25/اسفند/1403
|
07:50
۲۲:۴۷
۱۴۰۳/۱۲/۲۴
نگاه

تخلیه غزه؛‌ آرزوی دیرینه صهیونیست‌ها

حسین میرزایی: پیشنهاد ترامپ مبنی بر انتقال بیش از ۲ میلیون فلسطینی ساکن غزه به کشورهای مصر و اردن، بازتاب‌های متفاوتی را در پی داشته است اما صهیونیست‌ها از آن حمایت قابل‌ توجهی کردند. این طرح با رویکردهای تاریخی حاکمیت صهیونیست‌ها همخوانی دارد که از زمان اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ همواره به دنبال راهی برای کوچاندن ساکنان اصلی بوده‌اند.
برای بررسی ریشه‌های این وضعیت، می‌توان به سپتامبر ۱۹۹۲ بازگشت. در آن زمان، با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، بحران‌های جهانی نظیر مشکلات در آفریقای جنوبی و آمریکای مرکزی یکی پس از دیگری حل می‌شد. در واشنگتن، صهیونیست‌ها در حال مذاکره با کشورهای عرب و هیات‌های اردنی - فلسطینی درباره آینده کرانه باختری، غزه و بیت‌المقدس شرقی بودند. در این میان، اسحاق رابین، نخست‌وزیر وقت آنها که در انتخابات ژوئن ۱۹۹۲ پیروز شده بود، به عنوان چهره‌ای کلیدی شناخته می‌شد. او با اینکه ظاهرا در تلاش برای برقراری صلح بود، نظراتش درباره غزه که نابودی آن را غیرممکن می‌دید، نشان‌دهنده نگرانی‌های عمیق صهیونیست‌ها از این منطقه بود.
غزه با تاریخچه‌ای غنی و پرشکوه، هرگز به عنوان یک واحد اداری یکپارچه در زمان امپراتوری عثمانی یا قیمومت بریتانیا شناخته نشد و در واقع، جنگ‌های عرب – اسرائیلی در سال‌های ۱۹۴۸-۱۹۴۹ مرزهای آن را مشخص کرد. پس از این جنگ، صهیونیست‌ها با تصرف بخش‌هایی از خاک فلسطین، بر وسعت سرزمین تحت اشغال خود افزودند و غزه به عنوان یک ناحیه تحت کنترل مصر باقی ماند. این وضعیت به دلیل وقوع تحولات سیاسی - اجتماعی در مصر، تا سال‌ها نامشخص باقی ماند.
جمعیت بالای پناهندگان یکی از ویژگی‌های بارز غزه است. پس از فاجعه سال ۱۹۴۸، این منطقه شاهد افزایش چشمگیر تعداد افرادی بود که از خانه‌های خود رانده شدند. آنها تنها آرزوی بازگشت به سرزمین‌های خود را در دل داشتند. در این راستا، موشه دایان، رئیس ستاد ارتش اسرائیل، بخوبی روحیه فلسطینی‌ها را درک کرده بود و بر این نکته تأکید داشت که بسیاری از آنها هنوز در تلاش برای بازپس‌گیری زمین‌های خود هستند.
عملیات‌ جمعی جدیدی که در غزه آغاز شد، جایگزین عملیات‌های فردی موسوم به «نفوذ» شد. این عملیات‌ در پاسخ به حملات هوایی اسرائیل و نقض‌های متعدد حقوق بشر انجام می‌شد.
آریل شارون که بعدها به نخست‌وزیری رسید، در این حملات نقش جدی داشت. حمله مرگبار صهیونیست‌ها در ۲۸ فوریه ۱۹۵۵ با ده‌ها کشته موجب آغاز مقاومت در غزه در اول ماه مارس شد که یک گروه هماهنگ مرکب از اخوان‌المسلمین، کمونیست‌ها، ملی‌گرایان و مستقل‌ها آن را به اجرا گذاشت.
مردم با شعارهایی چون «نه به انتقال، نه به استقرار» و «با جوهر طرح سینا را امضا کردند، با خون‌ خود آن را پاک خواهیم کرد» علیه مقامات اسرائیل و ایالات متحده به خیابان‌ها آمدند و خواهان حقوق خود شدند. دامنه جنبش به قاهره رسید. جمال عبدالناصر پذیرفت با سازمان‌دهندگان دیدار کند و متعهد شد طرح استقرار را کنارگذاشته و به فلسطینیان در ایجاد یک نیروی نظامی کمک رساند. در آن وضعیت، ناصر به وضعیت باریکه غزه رسمیت داد. او ۱۱ مه ۱۹۵۵ «قانون بنیادی منطقه‌ زیر کنترل مصری‌ها در فلسطین» را اعلام می‌کند. او غزه را تبدیل به تنها بخشی از فلسطین تاریخی می‌کند که خودمختاری‌اش را حفظ کرده و ایده‌ یک دولت و نیز درام پناهندگان فلسطینی را زنده نگه دارد.
ناصر با باور به اینکه آزادی فلسطینیان تنها از طریق تلاش‌های خود آنها محقق خواهد شد، به ایجاد واحدهای فلسطینی در غزه پرداخت و در تلاش بود خودمختاری این منطقه را حفظ کند. او با مخالفت با هرگونه مذاکره با اسرائیل، به تداوم مبارزات فلسطینی‌ها کمک کرد و به آنها امید بخشید. در غزه نیروهای نظامی در چارچوب سازمان فتح در حال تربیت بودند.
آوریل ۱۹۵۵، اسرائیل به بحث درباره طرح‌های اشغال غزه پرداخت. هرچند این پیشنهاد در آن زمان رد شد اما به معنای پایان بحث درباره غزه نبود. با ملی شدن کانال سوئز توسط ناصر در سال ۱۹۵۶، دولت‌های بریتانیا، فرانسه و اسرائیل تصمیم به اقدام نظامی علیه ناصر گرفتند که منجر به «بحران سوئز» شد. این اقدام، بار دیگر مساله غزه و وضعیت مردم فلسطین را در کانون توجه قرار داد.
با بازگشت حاکمیت مصر که همه مردم غزه یکصدا خواهانش بودند، دورانی از آرامش نسبی شروع شد. از تعداد حمله‌های هوایی اسرائیل از یک سو و عملیات فلسطینیان از سوی دیگر کاسته شد. با تثبیت رهبری ناصر بر جهان عرب، این ایده دوباره جان گرفت که وحدت عرب‌ها موجب آزادی فلسطین خواهد شد. پس از تشکیل سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سال ۱۹۶۵، نخستین عملیات مسلحانه از اردن آغاز شد. در این مدت، ناصر غزه را به ویترینی برای نمایش فلاکت فلسطینیان تبدیل کرد.
پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و اشغال غزه، حکومت اسرائیل ۷۵ هزار نفر را به اردن تبعید کرد. گُلدا مایر، نخست‌وزیر وقت، آنان را به عنوان «ستون پنجم» ملامت کرد و از بازگشت ۲۵ هزار نفر دیگر که در زمان درگیری در خارج بودند، ممانعت به عمل ‌آورد. ۴۰ تا ۵۰ هزار غیرنظامی نیز از آنجا می‌گریزند. سال ۱۹۶۸، ۲ شهرک مستعمره‌نشین در غزه ایجاد می‌شود.
مجاهدان فلسطینی عملیات نظامی خود را از اردن پیش می‌بردند اما طولانی‌ترین مقاومت مسلحانه در غزه با پشتیبانی گسترده ساکنان اردوگاه‌ها سازمان‌دهی می‌شد. تا سال ۱۹۸۷ و تأسیس حماس، اخوان‌المسلمین در این مقاومت شرکت نمی‌کرد. سال ۱۹۷۲ ارتش اسرائیل به فرماندهی آریل شارون کنترل غزه را به دست گرفت و دستور تخریب خانه‌ها و اخراج ده‌ها هزار ساکن را صادر کرد. کشتارهای سال‌های 1971-1970 در خاطره فلسطینی‌ها باقی مانده اما اراده‌ مقاومت آنان را تضعیف نکرده است.
فکر قدیمی «انتقال» در جنبش صهیونیزم که به ‌طور مؤدبانه‌ای به معنای «پاکسازی قومی» و «اخراج فلسطینی‌ها» از خانه‌های‌شان است، دوباره مورد توجه قرار گرفت. یکی از وزرای صهیونیست پیشنهاد می‌کند فلسطینی‌ها را به صحرای سینا یا مکان‌های دیگر منتقل کنند و در صورت مقاومت، با استفاده از بولدوزر خانه‌های‌شان را ویران و آنها را اخراج کنند. وزیر دیگری تأکید می‌کند برای حفظ اسرائیل، باید به هر قیمتی از شر بخشی از ساکنان خلاص شد. وزیر سوم نیز معتقد است استفاده از زور در صورت ضرورت امنیتی توجیه‌پذیر است. با این حال، یکی از وزیران هشدار می‌دهد شرایط بین‌المللی برای چنین اقداماتی مهیا نیست و استفاده از زور تنها در چارچوب یک «ضربه شدید» ممکن است قابل ‌اجرا باشد.
پس از شکست مقاومت مسلحانه در غزه، سیاست جایگزین آن شد و سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) و سازمان‌های وابسته به آن جایگاه خود را تثبیت کردند. انتفاضه اول سپتامبر ۱۹۸۷ از غزه آغاز شد و به تغییرات عمده‌ای منجر شد، از جمله اعلام دولت فلسطین در سال ۱۹۸۸ و آغاز «روند اسلو». با شکست توافق اسلو، حماس که از این روند انتقاد کرده بود، تقویت و در انتخابات مجلس فلسطین در سال ۲۰۰۶ پیروز شد. با این حال، ایالات متحده و اتحادیه اروپایی از پذیرش نتایج انتخابات خودداری کردند و فشارهای بین‌المللی و اختلافات داخلی بین فتح و حماس به انشعاب و جدایی انجامید که در نهایت به تسلط حماس بر غزه منجر شد. اسرائیل در پاسخ، غزه را محاصره و تحریم کرد و ۶ جنگ پی‌درپی به راه انداخت که آخرین آن به حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ منتهی شد.
«حمله 7 اکتبر» اسرائیل را به لرزه درآورد و موجب احیای «طرح اخراج فلسطینی‌ها» شد. دونالد ترامپ این ایده را بر زبان‌ جاری کرد و به ‌نوعی نخستین رئیس دولت پس از جنگ دوم جهانی بود که آشکارا به اقدامی فراخواند که حقوق بین‌الملل آن را «جنگ علیه بشریت» می‌داند. این اقدام ترکیبی از گستاخی و طمع بود، چرا که اطرافیان ترامپ، این طرح را فرصتی برای معاملات ملکی برای خود در آنچه خاورمیانه می‌خوانند، می‌دیدند.
اسرائیل کاتس، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی اخیرا پیشنهاد «عزیمت داوطلبانه» را مطرح کرده است. او با حیله‌گری خاصی می‌گوید: «اهالی غزه، باید مجاز به ترک منطقه و مهاجرت باشند، همان‌طور که در همه جهان می‌بینیم». کاتز گویا در خاطر ندارد که از سال۱۹۶۷، اسرائیل تنها زمانی این اجازه‌ «آزادی» را داده که فلسطینیان دیگر به غزه بازنگردند.
فلسطینی‌ها این موضوع را بسیار خوب درک کرده‌اند، به همین دلیل، در جمع‌های صدها هزارنفری، چه با پای پیاده، یا سوار بر اسب و چه با گاری، به تنهایی یا همراه با خانواده، با یا بی‌‌اثاثیه و با وجود همه خطرها و بمب‌های منفجرنشده یا خطر ریزش ساختمان‌های ویران‌شده به خانه‌های ویران خود بازمی‌گردند. اینگونه است که آنان دلبستگی خود را به سرزمین‌ آبا و اجدادی‌شان و روحیه‌ مقاومتی را که ده‌ها سال جنگ و اشغال نتوانسته درهم بشکند، به نمایش می‌گذارند.

ارسال نظر
پربیننده