آبی گرم میشود؟
باربد بهراد: درست در برههای که فوتبال ایران تشنه بازسازی ساختاری است، استقلال روی لبه تیغی نامرئی تاب میخورد. باشگاهی که ستارههایش حکم سکه رایج فوتبال ایران را داشتند، امروز در سایه دیوارهای بلند سوءمدیریت باورنکردنی، هیاهوی رسانهای و پچپچهای محفلی، آرامآرام رنگ میبازد.
استقلال، دیگر فقط از حریفان شکست نمیخورد، از خودش هم زخم میخورد؛ از رفقای نیمهراه، از پیشکسوتانی که شوربختانه بیشتر در قاب تلویزیون پیدایند تا کنار تیم و از مدیرانی که به جای حل مساله، شیفته پاک کردن صورتمسالهاند.
واقعیت این است: استقلال امروز، نه از کمبود ستاره رنج میبرد، نه از فقر هوادار. زخمش عمیقتر از اینهاست. زخمش همان جایی است که مدیران یکی پس از دیگری میآیند، بر همان صندلی لرزان مینشینند، وعده میدهند، گردوخاک به پا میکنند و بعد بیآنکه ردی از کارنامه یا دستاورد برجا بگذارند، صحنه را ترک میکنند.
میماند تیمی که هر فصل باید از نو ساخته شود، هواداری که هر فصل باید دندان بر جگر بگذارد و رسانهای که هر فصل باید دنبال مقصر تازهای بگردد.
در این میان، عدهای که خود را پیشکسوت میخوانند، نقش عجیبی بر عهده گرفتهاند؛ گویی مأمورند در هر بزنگاه بحرانی، وارد میدان شوند، میکروفن به دست بگیرند، گردن به عقب بیندازند و از مدیران فعلی دفاع کنند و هر آنچه از زمین مانده گردن مدیران قبل بیندازند. این قصه سالهاست تکرار میشود. یک الگوی نخنما که دیگر حتی هوادار نوجوان استقلال هم میتواند رمزگشایی کند.
جلسهای که اخیرا میان مدیران باشگاه و جمعی از چهرههای منتسب به پیشکسوتی برگزار شد، اگرچه در ظاهر قرار بود سنگی از جلوی پای استقلال بردارد اما در عمل چیزی جز دورهمیای از چهرههای تکراری با حرفهای تکراری نبود. خروجیاش هم همان چند خط بیانیه بود و چند مصاحبه شبیه هم که بیشتر به گزارش روابط عمومی شباهت داشت تا تحلیل اوضاع وخیم باشگاه. نه نقد جدی شنیده شد، نه راهحلی، نه حتی اعترافی به بحران. فقط سلسلهای از لبخندهای بیرمق و تکرار جملههایی که سالهاست دیگر اثرگذاریشان را از دست دادهاند.
شاید وقت آن رسیده صادقانه بپذیریم باشگاه بزرگی چون استقلال، دیگر تاب این همه آزمونوخطا را ندارد.
استقلال به مدیرانی نیاز دارد که پشت میز هیاتمدیره نیامده باشند برای رزومهسازی. به مربیانی نیاز دارد که با شناسنامه فنیشان حرف بزنند، نه با مصاحبههای بعد از بازی و مهمتر از همه، به پیشکسوتانی نیاز دارد که پیش از آنکه مدیون روابط باشند، وامدار سالهایی باشند که برای استقلال از جان مایه گذاشتند. «پیشکسوت»، اگر سخنش از دل نیاید و از درد تیم نگوید، فقط یک لقبِ بیکاربرد است که هر کسی میتواند بر دوش بکشد.
از سوی دیگر اگر استقلال واقعا خصوصی شده، دیگر نمیتوان خرجتراشیهای سابق را بهانه هر ناکامی امروز دانست. واگذاری، اگر تنها در کاغذها اتفاق افتاده باشد، اتفاقا فاجعهبارتر از دولتی بودنِ پیشین است، چرا که مالک خصوصی، باید پاسخگوتر، شفافتر و مسؤولتر باشد، نه پنهانتر و مبهمتر. اگر استقلال از آن مردم نیست، دستکم باید از آن قانون باشد، و اگر از آن قانون هم نیست، باید از آن حقیقت باشد و حقیقت چیزی است که سالهاست زیر خاک وعدهها دفن شده است.
وقتی نام استقلال میآید، نباید ذهنها به سمت 12-10 چهره تکراری برود که در همه نشستها و مصاحبهها حاضرند، بیآنکه معلوم باشد خروجی حضورشان برای تیم چه بوده.
استقلال بزرگ، پیشکسوت بزرگ میخواهد؛ کسی که بداند چه زمانی حرف بزند، کجا سکوت کند و چطور نقد کند بیآنکه بازیچه جریانات قدرت شود. کسی که نقش ستون را برای تیم ایفا کند، نه آفتابپرستی که با هر تغییر مدیریت، رنگ عوض کند.
و شاید تلخترین بخش ماجرا، جایی است که میبینی همین مدیرانی که از ساختن تیم ناتوانند اما استاد رسانهسازیاند. در چیدمان تیم ضعف دارند اما در چیدمان اخبار و افکار عمومی، خبرهاند. خوب بلدند فضا را آنگونه مدیریت کنند که هوادار به جای دیدن اصل ماجرا، سرگرم دیدن حواشی باشد تا جایگاه خودشان حفظ شود، حتی اگر تیم به قعر جدول سقوط کند.
این روزها استقلال بیشتر از هر زمان دیگری به صداقت نیاز دارد. به شجاعت. به چهرههایی که بیآنکه نگران از دست دادن موقعیت باشند، حقیقت را فریاد بزنند و بگویند باشگاه دارد از درون تهی میشود. نترسند از قطع ارتباط با محافل قدرت. باور داشته باشند بزرگ بودن، پیش از هر چیز، یعنی مسؤول بودن.
استقلال، فقط یک تیم فوتبال نیست. بخش مهمی از حافظه جمعی یک ملت است و هر کسی که امروز مسؤولیت دارد، باید بداند دارد در حافظه مردم ردپا به جا میگذارد؛ استقلال میلیونها هوادار دارد که با باختهایش روزگارشان تلخ و تلختر میشود.
تاجرنیا عوض تکهپراکنی بینمک حواسش به اصل کار باشد.
این فصل قطعا بدترین سال تاریخ آبیها از هر حیث در لیگ برتر خواهد بود و سوال اساسی این است: با این مدیریت و این طرز فکر قرار است تابستان ۱۴۰۴ معجزهای رخ دهد!؟