02/ارديبهشت/1404
|
05:04
۲۳:۰۵
۱۴۰۴/۰۲/۰۱
گزارش «وطن امروز» درباره الگو‌سازی موفق نهاد انقلابی به مناسبت سالروز تأسیس سپاه

نیروی ایمان

تصور کنید شب‌هنگام میان رگبار باران و زوزه باد لابه‌لای درختان، در میانه بحرانی مثل سیل گلستان که جاده‌های ارتباطی قطع شده‌ و استاندار در خوابِ عمیق رو به ساحل است، گیر کرده‌اید. در میان تشویش سیل، صدایی ناواضح از موتور لودر و نوری نه‌چندان معلوم از چادرهای صحرایی پیش از هر دستور رسمی، مقابل شما قرار می‌گیرد. چه کسی می‌تواند در این هیاهوی عدم، خود را به شما رسانده باشد؟
در سامانه پیچیده حکمرانی، وقتی یک مقام مسؤول با مساله‌ای مواجه می‌شود که در آن مرزهای امنیت، اجتماع، سیاست و زیرساخت درهم‌تنیده شده، نخستین چالشی که پیش روی او است، نه صرفا ماهیت مساله، بلکه «یافتن نهادی است که توان ورود، اداره و حل آن را داشته باشد»؛ هرچه بحران پیچیده‌تر، گزینه‌های روی میز محدودتر. در چنین بزنگاه‌هایی، نامی که در ذهن بسیاری از مدیران، کارشناسان و حتی مردم عادی جرقه می‌زند، چیزی نیست جز «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی». این مساله صرفا ادعایی از سوی نگارنده نیست، بلکه هر کدام از ما می‌توانیم تجربه‌های زیسته خود را یک‌ بار مرور و تعداد دفعاتی را که سپاه برای حل مساله وارد عرصه شده است لیست کنیم. سپاه برخلاف آنچه در فهم کلاسیک از یک نهاد نظامی تصور می‌شود، نه صرفا یک ماشین دفاعی بی‌روح یا سازمان امنیتی خشک، بلکه نهادی است که به‌مثابه یک «ساختار حل مساله چندوجهی» در جمهوری اسلامی ظهور کرده و تثبیت شده است. سپاه از نخستین روزهای تشکیل خود که هدف اصلی‌اش صیانت از انقلاب اسلامی بود، تا امروز که در ماموریت‌های بین‌المللی و توسعه‌ای در عرصه فرهنگی، عمرانی، فناورانه و امدادی نقش‌آفرینی می‌کند، نشان داده «نهادسازی بر مبنای مساله» نه فقط ممکن، بلکه ضروری است. در این میان، پرسشی جدی پیش روی نظام جمهوری اسلامی قرار دارد: اگر سپاه توانسته ساختار خود را به ‌گونه‌ای طراحی کند که پاسخگوی مسائلی با این درجه از پیچیدگی باشد، آیا نمی‌توان از این الگو به‌مثابه مدلی برای بازآرایی سایر ساختارهای حکمرانی استفاده کرد؟
به بهانه سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فراتر از تمجیدهای بی‌وجه تلاش کرده‌ایم برای پاسخ به همین پرسش دست‌ به ‌قلم شویم. در این مسیر با کاوش در بنیان‌های نهادی سپاه، کارویژه‌های آن، سازوکارهای تربیت نیرو، مدل مداخله در بحران و نسبت آن با مردم و قدرت، بدون غفلت از چالش‌ها و انتقادات، می‌کوشیم نشان دهیم چگونه سپاه توانسته یک استثنا در حکمرانی جمهوری اسلامی باشد و چرا زمان آن رسیده این استثنا به قاعده‌ای عمومی در سیاست‌گذاری نهادی تبدیل شود.
* الگوی ساختارسازی در سپاه؛ نهادسازی با هویت انقلابی
وقتی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، یکی از نخستین چالش‌های نظام نوپا، فقدان ساختارهای تثبیت‌شده برای حفاظت از آرمان‌ها، نظم اجتماعی جدید و مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی بود. در چنین شرایطی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نه با الگوبرداری صرف از مدل‌های کلاسیک نظامی، بلکه از دل نیازهای بومی و بحران‌های تحمیل‌شده بر انقلاب متولد شد. این تولد، «تأسیس یک نهاد» نبود، بلکه «زایش یک ساختار زنده» بود که روح انقلاب را در خود داشت. در تحلیل الگوی ساختارسازی سپاه، باید به یک نکته کلیدی توجه کرد: «سپاه برخلاف بسیاری از سازمان‌های مدرن، نه از دل نخبگان بروکراتیک یا سیاست‌گذاران تکنوکرات، بلکه از بطن توده‌های انقلابی و با پشتوانه مردمی زاده شد». این ویژگی، ۲ پیامد بنیادین داشت: نخست، برخورداری از مشروعیت اجتماعی گسترده و دوم، انعطاف ساختاری بالا. سپاه خود مجبور بود بیاموزد چگونه در متن ناآرامی‌ها، جنگ، ترور، کودتا و محرومیت، هم پایدار بماند و هم کارآمد. این ضرورت، آن را به نهادی تبدیل کرد که می‌توانست هم بجنگد، هم بسازد، هم آموزش دهد و هم اعتماد اجتماعی تولید کند. سپاه، از همان ابتدا میان «ساختار بروکراتیک» و «کارکرد نمایشی» شکاف انداخت. این نهاد، بدون اتکا به قوانین پیچیده و ساختارهای بروکراتیک صلب، با طراحی واحدهای منعطف، نواحی عملیاتی و ستادهای موضوع‌محور، مدل «ساختارسازی مساله‌محور» را تجربه کرد. این یعنی سپاه علاوه بر حفظ اصول کلی در بعد نظامی، خود را بر اساس مساله‌ها بازتعریف می‌کرد، نه صرفا مطابق آیین‌نامه‌ها. برای مقابله با شورش‌های قومی پس از انقلاب، ساختار چابک امنیتی ایجاد می‌کرد؛ برای دفاع‌مقدس، یگان‌های رزمی سازماندهی می‌کرد؛ برای بازسازی، قرارگاه می‌ساخت و برای محرومیت‌زدایی، بدنه جهادی شکل می‌داد.
مدل نهادی سپاه، پیوندی بی‌سابقه میان روحیه انقلابی، چابکی سازمانی و هدف‌محوری پدید آورد. هر جا خلأیی در حکمرانی احساس می‌شد، سپاه ورود می‌کرد، نه صرفا برای پرکردن آن خلأ، بلکه برای طراحی یک پاسخ نهادی پایدار که دامنه آن سراسر ایران را در برمی‌گرفت. قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا، بسیج سازندگی، نیروی قدس، قرارگاه مرکزی حضرت خاتم، مرکز بررسی‌های دکترین سپاه، دانشگاه جامع امام حسین(ع)، مراکز دافوس و بسیاری دیگر، محصول همین رویکرد است.
برخلاف بسیاری از نهادهای دیگر که برای حل مساله، اغلب به «بودجه بیشتر» یا «اصلاح آیین‌نامه» می‌اندیشند، سپاه به‌جای گسترش حجم، به تقویت منطق درونی ساختار خود می‌اندیشد. این همان ویژگی‌ای است که باعث شده این نهاد رو به پیشرفت در برابر بحران‌ها نه منفعل، بلکه طراح و مساله‌ساز (در معنای مثبت آن) باشد.
برای درک تکرار واژه نهاد برای سپاه و پیوند این دو در این نگارش شاید لازم به تأکید باشد که در علوم سازمانی، تمایز نهاد و سازمان در پایداری فرهنگی، هویت تاریخی و انطباق‌پذیری در بحران‌هاست. سپاه از این منظر، نه یک نهاد فرعی در دل ساختار رسمی، بلکه ساختاری زاینده و متصل به آرمان انقلاب است؛ نهادی که نه صرفا با آیین‌نامه که با تجربه زیسته و تعهد تاریخی خود پیش می‌رود. اینک و در جهانی که ساختارهای حکمرانی مدام در حال فرسایش‌ است، تجربه سپاه به‌مثابه یک «نهاد زاینده» می‌تواند الگویی راهگشا برای بازآفرینی ساختارهای حکومتی در جمهوری اسلامی باشد؛ الگویی که نه بر اساس فرم، بلکه بر اساس فلسفه وجودی، توان حل مساله خود را پیامدسنجی می‌کند و توسط جامعه و حاکمیت ارزیابی می‌شود.
* چرخه‌ای کامل از کادرسازی تا اعزام
در زیست ‌جهان نهادی سپاه، انسان نه یک نیروی استخدامی و کارمند تک‌وجهی، بلکه عنصری حیاتی در فرآیند تحقق ماموریت‌هاست. از همین رو، کادرسازی در سپاه هرگز به یک دوره آموزشی صرفا تخصص محور یا فراخوان محدودِ تشویقی خلاصه نمی‌شود، بلکه یک‌چرخه کامل تربیتی است که از شناسایی آغاز می‌شود، با تربیت فکری و میدانی ادامه می‌یابد و در نهایت به ماموریت‌های واقعی ختم می‌شود. این چرخه، دقیقا همان چیزی است که بسیاری از نهادهای رسمی از آن محرومند.
بر اساس اسناد و پژوهش‌های تحلیلی، سپاه در دهه‌های اخیر، ۳ ویژگی ممتاز را در مدل تربیت نیرو نشان داده است: نخست «عمق تربیتی»، دوم «استمرار میدانی» و سوم «انسان به معنای انسان». این ۳ ویژگی، تفاوت بنیادین سپاه را با مدل‌های کلاسیک آموزش پرسنل در سایر سازمان‌های دولتی رقم می‌زند. در بعد تربیتی، سپاه نگاه خود را صرفا به انتقال دانش یا مهارت محدود نکرده است. برنامه‌هایی مانند طرح صادقین، نشان‌دهنده یک رویکرد تربیتی درونی و معطوف به ساخت هویت دینی، اخلاقی و انقلابی نیروهاست. این طرح‌ها تنها کلاس‌های آموزشی نیستند، بلکه فرآیندهای شکل‌دهنده به زیست‌بوم ذهنی و رفتاری نیروها به شمار می‌روند. نیرویی که از دل چنین نظامی بیرون می‌آید، نه فقط فرمان‌پذیر، بلکه آرمان‌دار، مسؤولیت‌پذیر و داوطلب ورود به میدان‌های پرریسک است. در بعد میدانی نیز سپاه از آغاز تلاش کرده تربیت نظری را به میدان عمل پیوند بزند. نیروها پس از طی مراحل مقدماتی، در ماموریت‌های واقعی - از امنیت مرزی و داخلی گرفته تا عملیات محرومیت‌زدایی و حتی اعزام به جبهه‌های فرامرزی - حضور می‌یابند و این حضور، خود ادامه فرآیند تربیت است. این یعنی آموزش در سپاه، پایان‌پذیر نیست، بلکه یک زیست مستمر است. نکته مهم دیگر، تنوع میدانی مسیرهای کادرسازی در سپاه است. بسته به نوع یگان، ماموریت و منطقه، مدل تربیتی تفاوت می‌کند. نیرویی که برای قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا آماده می‌شود، تجربه‌ای کاملا متفاوت از نیروی قدس یا یگان‌های رزمی خواهد داشت اما همه این مسیرها، در یک اصل مشترکند: ساخت نیرویی که فقط «کارمند» نیست، بلکه «کنشگر مساله‌محور» است.
این نگاه سپاه به تربیت نیرو صرفا یک شعار حقوق بشری نیست، بلکه سپاه نیرو را انسانی می‌داند که دارای اندیشه مستقل است که با تکیه‌ بر آرمان‌ها و با پشتوانه دینی و معرفی رشد می‌کند. از همین جهت پیش از آنکه دستور از بالا رسیده باشد، پاسداران خود را میدان‌دار عرصه‌های سخت کرده و در میدان کنشگری حاضر می‌شوند.
در نهایت، سپاه با ایجاد شبکه‌هایی از نیروهای تربیت‌یافته که پس از طی چرخه ماموریت، به نهادهای دیگر یا حتی فضای اجتماعی اعزام می‌شوند، توانسته نقش منبع انسانی نظام حکمرانی را هم ایفا کند. بسیاری از مدیران، فرماندهان و کارشناسان خبره در نهادهای دولتی، امنیتی، عمرانی، فرهنگی و رسانه‌ای، محصول همین چرخه کادرسازی در سپاه هستند.
نمونه‌های بسیاری از فرماندهان میدانی سپاه هستند که مسیر خود را از گروه‌های جهادی در مناطق محروم آغاز کرده‌اند. یکی از آنان، از دل اردوی جهادی در جنوب کرمان و در جداره سیستان‌وبلوچستان وارد مهلکه دفاع‌مقدس شد، بعدها به بدنه نیرو قدس پیوست، سال‌ها در حوزه تربیت نیرو در منطقه فعالیت کرد و امروز، مکتب مبارزه با تروریسم شده است. این مسیر، نه استثنا، بلکه الگوی معمول تربیت نیروی سپاه است.
در جهانی که بسیاری از نهادها از بحران معنا، بی‌انگیزگی و کم‌کیفیتی نیروی انسانی رنج می‌برند، مدل تربیت نیروی سپاه می‌تواند الگویی بی‌بدیل برای طراحی مجدد نظام منابع انسانی در سایر ساختارهای جمهوری اسلامی باشد؛ الگویی که نه بر پایه فرمول‌های استخدامی، بلکه بر مبنای زیست‌بوم آرمانی و تمرین مداوم در میدان شکل ‌گرفته است.
* وقتی مشکل نظامی نیست اما سپاه هست
نهادهای حکمرانی معمولا به ‌صورت افقی سازماندهی می‌شوند؛ وزارتخانه‌ای برای راه، سازمانی برای کشاورزی، نهادی برای فناوری، شورایی برای بورس و دستگاهی برای امنیت. این تقسیم‌بندی کلاسیک، کارآمدی دارد «تا وقتی مساله‌ها تک‌بعدی هستند» اما وقتی یک مساله از جنس بحران آب است که هم بعد اقلیمی دارد، هم اجتماعی، هم امنیتی و هم سیاسی، آنگاه مرزهای اداری فرومی‌پاشد و ساختارها دچار سردرگمی می‌شوند. اینجاست که سپاه وارد می‌شود.
سپاه پاسداران برخلاف سازمان‌های «بخش‌محور»، یک نهاد مساله‌محور است. این یعنی ماموریت خود را نه بر اساس «دستگاه»، بلکه بر مبنای نوع مساله تعریف می‌کند. اگر چالشی در مرز رخ دهد که به ‌ظاهر امنیتی است ولی ریشه در محرومیت یا بی‌زیرساختی دارد، سپاه نه منتظر دستور اداری می‌ماند، نه حالت اپوزیسیون به خود می‌گیرد و نه به ‌صرف نظامی بودن خود، از ورود پرهیز می‌کند. این انعطاف در طراحی ماموریت، کلید اصلی ورود موثر سپاه به حوزه‌های فرابخشی بوده است.
نمونه‌های این حضور، فراوان و بعضا تاریخی‌ است. از بازسازی مناطق جنگ‌زده پس از دفاع‌مقدس، تا سدسازی و انتقال آب در مناطق بحرانی، از احداث جاده‌های حیاتی و استراتژیک در مرزها، تا بازسازی مدارس در نقاط دورافتاده، از کمک به کنترل بحران کرونا تا ساخت پالایشگاه، بندر، و ماهواره‌بر؛ در همه اینها، نهاد محوری و پیش‌برنده، نه صرفا وزارتخانه‌های ذی‌ربط، بلکه قرارگاه‌های تخصصی سپاه بوده‌اند.
تنها سال 1400 قرارگاه خاتم‌الانبیا احداث ۴۵۰ کیلومتر تونل انتقال آب و ۶۴۰۰ کیلومتر خط انتقال آب در ۱۵ استان اجرا کرد. در بحران کرونا نیز شبکه بیمارستان‌های بقیه‌الله، مشارکت داوطلبان بسیج جامعه پزشکی، ورود گروه‌های جهادی به عرصه‌های پرخطر و تولید واکسن نوترکیب نورا، نشان از ورود سطح‌بندی‌شده سپاه به عرصه سلامت دارد.
اما پرسش مهم اینجاست: «چرا سپاه؟» چه چیزی این نهاد را قادر کرده به عرصه‌هایی ورود کند که ماهیتاً غیرنظامی‌اند اما به دلایل ساختاری از عهده نهادهای تخصصی برنمی‌آیند؟
پاسخ، در ۳ ویژگی نهفته است:
1- ساختار یکپارچه و چابک: سپاه برخلاف نهادهای بروکراتیک، از سلسله‌مراتب خشک و گره‌زننده رهاست. تصمیمات، در فاصله‌ای کوتاه، بین مساله‌یابی تا عملیات نهایی شکل می‌گیرد. فرماندهی، در حکم هدایتگر و تسهیلگر است، نه سد راه.
2- منابع انسانی آرمان‌مدار و داوطلب: مدل تربیت نیروی سپاه، نیرویی ساخته که نه صرفا کارمند، بلکه کنشگر مؤمن و حاضر در میدان است. در پروژه‌های فرابخشی، این روحیه داوطلبی است که گره‌گشاست.
3- نگاه راهبردی به مساله: سپاه در برخورد با چالش‌ها، تنها به سطح فنی بسنده نمی‌کند. مثلا در بحران آب، فقط لوله‌کشی یا سدسازی نمی‌کند، بلکه مدل اجتماعی - فرهنگی مدیریت مصرف را هم مدنظر دارد. در موضوع فناوری پیشرفته، صرفا به مونتاژ و انتقال دانش اکتفا نمی‌کند، بلکه بومی‌سازی ظرفیت را هدف می‌گیرد.
سپاه نه با هدف جایگزینی نهادهای مدنی یا تخصصی، بلکه به ‌عنوان مکمل آنها در شرایط گره‌خورده، وارد عمل شده است. به همین دلیل، تجربه ورودهای فرابخشی سپاه می‌تواند الگوی الهام‌بخش طراحی مجدد ماموریت‌ها و ساختارهای سایر نهادهای جمهوری اسلامی باشد، بویژه در مواجهه با مسائل بین‌رشته‌ای و فرابخشی که دستگاه‌های کلاسیک از درک و حل آنها عاجزند.
این رویکرد، الگوی حل مساله‌ای را رقم‌ زده که برای جمهوری اسلامی یک دستاورد نهادینه است: «دستگاه‌ها در صورت گسترش این مدل، می‌توانند از بن‌بست‌های اداری و موازی‌کاری‌های بی‌نتیجه خارج شوند».
* تشکیلات مردم‌پایه؛ اقتدار از پایین
اغلب ساختارهای رسمی، اقتدار را از بالابه‌پایین می‌فهمند؛ بر اساس قانون، سلسله‌مراتب اداری یا تفویض اختیار ویژه. اما سپاه از همان نخستین روزهای تولد، مدل متفاوتی از اقتدار را تجربه و تثبیت کرده؛ «اقتداری که از پایین می‌جوشد».
شاید هیچ مفهومی به‌اندازه «بسیج»، نماینده این مدل نباشد؛ نهادی که برخلاف بسیاری از سازمان‌های دولتی، با مردم آغاز می‌شود و برای مردم خرج می‌شود. بسیج، تجلی شبکه‌ای از نیروهای مردمی است که در قالبی ساختاریافته و هدفمند، درون سپاه تعریف شده و عمل می‌کنند. این شبکه در برابر بحران‌های مختلف، از زلزله و سیل گرفته تا تهدیدات امنیتی، به‌مثابه یک نیروی ضربت اجتماعی عمل می‌کند؛ بدون نیاز به فراخوان‌های سنگین دولتی یا بودجه‌های سرسام‌آور.
اما مردم‌پایگی در سپاه، به بسیج محدود نمی‌شود. تجربه قرارگاه‌های امنیتی مرزی، قرارگاه‌های جهادی مانند قرارگاه پیشرفت و آبادانی، یا شبکه گسترده گروه‌های جهادی در حوزه‌های خدماتی، بهداشتی، عمرانی، آموزشی و فرهنگی، نشان می‌دهد سپاه مدل اتصال مردم به حکومت را فراتر از «حضور در راهپیمایی‌ها و گردهمایی‌ها» یا «همراهی در بحران‌ها» تعریف کرده است. این مدل، مشارکت فعال و ساختاریافته در توسعه را هدف گرفته؛ نه صرفاً در مقام نیروی اجرایی، بلکه به‌مثابه شریکی در طراحی، اجرا و تداوم راه‌حل‌ها.
در این مدل، مردم نه فقط در سطح «هدف برنامه»، بلکه در سطح «عاملیت راهبردی» جا می‌گیرند. این یعنی مردم، بخشی از زنجیره حل مساله هستند، نه‌تنها گیرندگان خدمات.
در بسیاری از نهادهای دولتی، مشارکت مردمی صرفاً در قالب حضور به معنای تکمیل‌کننده صندلی‌ها و پوشش‌دهنده کمپین یا اجرای مقطعی تعریف شده است. در مقابل، سپاه با الگویی از نهادسازی باثبات مردمی، عملاً مدل جایگزینی برای اتصال مردم به ساختارهای حکمرانی عرضه کرده است؛ مدلی که در آن مشارکت، پایدار، هدفمند و ساختاریافته است. به‌ طور کلی رمز موفقیت سپاه در این حوزه را می‌توان در 3 کلیدواژه خلاصه کرد:
1- نهادسازی مردمی: نهادهایی مانند بسیج، به ‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که نه فقط مشارکت مردمی را تسهیل کنند، بلکه خودشان از درون مردم برخاسته باشند. عضویت در بسیج یک انتصاب اداری نیست، یک کنش داوطلبانه است.
2- نظم در عین انعطاف: اگرچه سپاه و زیرمجموعه‌های مردمی‌اش از ساختار مشخص برخوردارند اما این ساختار به‌ گونه‌ای طراحی شده که بتواند با نیازها و شرایط محلی، اجتماعی و فرهنگی مناطق مختلف تطبیق یابد. جهادگران در خراسان جنوبی، خوزستان یا کردستان یک نسخه واحد نیستند اما به یک شاکله واحد متصلند.
3- استقلال سازمانی به‌علاوه اتصال مردمی: یکی از پیچیده‌ترین مسائل هر ساختار مردم‌پایه، حفظ توازن بین اقتدار نهادی و مشارکت اجتماعی است. سپاه در کنار اقتدار تشکیلاتی، توانسته مشروعیت خود را از پایین نیز تأمین کند و این همان نقطه‌ای است که بسیاری از نهادهای مدنی و دولتی، در آن دچار گسست و تردید می‌شوند. این مدل تماماً حاصل رویش و ابتکار انقلاب اسلامی است. نهادهایی که با بحران مشروعیت مردمی یا کارآمدی در مناطق دور از مرکز مواجهند، می‌توانند از ساختارهای مردم‌پایه سپاه درس بگیرند؛ اینکه برای تبدیل مردم از «مساله» به «بخش راه‌حل»، باید نهاد ساخت، نه فقط کمپین. باید آموزش داد، سازمان‌دهی کرد و فضا را برای مشارکت فراهم کرد؛ نه با شعار، بلکه با ساختار مردم پذیر. در جهانی که اعتماد عمومی به نهادهای رسمی روز به ‌روز کاهش می‌یابد، سپاه با حفظ این پیوند - نسبت میان نهاد رسمی و توده مردم - یک مدل نادر از اقتدار مشارکتی را ارائه می‌دهد؛ مدلی که هنوز در بسیاری از ساختارهای حکومتی جمهوری اسلامی غایب است.
* از سپاه تا معماری حکمرانی مسأله‌محور
حال آن لحظه طلایی برای پرسش کلیدی خلق شده است: «آیا سپاه فقط یک استثنا در ساختار جمهوری اسلامی است یا می‌توان آن را به‌ عنوان مدلی برای تکثیر ساختاری در سایر نهادها در نظر گرفت؟» پاسخ به نسبت ساده است اما تحقق آن پیچیده.
الگوی نهادی سپاه، برخلاف آنچه گاه در رسانه‌ها و برخی رویکردهای انتقادی بازنمایی می‌شود، یک «نهاد اقتدارگرا» با ساختار غیرقابل‌انتقال نیست. اتفاقاً آنچه این نهاد را متمایز می‌کند، مدل پویا و تطبیق‌پذیری است که بر 4 ستون کلیدی استوار است:
1- مسأله‌محوری: سپاه نه برای «انجام وظایف نظامی از پیش‌مقرر»، بلکه برای «حل مساله‌های زنده و جاری» کشور طراحی شده است. این مهم‌ترین تمایز آن با بروکراسی‌های سنتی در نظام است. ساختارهای فعلی بسیاری از نهادهای دولتی به «فرآیند» وفادارند، نه به «نتیجه» اما در مدل سپاه، ابتدا مساله شناسایی می‌شود، سپس ساختار یا مأموریت متناسب با آن مساله طراحی می‌شود؛ چه در حوزه دفاعی، چه در بحران‌های اجتماعی یا پروژه‌های زیرساختی. حتی سپاه این اعتمادبه‌نفس را داراست که در زمان لازم یک نهاد از کارافتاده یا یک قرارگاه معطل را از گردونه مدیریتی خود خارج کند.
2- کادرسازی با هویت‌سازی: نیروهایی که در سپاه تربیت می‌شوند، الزاماً «کارمند نظامی» نیستند، بلکه بخش عمده‌ای از آنها دارای «هویت مشترک انسانی» هستند. این هویت نه بر اساس سلسله‌مراتب اداری، بلکه از دل زیست‌بوم فکری و انقلابی آنان شکل‌گرفته است. آیا این مدل برای نهادهایی مانند آموزش‌وپرورش یا حتی وزارتخانه‌های راهبردی، قابل ‌تعمیم نیست؟
3- مردمی‌سازی ساختاریافته: همان‌طور که در بخش پیشین گفتیم، سپاه از مردم فقط برای بسیج نیروی انسانی استفاده نمی‌کند، بلکه آنها را در تصمیم‌سازی و اجرا مشارکت می‌دهد. این تجربه در حوزه‌هایی مانند محیط‌زیست (مثلاً حفاظت داوطلبانه یا بازسازی منابع طبیعی) یا آموزش و فرهنگ نیز می‌تواند پیاده‌سازی شود.
4- عقلانیت میدانی به‌علاوه بینش فکری: سپاه در کنار تحلیل راهبردی، بر تجربه‌گرایی و تصمیم‌گیری در شرایط واقعی تأکید دارد. یعنی آنچه در میدان رخ می‌دهد، مستقیماً وارد حلقه تحلیل و سیاست‌گذاری می‌شود. این «بازخورد میدانی»، عنصر مغفول‌مانده بسیاری از ساختارهای دیگر کشور است. در حالی که اگر دیپلماسی عمومی یا سیاست‌گذاری اجتماعی نیز از این مدل بهره بگیرد، می‌توان انتظار «چابکی نهادی» داشت.
برای مثال، اگر آموزش‌وپرورش از مدل کادرسازی سپاه استفاده کند، به‌ جای نیروی صرفاً آموزش‌دیده، معلمانی خواهد داشت که در فرآیند تربیتی مستمر، با هویت آرمانی و میدانی شکل ‌گرفته‌اند. یا اگر در سیاست‌گذاری اجتماعی، مدل چابک و بازخوردپذیر سپاه پیاده شود، شاید روند تصمیم‌سازی از اتاق‌های دربسته خارج شده و به تجربه واقعی زیسته مردم متصل شود.
این مدل نه‌تنها قابل ‌انتقال، بلکه ضروری برای نوسازی ساختارهای حکمرانی جمهوری اسلامی است. بویژه در مواجهه با چالش‌های ترکیبی و نوظهور - از بحران آب و آلودگی هوا تا حکمرانی فضای مجازی و ارتباطات منطقه‌ای - ساختارهای موجود نیازمند بازسازی هستند و چه الگویی بهتر از مدلی که آزمون خود را در سخت‌ترین شرایط پس داده است؟
* جایگاه نقد در تصویر سپاه
در سپهر رسانه‌ای و افکار عمومی، مداخلات چندوجهی سپاه پاسداران گاه با پرسش‌ها و نقدهایی همراه می‌شود؛ پرسش‌هایی مانند «چرا سپاه وارد عرصه اقتصاد شده؟» یا «چه نسبتی میان سپاه و رسانه وجود دارد؟» این پرسش‌ها اگرچه در ظاهر ناظر به خطرات تراکم قدرت و چرخش تمرکز نهادی‌اند اما در لایه‌ای عمیق‌تر، بازتابی از ضعف‌ها و خلأهای مزمن در سایر بخش‌های حکمرانی جمهوری اسلامی هستند.
واقعیت آن است که حضور سپاه در حوزه‌هایی چون اقتصاد، رسانه یا مدیریت بحران، اغلب واکنشی مساله‌محور به وضعیتی است که دیگر نهادها در آن، یا ناکارآمد ظاهر شده‌اند یا اساساً غیرفعال بوده‌اند. به بیان دیگر، این مداخلات بیشتر نشانه یک «پاسخ اضطراری نهادی» هستند تا طمع برای گسترش حوزه نفوذ. «شکست محاصره تبلیغاتی دشمن»، «تقویت هویت ملی و تحکیم انسجام اجتماعی»، «عبور از تحریم‌ها»، «تحول در ساختار آموزشی»، «کمک به کاهش آسیب‌های اجتماعی» و دیگر مسائل به‌ وضوح از مسائل بر زمین‌مانده نظام است که سپاه خود را موظف به ورود به آن کرده است.
در چنین شرایطی، مواجهه راهبردی با این واقعیت نباید معطوف به تقلیل نقش نهاد موفق، بلکه باید متوجه الگوگیری، بومی‌سازی و تعمیم تجربه آن به سایر نهادهای دولتی و عمومی باشد. تا زمانی که نهادی مانند سپاه، ظرفیت ورود کارآمد، چابک و اثربخش به مسائل ملی را دارد، عقلانیت حکمرانی ایجاب می‌کند به ‌جای حذف یا محدودسازی آن، بر مدار بازتولید کارایی‌اش در سایر بخش‌ها حرکت کنیم.
در بسیاری از کشورها، از جمله آمریکا، چین یا مصر، ورود ساختارهای نظامی به حوزه‌های توسعه‌ای یک امر متداول است. تفاوت اما در فلسفه ورود است. در سپاه، مداخله نه برای انباشت قدرت اقتصادی، بلکه پاسخ به خلأ نهادی و تقویت حکمرانی در شرایط بحرانی است.
* بازآرایی حکمرانی با الگوی نهادی سپاه
ادامه مسیر حکمرانی در جمهوری اسلامی، در شرایط پیچیده کنونی، نیازمند نوسازی‌ای هوشمندانه و ساختاری است؛ نوسازی‌ای که نه صرفاً در سطح سیاست‌گذاری، بلکه در عمق نهادسازی و شیوه مواجهه با مسائل رخ دهد. در این میان، تجربه نهادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را می‌توان به‌مثابه یک مدل موفق و بومی‌شده از حکمرانی مساله‌محور، کارآمد، مردمی و تربیت‌محور خوانش کرد.
سپاه در مقام نهادی برخاسته از متن انقلاب، نشان داده است چگونه می‌توان میان آرمان‌گرایی و اقتضائات واقع‌گرایانه مدیریتی، پیوندی منسجم برقرار کرد. از این منظر، سپاه نه یک استثنا موقت در ساختار حکمرانی، بلکه یک نمونه قابل‌تعمیم برای بازآرایی نهادی است.
اگر چنین الگویی از سطح استثنا به سطح قاعده ارتقا یابد و به ‌عنوان چارچوبی راهبردی برای سایر نهادهای اجرایی، فرهنگی، اقتصادی و آموزشی لحاظ شود، مواجهه نظام با بحران‌ها نه‌تنها کم‌هزینه‌تر، بلکه فعالانه‌تر، مردمی‌تر و پیش‌برنده‌تر خواهد بود.
در دورانی که نظام‌های حکمرانی در سراسر جهان با بحران مشروعیت، کندی تصمیم‌گیری و واگرایی اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، تجربه نهادی سپاه، یک نمونه موفق از حکمرانی مساله‌محور و انقلابی به شمار می‌آید؛ تجربه‌ای که برخلاف ساختارهای کلاسیک، به پشتوانه آرمان‌ها، از دل مردم، در دل بحران و با تمرکز بر «اقدام» و نه صرفاً «اداره» شکل‌گرفته است.
سپاه فراتر از یک نهاد نظامی، به‌ مرور تبدیل به «زبان مشترک بین مردم و دولت» در حل مسائل پیچیده شده؛ زبانی که برآمده از 4 رکن اساسی است: مساله‌محوری، تربیت آرمانی، ساختار چابک و پیوند مردمی. حال پاسخ به پرسش اصلی که «آیا این مدل قابل‌تعمیم است؟» هم از منظر نظری و هم تجربه‌گرایانه، مثبت است. ساختارهای کلیدی جمهوری اسلامی در حوزه‌هایی چون آموزش‌وپرورش، سیاست‌گذاری فرهنگی، حکمرانی منابع طبیعی، دیپلماسی عمومی و رسانه، هم‌اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازآفرینی‌اند؛ بازآفرینی‌ای که نه با اصلاحات سطحی، بلکه با الهام از یک الگوی زیربنایی ممکن می‌شود.
سپاه استثنایی نیست که محدود بماند؛ قاعده‌ای است که باید در نهادهای دیگر نشت کند. الگویی برای بازتعریف کارآمدی، بازسازی مشروعیت و بازگرداندن عقلانیت میدانی به قلب تصمیم‌گیری؛ الگویی که اگر بدرستی شناخته، بومی‌سازی و بازتولید شود، می‌تواند معماری حکمرانی در جمهوری اسلامی را از مرحله «اداره وضع موجود» به سمت «حل مسائل آینده» سوق دهد و این همان نقطه‌ای ا‌ست که «نهادسازی انقلابی» نه یک شعار، بلکه یک ضرورت تمدنی تلقی می‌شود.

ارسال نظر
پربیننده