08/آبان/1404
|
01:08

روز یا شب پرستار؟

به نام خدا
مادر ما پرستار است. ما دیشب روز پرستار را گرامی داشتیم. یعنی شب پرستار را گرامی داشتیم. چون مادر ما خیلی وقت‌ها شب سر کار می‌رود. بابای‌مان گفت چراغ‌ها را خاموش کنیم تا وقتی مامان‌مان از سر کار می‌آید سوپ لایز شود اما وقتی مامان‌مان آمد و سوپ‌لایز شد، غش کرد. بابای‌مان هم کمی آب به صورت او ریخت. بابای‌مان به او گفت روز مادر و روز زن و روز تولدت مبارک. برای همین برای مامان‌مان یکسری قابلمه خریدیم که بابای‌مان پولش را داد. بابای‌مان به ما گفت: شما که پول ندارید من قابلمه خریدم شما برای مامان‌تان نقاشی بکشید ولی ما وقت نکردیم چون تا شب داشتیم گل کوچیک بازی می‌کردیم. تازه نقاشی ما به چه درد مامان‌مان می‌خورد آخرش می‌اندازد در بازیافت. 
ما به بابای‌مان پیشنهاد دادیم که برای مامان‌مان یک تب‌سنج دیژیتال بخرد که دیگر ۳ ساعت تب‌گیر جیوه‌ای را زیر بغل یا دهان ما نگذارد و تازه بعد هم دنبال عینکش بگردد. ولی پدرمان گفت شکم مهم‌تر است. ما معنی حرفش را نفهمیدیم ولی چون مامان‌مان در آن قابلمه‌ها سوپ می‌پزد و ما از سوپ بدمان می‌آید نمی‌خواستیم قابلمه بخریم. ما فکر می‌کنیم مامان‌هایی که پرستار هستند بیشتر سوپ می‌پزند تا مامان‌هایی که فقط مامان هستند.
مادرمان دیشب گفت: کاش به جای روز پرستار، معلقات ما را می‌دادند. ما نفهمیدیم که معلقات چیست. اما حتما چیز خوبی است که مامان‌مان می‌خواهد. ما پیشنهاد دادیم دفعه دیگر مامان‌مان رئیس‌جمهور شود. چون مادر ما در خانه خیلی به همه دستور می‌دهد و بابای‌مان می‌گوید تو باید رئیس‌جمهور بشوی. حالا هم که رئیس جمهور ما دکتر است. فکر کنم اگر یک پرستار رئیس‌جمهور شود بتواند زخم‌های مردم را خوب کند. البته اگر سوپ یا آشی نپزد که یک وجب روغن روی آن باشد و حال ما را بگیرد.
این بود انشای ما درباره روز یا شب پرستار.

ارسال نظر
پربیننده