 6 کیلومتر بیرون‌تر از دروازه بغداد با داعش درگیر شدند. داعشی‌ها دیدند تا اینجا آمده و پیشروی کرده‌اند کسی کاری با آنها نداشته اما حالا که به اینجا رسیده‌اند تیر به سمت آنها شلیک می‌شود و ماشین‌ها با جسارت به سمت آنها می‌آیند و همین امر باعث عقب‌نشینی آنها شد. در نخستین روز عملیات، حاج‌قاسم نزدیک به 80 کیلومتر از جاده بغداد- سامرا را از حضور داعش پاکسازی کرد و به همین شکل عملیات بعدی را نیز انجام دادند و با این راهگشایی و اقدامات، پلیس عراق هم جان گرفت و همه روحیه گرفتند تا بتوانند در برابر داعش ایستادگی و آنها را مجبور به عقب‌نشینی کنند. در همان مقطع حاج‌قاسم با من تماس گرفت و گفت فردا صبح می‌خواهم 30 نفر آشپز و 10 تریلی مواد غذایی در حرم امامین عسکریین(ع) باشد. این هم از آن دستورات جالب حاج‌قاسم بود که ما هم اطاعت کردیم و به لطف خدا در همین جاده ناامن رفتیم و هیچ اتفاقی نیفتاد و دیدیم در حرم امامین عسکریین(ع) و پادگان حدود 3 هزار نفر پناهنده وجود دارد. ما نیز مواد و تجهیزات را در آنجا مستقر کردیم و این عملیات و دستورات هم بخوبی طی شد. 
 
* آیا درست است که سردار سلیمانی بنیانگذار ستاد بازسازی عتبات بود و این ستاد را بنا کرد؟
بله! حاج‌قاسم علاقه زیادی به اهل‌بیت(ع) داشت و در همه عملیات‌ها هم از ائمه‌ اطهار(ع) کمک می‌گرفت و رمز پیروزی ایشان هم شاید همین امر بود. حاج‌قاسم به محض اینکه صدام سقوط کرد و دهه 80 وقتی آمریکا وارد عراق شد و جنگی در این کشور رخ داد، تصمیم می‌گیرد تمام دوستان عراقی را که در ایران بودند، طی یک عملیات وسیع، گسترده و ضربتی، نه بر اساس کمیسیون‌‎های بین‌المللی سازمان ملل، بلکه با استفاده از توان مردمی، به عراق منتقل کند که در این مسیر موفق شدیم ظرف کمتر از 2 ماه، 13هزار خانوار داوطلب را منتقل کنیم و برای رفع نیازهای آنان ستاد پشتیبانی کمک‌های مردمی، تشکیل دادیم. ما در آن زمان نتوانسته بودیم به حرم‌ها مشرف شویم، به همین دلیل وضع حرم‌ها را نمی‌دانستیم. حاج‌قاسم تعریف می‎کرد، وقتی می‌خواست به حرم امام علی(ع) مشرف شود، با این نگاه که حتما حرم اول شیعیان بسیار باشکوه است، به نجف می‌رود اما وقتی به حرم امیرالمؤمنین(ع) می‌رسد، با فضای غریب و غبارآلودی مواجه می‌شود و همین باعث می‌شود که برای توسعه حرم امیرالمؤمنین(ع) به فکر تشکیل ستادی به عنوان ستاد بازسازی عتبات بیفتد و این ستاد مردمی را راه‌اندازی کند. در مرحله اول هم ستاد بازسازی عتبات عالیات توسعه حرم امام علی(ع) را در دستور کار قرار می‌دهد و می‌خواهد تا به وضع عتبات رسیدگی شود و به دوستان عراقی در این مسیر کمک کنیم. 
بعد هم حاج‌قاسم با توجه به اینکه کم‌کم مردم بسیاری به حرم‌ها مشرف می‌شوند و باید زائران در حرم‌ها احساس راحتی کنند، توسعه حرم‌ها را به عنوان یک امر مهم و ضروری مطرح کرد و گفت حرم‌ها را باید چند برابر توسعه دهیم. ما نخست متوجه نمی‌شدیم که اصلا چگونه می‌توان در عراق کار کرد اما حاج‌قاسم همیشه می‌گفت نگران نباشید، خود ائمه اطهار(ع) کمک می‌کنند. اکنون به لطف خدا با تکمیل صحن حضرت زهرا(س) در جوار حرم امیرالمؤمنین(ع) این حرم 20برابر شده و حرم امام حسین(ع) نیز در طرح توسعه 14 برابر افزایش خواهد یافت و فاز نخست آن در قالب صحن عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) در حال احداث است. 
 
* سردار سلیمانی چند ماه قبل از شهادت آرزوی توسعه حرم امامین عسکریین(ع) را مطرح کردند؛ دلیل توجه ایشان به سامرا چه بود؟ 
سامرا برای حاج‌قاسم مهم بود و حتی یک روز هم اجازه نداد که حرم امامین عسکریین(ع) دست داعش و تکفیری‌ها بیفتد تا جایی که حتی با برنامه‌ریزی و عملیات‌های سنجیده، داعش را کاملا از اطراف حرم امامین عسکریین(ع) در سامرا دور کرد تا آنها نتوانند آنجا را خمپاره‌باران کنند. یکی از آرزوهای ایشان این بود که سامرا توسعه پیدا کند و زائران بسیاری به این حرم مشرف شوند. در طول تاریخ خط مرز تشیع در سامرا بوده است، دشمنان نیز بر اساس این ایدئولوژی تلاش می‌کردند این مرز را به عقب برگردانند و این یک نقطه استراتژیک بود و حفظ این نقطه برای ایشان بسیار اهمیت داشت. حاج‌قاسم، دنبال توسعه مرز نبود، بلکه دنبال این بود که مرز به عقب برنگردد و خوشبختانه تفکر ایشان محقق شد. 
ارسال نظر