بیاعتبار
امیرعباس نوری: نماینده ویژه دونالد ترامپ در امور خاورمیانه روز جمعه اظهارات تندی را درباره مذاکرات و همینطور خواستههای آمریکا مطرح کرد.
استیو ویتکاف در این اظهارات روی موضوع غنیسازی اورانیوم در ایران تمرکز و تصریح کرد از نظر آمریکا، توافق با ایران زمانی حاصل میشود که برنامه غنیسازی ایران به طور کامل متوقف شود. این اظهارات در حالی است که او پیشتر، صراحتا از پذیرش حق ایران برای غنیسازی اورانیوم در سطح 3.67 درصد گفته بود. بر اساس روایت تیم مذاکرهکننده ایرانی، تیم مذاکرهکننده آمریکایی در پشت میز مذاکره نیز صحبتی خلاف این موضع مطرح نکرده بود.
با این حال به مرور، هم ویتکاف و هم ترامپ با تغییر موضع اولیه آمریکا درباره حق غنیسازی در ایران، یکی از شروط توافق با ایران را توقف کل برنامه غنیسازی عنوان کردند. ویتکاف در اظهارات روز جمعه، پا را فراتر نهاد و تهدید کرد در صورتی که ایران در مذاکرات یکشنبه این مطالبه آمریکا را نپذیرد، مذاکرات متوقف شده و آمریکا سراغ گزینه جایگزین خواهد رفت؛ منظور ویتکاف، تهدید ایران به استفاده از گزینه نظامی و حمله به تاسیسات هستهای است.
درباره این تغییر موضع مقامات آمریکایی ۲ دیدگاه وجود دارد:
۱- مصرف داخلی: پس از آنکه ویتکاف در مصاحبه با فاکسنیوز از پذیرش حق غنیسازی ایران صحبت کرد اما تحت فشار انتقادات، مجبور شد این موضع خود را پس بگیرد، همواره این گمانه مطرح بود که تیم ترامپ، این قبیل مواضع، یعنی اظهارنظرهایی درباره غنیسازی در ایران را برای مصارف داخلی و کنترل انتقادات در آمریکا و همینطور لابی صهیونیستی مطرح میکند. بر اساس این گمانه، آنچه باید به عنوان معیار در نظر گرفته شود، مواضع آمریکاییها پشت میز مذاکره است و ایران مواضع خود درباره حق غنیسازی را باید بر اساس مواضع آمریکاییها در مذاکرات تنظیم کند و نه بر اساس اظهارنظرهایی رسانهای آنها.
۲- فشار بر ایران برای گرفتن امتیازات بیشتر: در همین نزدیک ۴ ماهی که از شروع به کار دولت دوم دونالد ترامپ میگذرد، این واقعیت نمودار شده که هم ترامپ و هم بیشتر اعضای دولت او، در سیاستگذاری و اظهارنظر بسیار ناپخته و غیرحرفهای عمل میکنند، به گونهای که در برخی موضوعات ناگزیر به اصلاح یا عقبنشینی از موضع پیشین میشوند. مواضع ترامپ نسبت به بحران غزه، ماجرای اوکراین، حمله نظامی به یمن، ماجرای تعرفهها و این آخری، مسائل مربوط به مذاکرات هستهای با ایران، از جمله مواردی است که تزلزل، همچنین تغییر و عقبنشینی از مواضع در آنها دیده میشود. همین موضوع باعث شده این واقعیت تثبیت شود که ترامپ و اطرافیانش در تصمیمات خود برای پروندههای مهم، هم غیرحرفهای، غیرواقعبینانه و شتابزده عمل میکنند و هم بشدت تحت تاثیر انتقادات قرار گرفته و مواضع خود را تغییر میدهند. ماجرای حق غنیسازی ایران نیز در همین راستا قابل ارزیابی است.
ویتکاف در حالی که مذاکرات با ایران هنوز در مراحل ابتدایی قرار داشت، درباره محتوای مذاکرات به فاکسنیوز گفت ایران نیازی به غنیسازی بیشتر از 3.67 درصد ندارد. این اظهارنظر او به معنای این بود که آمریکا، حق غنیسازی ایران را به رسمیت شناخته است. با این حال اما پس از آنکه انتقادات زیادی نسبت به این اظهارنظر ویتکاف انجام شد، ترامپ جلسهای اضطراری در اتاق وضعیت کاخ سفید برگزار کرد و خروجی این جلسه نیز پست ویتکاف در فضای مجازی بود که موضع خود درباره پذیرش حق غنیسازی ایران را پس گرفت و گفت ایران نباید برنامه غنیسازی داشته باشد. بر همین اساس بسیاری تحلیلگران معتقدند اظهارنظر جدید ویتکاف نیز در راستای همین رفتار انجام شده است. اما هدف آن چیست؟ بر اساس این گمانه، هدف ترامپ و ویتکاف از این اظهارنظر، اعمال فشار بیشتر بر ایران برای تحمیل نظرات خود و عقبنشینی ایران از مواضع خود درباره برنامه هستهای است. به عبارتی، تیم ترامپ به این باور و برآورد رسیده که ایران تحت فشار بیشتر، ناچار به دادن امتیازات بیشتر خواهد شد. اکنون این سوال مطرح است: این راهبرد تشدید فشار آیا دقیقا برای تعطیلی برنامه غنیسازی ایران است یا آنها یک پلن جایگزین نیز دارند که در صورت مقاومت ایران و تاکید تیم مذاکرهکننده ایرانی بر انجام غنیسازی در خاک ایران، سراغ موضوعات دیگر رفته و نسبت به آن موضوعات زیادهخواهی کنند. هنوز این موضوع مشخص نیست و باید دید در مذاکرات روز یکشنبه، طرف آمریکایی چه میگوید. در واقع در مذاکرات فردا مشخص خواهد شد آیا دولت آمریکا واقعا آنچه را که در رسانهها میگوید، پشت میز مذاکره هم میخواهد و روی آن لجاجت میکند یا اینکه این اظهارنظرها را در قالب یک راهبرد فشار برای گرفتن امتیازات بیشتر از ایران مطرح کرده و میکند.
* خودشان هم میدانند
آمریکاییها در حالی یکشنبه ۲۱ اردیبهشت وارد مسقط میشوند تا دور چهارم مذاکرات با ایران را برگزار کنند که خودشان بخوبی از موضع ایران نسبت به حق غنیسازی در خاک خود باخبرند. اینکه ایران بارها اعلام کرده از حق قانونی خود درباره غنیسازی عقبنشینی نخواهد کرد، صرفا یک موضع تاکتیکی برای گرفتن امتیاز از طرف آمریکایی نیست. غنیسازی در ایران و حفظ زیرساخت برنامه هستهای، شرط غیر قابل تغییر ایران در مذاکره با آمریکاییها و اروپاییها از ابتدای مذاکرات در ۲ دهه اخیر بوده است. بسیاری معتقدند دلیل اصلی در انجام توافق برجام، پذیرش این شرط ایران از سوی دولت وقت آمریکا بوده است. باراک اوباما سال ۸۸ نامهای به رهبر انقلاب نوشت که بر اساس اظهارنظرهایی معتبر، در آن نامه صراحتا اعلام کرد آمریکا حق غنیسازی اورانیوم در خاک ایران را پذیرفته است. البته غنیسازی در ایران، حقی است که ایران بر اساس عضویت در NPT و بر اساس ماده ۴ این معاهده کسب کرده است. بنابراین اصرار ایران بر غنیسازی، در واقع تاکید مقامات جمهوری اسلامی بر استفاده از امتیازات و قوانین مربوط به عضویت در این معاهده است، چرا که در صورت سلب این حق از ایران، اساسا عضویت ایران در این معاهده کاملا بیمعنی خواهد بود. دولت اوباما نیز احتمالا بر اساس این استدلال متقن و محکم ایران، نیز نیاز مبرمی که به توافق با ایران داشت، این مطالبه قانونی ایران را پذیرفت. در برجام نیز با آنکه تیم مذاکرهکننده ایرانی رفتاری غیرحرفهای از خود نشان داد و نه تنها در تعهدات طرفین توازنی ایجاد نکرد و حتی ضمانت محکم برای تعهد طرف مقابل به تکلیفش نگرفت و بدتر از آن برخی امتیازات مانند مکانیسم ماشه را به طرف مقابل هدیه داد اما حق قانونی ایران یعنی غنیسازی (که در نامه اوباما به رهبر انقلاب بر آن تاکید شده بود) به رسمیت شناخته شد و زیرساخت هستهای ایران حفظ شد.
غیر از این موضوع، واقعیات مربوط به برنامه هستهای ایران، نیز بعد بازدارندگی این برنامه باعث شده خط قرمز غنیسازی، غیرقابل تغییر باشد. ایران در برجام حسننیت خود را به طرفهای غربی نشان داد. ایران با اجرای کامل تعهدات خود، حتی زمانی که ترامپ آمریکا را از توافق خارج کرد، نشان داد نسبت به تعهدات خود در هر پیمان بینالمللی کاملا متعهد و وفادار است. بنابراین ایران در راستای سیاست اعلامی خود یعنی عدم تمایل به ساخت سلاح هستهای، به طرف مقابل و همه کشورها نشان داد این سیاست نه بر اساس ملاحظات یا محدودیتها، بلکه برآمده از یک باور و اعتقاد شرعی و سیاسی است. بنابراین هر ادعایی که حفظ برنامه غنیسازی ایران را به کارکردهای نظامی این برنامه گره بزند، کاملا بیاساس و غیرواقعی است. با این حال اما بسیاری از کارشناسان مسائل بینالملل روی این موضوع اتفاق نظر دارند که یکی از کارکردهای حفظ برنامه غنیسازی در ایران، ارتقای توان بازدارندگی ایران است. بویژه در شرایط فعلی که رژیم صهیونیستی در جنگ غزه نشان داده به هیچکدام از قوانین و قواعد بینالمللی پایبند نیست و حتی در چندین نوبت ایران را به حمله نظامی تهدید کرده است، قطعا جمهوری اسلامی ایران بر روی توان بازدارندگی خود حساسیت بیشتری به خرج میدهد و اتفاقا هر نوع فشار یا اصرار بر متوقف کردن کل برنامه غنیسازی خود را احتمالا نقشهای در راستای تهدیدات نظامی رژیم صهیونیستی ارزیابی میکند. بر همین اساس، قطعا طرف آمریکایی بخوبی میداند غنیسازی یک حق غیرقابل تغییر است و ایران تحت هیچ شرایطی حاضر به تغییر این خط قرمز خود نیست. بنابراین اظهارات ترامپ و ویتکاف درباره غنیسازی ایران، با هر هدفی که مطرح شده باشد، در عمل بیفایده است، چرا که بدون به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران، هیچ توافقی در هیچ سطحی امکانپذیر نیست.
* بله! شرایط تغییر کرده اما به ضرر شما!
ویتکاف در اظهارات روز جمعه خود مدعی شده شرایط ایران نسبت به زمانی که برجام امضا شد تفاوت کرده و ایران ضعیفتر شده است. بخش اول این اظهارنظر ویتکاف درست اما بخش دوم آن کاملا غلط است. شرایط کل دنیا نسبت به سال ۲۰۱۵ تغییر کرده اما قطعا در وهله نخست این آمریکاست که نسبت به سال ۲۰۱۵ ضعیفتر شده است.
به نسبت سال ۲۰۱۵، هیچ اجماع بینالمللی درباره برنامه هستهای ایران وجود ندارد و شکاف و اختلاف میان آمریکا و متحدانش بیشتر از قبل شده است. نمونه بارز این موضوع، ترکیب طرفین مذاکرات است. در مذاکرات منتهی به برجام، آمریکا به همراه تروئیکای اروپایی مقابل ایران مینشست اما اکنون به تنهایی مقابل ایران نشسته است و هیچ تمایلی برای حضور اروپاییها در مذاکرات ندارد. مناسبات ضلع دیگر مذاکرات سال ۲۰۱۵ یعنی چین و روسیه با آمریکا نیز کاملا فرق کرده است. اختلافات میان چین و روسیه با آمریکا بسیار بیشتر شده است.
جدا از این اختلافات بنیادین، همگرایی میان چین، روسیه و ایران نسبت به سال ۲۰۱۵ بسیار بیشتر شده است. پس از جنگ اوکراین، چین و روسیه به یک شراکت استراتژیک در مقابل آمریکا رسیدهاند و از سوی دیگر با عبرت گرفتن از عملکرد هزینهساز و البته مشکوک دولت روحانی در طرد چین و روسیه پس از برجام، اکنون شراکت راهبردی با این ۲ کشور را به عنوان یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود در نظر گرفته است. سفر مهم عراقچی به مسکو پس از دور نخست مذاکره هستهای با آمریکا همچنین سفر مهم او به پکن پس از دور دوم مذاکرات، به وضوح این اولویت دیپلماتیک ایران را نشان داده است. بیانیه اخیر روسای جمهوری چین و روسیه پس از دیدار ۷ ساعته پوتین و شی و تاکید ۲ طرف بر استفاده صلحآمیز ایران از برنامه هستهای، نیز مخالفت با اعمال زور و بهکارگیری اهرم نظامی علیه ایران، میتواند یکی از نتایج همین سیاست هوشمندانه ایران باشد.
بسیاری معتقدند اگر در مذاکرات هستهای میان ایران و ۱+۵ در دولت حسن روحانی، این ملاحظه مهم مراعات میشد و توازن در سیاست خارجی ایران اعمال میشد، قطعا در پشت میز مذاکرات اتفاقات دیگری رخ میداد و چه بسا هم در تعهدات طرف مقابل ایران تغییرات مطلوب برای ایران ایجاد میشد و هم ضمانت اجرایی لازم از طرف مقابل اخذ میشد، به گونهای که ترامپ به آسانی و بدون هزینه، آمریکا را از این توافق خارج نکند. به هر حال تشدید اختلافات میان آمریکا با روسیه و چین، همگرایی بیشتر این ۲ کشور در مقابل آمریکا همچنین سیاست هوشمندانه ایران در همگرایی با این ۲ کشور، از جمله تفاوتهای مربوط به مذاکرات هستهای ایران و آمریکا نسبت به مذاکرات سال ۲۰۱۵ است. ویتکاف البته در آن زمان در حال پیشه اصلی خود یعنی بساز و بفروشی ساختمان بود و قاعدتا فهمی از این تفاوتها و تاثیرش بر مذاکرات ندارد.
یکی دیگر از تفاوتهای اکنون با سال ۲۰۱۵، میزان خطر و هزینه چین برای منافع آمریکاست. رشد اقتصادی سریع چین باعث شده اکثر قریب به اتفاق کارشناسان به این باور برسند که در شرایط فعلی، چین اصلیترین خطر برای هژمونی و سلطه آمریکا بر جهان است. بر اساس همین باور، حتی برخی معتقدند دلیل عجله آمریکا برای توافق با ایران، تمرکز بیشتر بر موضوع چین و مقابله با این کشور است. بنابراین اضطرار زمانی آمریکا برای مقابله با چین نیز یکی از تفاوتهای وضعیت طرفین مذاکرهکننده بر سر برنامه هستهای ایران نسبت به سال ۲۰۱۵ است. جنگ اوکراین از دیگر موضوعاتی است که باعث شده شرایط آمریکا نسبت به سال ۲۰۱۵ تغییر کند. اگرچه ترامپ گفته آمریکا از مذاکرات مستقیم با روسیه برای توافق بر سر اوکراین خارج شده اما جنگ اوکراین هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزههای سیاسی و امنیتی، تبدیل به یک چالش بزرگ برای آمریکا شده است. در کنار موضوعاتی مانند جنگ تعرفه، جنگ اوکراین باعث شده مناسبات آمریکا و اروپا دستخوش تغییرات بنیادین شود. یکی از این تغییرات، تمایل و حرکت اروپا به سمت استقلال امنیتی و جداسازی مقوله امنیت خود از آمریکاست. این موضوع بدون تردید اثرات جدی بر مناسبات تجاری طرفین خواهد گذاشت. مخالفان ترامپ در آمریکا معتقدند سیاستهای ترامپ چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه امنیتی بویژه نسبت به جنگ اوکراین باعث میشود فاصله اروپا از آمریکا دورتر و فاصله اروپا با چین نزدیکتر شود، به عبارتی آنها معتقدند با وجود اینکه ترامپ چین را به عنوان خطر و مهار این کشور را به عنوان اولویت اصلی در سیاست خارجی آمریکا عنوان میکند اما او به واسطه عدم تسلط بر موضوعات، همچنین فقدان مشاوران آگاه و مسلط، تصمیماتی میگیرد و اقداماتی انجام میدهد که نتیجه آن عملا به سود چین تمام میشود. یکی دیگر از موضوعات بسیار مهمی که مخالفان و منتقدان ترامپ در آمریکا نسبت به آن ابراز نگرانی میکنند، تبعات تصمیمات و اقدامات ترامپ بر نظم بینالمللی و مخدوش کردن اعتبار آمریکا به عنوان هژمون جهانی است، بویژه عملکرد و مواضع ترامپ در قبال جنگ اوکراین باعث شده این اعتبار بیشتر مخدوش شود. نتیجه این قبیل رفتارها، ایجاد نگرانیهای امنیتی برای کشورها و حرکت آنها برای تامین امنیت خود به صورت مستقل یا عضویت در پیمانهای نوپدید جهانی است که یکی از تبعات آن برای آمریکا، تسریع در تغییر نظم فعلی جهانی و ایجاد نظام چند قطبی در جهان است. شی جینپینگ، رئیسجمهور چین در دیدار اخیرش با ولادیمیر پوتین نیز دقیقا به همین موضوع اشاره کرد و گفت چین و روسیه به تعهد خود برای تسریع در تحقق نظام چند قطبی پایبندند.
به هر حال این تفاوتها نسبت به سال ۲۰۱۵ نشان میدهد وضعیت آمریکا نسبت به آن زمان، کاملا تغییر کرده و مشکلات آمریکا بسیار بیشتر از آن زمان شده است.
* نتانیاهو در جلد ویتکاف!
دولت ترامپ با یکسری اقدامات تلاش کرده این پیام را منتقل کند که در دولت ترامپ، آمریکا مستقل از لابی صهیونیستی تصمیم میگیرد و اقدام میکند. ترامپ چند روز مانده به برگزاری مراسم تحلیف خود، پستی را در شبکه اجتماعی تروث منتشر کرد که بازخوانی اظهارات جفری ساکس، درباره تلاش نتانیاهو برای کشاندن پای آمریکا به جنگ با ایران بود. ساکس در آن اظهارات به این موضوع اشاره کرده بود که چون رژیم صهیونیستی به تنهایی توان رویارویی با ایران را ندارد، لذا نتانیاهو به بهانههای مختلف تلاش میکند با فریب دادن آمریکا، ایالات متحده را به صورت مستقیم وارد جنگ با ایران کند. ساکس همچنین در این اظهارات خود، نتانیاهو را یک «حرامزاده» خطاب کرده بود. انتشار این پست باعث عصبانیت نتانیاهو شد و او خواستار عذرخواهی ترامپ شد. ماجرای دیدار اخیر نتانیاهو با ترامپ در کاخ سفید، یعنی درست همان جایی که زلنسکی محاکمه و مجازات شد نیز یکی دیگر از نمونه اقداماتی است که ترامپ سعی کرده با آن نشان دهد تصمیمگیرنده خود او است و نتانیاهو و رژیم صهیونیستی، به تصمیمات او تمکین میکنند. برخی معتقدند برکناری مایک والتز نیز به خاطر مذاکرات پنهانی او با نتانیاهو بویژه درباره ایران بوده است و ترامپ با عزل والتز خواسته این پیام را برساند که او کاملا مستقل تصمیم میگیرد و هر نوع اقدامی برای دور زدن خود را با شدت پاسخ خواهد داد. آخرین اقدامی که ترامپ سعی کرد نشان دهد مناسبات خوبی با نتانیاهو ندارد، ماجرای آتشبس با یمن بود که بدون اطلاع رژیم صهیونیستی انجام شد و عملا تلآویو را تنها در مقابل یمن قرار داد.
هرچند ترامپ با این قبیل اقدامات تلاش میکند بگوید تصمیمات و اقدامات او نتیجه مشورت یا همفکری با رژیم صهیونیستی و نتانیاهو نیست اما هرچه میگذرد، رد پای دیدگاهها و القائات نتانیاهو در مواضع ترامپ و ویتکاف و برخی دیگر از مقامات دولت آمریکا دیده میشود. نمونه اخیرش، همین اظهارات روز جمعه ویتکاف است. ویتکاف مدعی شده است ایران اکنون ضعیفتر از سال ۲۰۱۵ است. این ادعای ویتکاف در حالی است که نخستینبار توسط نتانیاهو و اتفاقا درباره مواجهه دولت ترامپ در قبال ایران گفته شد. در همان روزهای ابتدایی دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، نتانیاهو با طرح این ادعا تلاش کرد نقشه خود برای حمله نظامی مشترک با آمریکا به ایران را موجه نشان دهد. در واقع نتانیاهو با ردیف کردن برخی موارد و طرح ادعای ضعیف شدن ایران، تلاش کرد ترامپ را متقاعد کند به جای مذاکره، گزینه حمله نظامی به ایران را در پیش بگیرد. در همان زمان، یک بار خبرنگاری از ترامپ درباره این ادعای نتانیاهو پرسیده بود و جالب اینکه ترامپ تصریح کرد به این ادعا اعتقاد ندارد و اتفاقا ایران را کشور قدرتمندی میداند.
اکنون اما ویتکاف دقیقا همان موضع نتانیاهو را مطرح و تصور کرده با استفاده از این ادعا و تهدید ایران به گزینه نظامی، میتواند ایران را متقاعد کند از حق غنیسازی خود عدول کند.
این موضوع نشان میدهد با وجود تصور ترامپ مبنی بر مزاحمت نتانیاهو برای توافق با ایران اما دیدگاههای نتانیاهو در تیم تصمیمگیر ترامپ برای مذاکره و توافق احتمالی با ایران، رخنه کرده است.
شاید گفته شود ترامپ و دولت او به ادعای نتانیاهو ایمان ندارند و صرفا آن را برای فشار بر ایران و گرفتن امیتازات بیشتر از ایران مطرح میکنند. در این حالت، قاعدتا ترامپ و ویتکاف قاعدتا باید بدانند این ادعای نتانیاهو برای جلوگیری از توافق مطرح شده است و هیچ ارزش دیگری ندارد و ایران نیز بخوبی از آن آگاه است، لذا این ترفند آنها قطعا راه به جایی نخواهد برد.
* دست ترامپ برای ایران رو شده!
تغییر موضع ویتکاف درباره حق غنیسازی ایران و تاکید چندباره ترامپ بر برچیده شدن برنامه غنیسازی ایران، بر اساس یک برآورد مطرح میشود؛ تهدید به استفاده از زور و تهدید ایران به استفاده از گزینه نظامی اما ترامپ، ویتکاف و دیگر مقامات آمریکایی در اظهارات خود به گونهای سخن گفتهاند که نشان میدهد میخواهند ایران گزینه تهدید نظامی آمریکا را جدی بگیرد. تاکید آنها بر اینکه ایران این تهدیدات را جدی بگیرد، نشان میدهد آنچه تاکنون از ایران دیده و شنیدهاند این است که جمهوری اسلامی نگرانی جدی بابت تهدید نظامی آمریکا ندارد.
واقعیت هم همین است؛ مقامات جمهوری اسلامی ایران هم در گفتار و هم در رفتار به وضوح نشان دادهاند بابت تهدیدات مکرر ترامپ و اعوان و انصارش به استفاده از گزینه نظامی، نگرانی ندارند؛ چرا؟ دهها دلیل مهم وجود دارد که نشان میدهد تهدید نظامی ترامپ صرفا یک بلوف است. در این میان اما ۲ دلیل از همه مهمتر است:
اول - بیفایده بودن حمله نظامی: حمله نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیسات هستهای ایران نهتنها نگرانی آنها درباره توان هستهای ایران را برطرف نمیکند، بلکه میتواند تبدیل به یک کابوس بزرگ برای آنها بویژه ترامپ شود. آمریکاییها خودشان هم میدانند دانش هستهای در ایران بومیسازی شده و مطلقا از بین نمیرود اما برخی از آنها امیدوارند بمباران تاسیسات هستهای ایران، برنامه هستهای تهران را چند سال عقب ببرد و به زعم خودشان، فاصله ایران تا بمب هستهای را به ۲ سال افزایش دهد اما در همین موضوع، یعنی فاصله زمانی تا بمب اتم هم تردیدهای زجرآوری دارند. تخمین کارشناسان آمریکا و رژیم صهیونیستی درباره مدت زمان دستیابی ایران به سلاح اتمی بر چه اساسی است؟ بر اساس مشاهداتشان از کدام تاسیسات هستهای ایران؟ بر اساس همان تاسیساتی که قرار است در بمباران از بین برود؟ به همین خاطر آنها بشدت نگران سورپرایزهای اتمی ایران هستند.
بنابراین حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران نهتنها نگرانی آنها را برطرف نمیکند، بلکه میتواند موضوعی را تسریع کند که در حالت عادی، تصمیمی درباره آن گرفته نشده بود.
دوم - طعم واکنش ایران را چشیدهاند: یکی از موضوعاتی که باعث شد روسای جمهور آمریکا در ۲ دهه گذشته نسبت به استفاده از گزینه نظامی به عنوان راهحل مساله هستهای ایران مردد باشند، واکنش ایران به این حمله بوده است. نتانیاهو این بار مدعی شده بخش مهمی از جبهه مقاومت در جنگ اخیر یا از بین رفته یا دچار آسیبهای جدی شده است، لذا اکنون زمان مناسبی برای حمله به ایران است. آیا واقعیت همین است که نتانیاهو میگوید؟ اگر ایران نسبت به گذشته ضعیفتر شده است، چرا نتانیاهو خودش بدون نیاز به آمریکا به ایران حمله نمیکند؟
اگر مقاومت نسبت به گذشته ضعیفتر شده است، چرا نتانیاهو به محض شنیدن خبر توافق آمریکا و یمن، قالب تهی کرد و صهیونیستها از ترامپ به خاطر اطلاع ندادن به آنها انتقاد کردند؟
واقعیت این است که ترامپ هم مانند اسلاف خود میداند بدون موافقت و مشارکت مستقیم آمریکا، رژیم صهیونیستی توان مقابله با ایران را ندارد. البته ترامپ بیشتر از اسلاف خود از توان ایران و مقاومت برای پاسخ به هر نوع حمله و تجاوزی به تاسیسات هستهای ایران باخبر است. معلوم نیست چه کسی حمله نظامی به یمن را به ترامپ تحمیل کرد. شاید والتز با نتانیاهو دست به یکی کرده باشند تا ترامپ را در این مخمصه قرار دهند و ترامپ نیز که از آمار و اخبار حملات ارتش یمن به کشتیها و ناوهای جنگی آمریکا مطلع است، با برکناری والتز جواب این اقدام را داده باشد. به هر حال هر کسی با هر هدفی عامل تصمیم ترامپ برای حمله به یمن بوده باشد، ترامپ در کمتر از ۲ ماه متوجه اشتباه خود شد. یمنیها نشان دادند براحتی میتوانند ناوهای چندین میلیارد دلاری آمریکا را هدف قرار دهند. این کار را هم کردند تا نشنال اینترست در مقالهای به این واقعیت بپردازد که دوران اتکای هژمونی آمریکا به جزیرههای شناور خود در اقصی نقاط دنیا به سر آمده است. روز چهارشنبه ویدئویی از یکی از ژنرالهای سابق ارتش آمریکا منتشر شد که میگوید آمریکا در جنگ با یمن شکننده ظاهر شد؛ حالا به جای یمن، نام ایران را بگذارید، قرار است چه بر سر آمریکا بیاید.
نتانیاهو به گندهگویی شهره است. بعید نیست حتی پس از حمله موشکی اخیر انصارالله به فرودگاه بنگوریون، باز هم ادعای خود مبنی بر ضعیف شدن ایران و مقاومت را تکرار کند اما به نظر نمیرسد دیگر در کاخ سفید کسی به حرافیها و گندهگوییهای نتانیاهو توجه کند. جنگ یمن، واقعیات مربوط به قدرت مقاومت، خاصه قدرت ایران را به شکل ملموسی به ترامپ نشان داد.
شاید ترامپ ابتدا تصور میکرد با حمله به یمن، هم یک بازوی توانمند مقاومت را زمینگیر کند و هم در مقابل چشمان همه مردمان غرب آسیا بویژه ایرانیها، مشق حمله به ایران کرده باشد به این امید که در مذاکرات میوه آن را بچیند. واقعیت اما یکسیلی سخت بود که به صورت او نواخته شد. به همین خاطر میتوان جنگ یمن را به مثابه تیر خلاص به گزینه تهدید نظامی آمریکا تلقی کرد.
ترامپ و ویتکاف حالا با چه رویی از ایران میخواهند تهدید نظامی آمریکا را جدی بگیرد در حالی که همه دنیا فرار آنها از دریای سرخ و بابالمندب را دیدند.
این مورد، یعنی طرح مجدد گزینه سخت و تهدید ایران به حمله نظامی، آن هم چند روز پس از درخواست آتشبس به یمن، یکی دیگر از نابلدیهای مقامات دولت فعلی آمریکاست.