کاسبی خانوادگی!
احمد فاضلزاده: سفر «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا به 3 کشور خلیجفارس یعنی عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی اگرچه از سوی دولت آمریکا به عنوان گشایشی بزرگ و نقطه عطفی در روابط منطقهای و آغاز فصلی جدید پس از ۱۰۰ روز اول پرفراز و نشیب دوره دوم ریاستجمهوری وی تبلیغ میشود اما نگاهی دقیقتر به واقعیات میدانی و تحلیل کارشناسانی که سفر ترامپ را مورد بررسی قرار دادهاند، تصویری متفاوت و انتقادی را نمایان میکند. این سفر بیش از آنکه حامل یک راهبرد منطقهای جامع برای حل بحرانها باشد، نمایش دیگری از سیاست «اول آمریکا» و رویکرد «معاملهگرایانه» ترامپ است که بر پایه منافع مالی و سودجویی فوری ایالات متحده و حتی منافع شخصی رئیسجمهور و خانواده او بنا شده و کمتر به نگرانیهای عمیق و واقعیات منطقه میپردازد. تحلیل پیش رو با استناد به گزارش تحلیلی جامع1 «مؤسسه خاورمیانه» (MEI) نوشته شده که ۱۲ مه ۲۰۲۵ توسط جمعی از کارشناسان ارشد این موسسه نگاشته شده است. این گزارش با تمرکز بر نخستین سفر ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود به خاورمیانه، ابعاد شکست سیاستهای ترامپ و نتانیاهو در قبال منطقه در ماههای ابتدایی دوره دوم ترامپ را با نگاهی نقادانه تحلیل و نگاههای کارشناسان را درباره تأثیر این سیاستها و پاسخهای بازیگران منطقهای منعکس میکند.
* به خاطر یک مشت دلار
بخشی از تحلیلگران، محرک اصلی این سفر را چیزی جز انگیزههای مالی و اقتصادی برای ایالات متحده نمیدانند. به گفته «اف گرگوری گاس سوم» ترامپ به این منطقه سفر میکند به همان دلیلی که «ویلی ساتن» به بانکها دستبرد میزد؛ چون پول آنجاست. گاس تأکید میکند این رئیسجمهور «معاملاتیترین» نگاه را دارد و در پی معاملاتی است که بتواند آنها را به عنوان آورنده پول و شغل به ایالات متحده برجسته کند، چه از طریق قراردادهای تسلیحاتی و چه وعدههای سرمایهگذاری از سوی کشورهای خلیجفارس. حتی «برایان کاتولیس» به صراحت میگوید «یک مساله که احتمالاً بحثهای سیاسی داخلی بیشتری را برانگیزد، منافع مالی شخصی است که انتظار میرود ترامپ و کسبوکار خانوادگیاش از روابطی که در خلیجفارس برقرار میکند، به دست آورند»، زیرا «اعضای خانواده او پیش از بازدید رئیسجمهور، در سراسر منطقه قراردادهای تجاری امضا کردهاند». این تمرکز سودجویانه بر تجارت و سرمایهگذاری آمریکایی، به جای دیپلماسی معنادار و رسیدگی به ریشههای بیثباتی منطقهای، نشاندهنده ناکارآمدی و کوتهبینی رویکرد واشنگتن است. «کارن ای. یانگ» اشاره میکند درخواست اولیه ترامپ برای یک تریلیون دلار سرمایهگذاری عربستان در ایالات متحده «هرگز واقعبینانه نبود» و در شرایط کسری بودجه و نیازهای داخلی پادشاهی، «یک آرزوی صرف» است. او هشدار میدهد «دشوار است تصور کرد چگونه دولت ترامپ نیازهای شرکا را در ایدئولوژی فعلی «اول آمریکا»ی خود مرکز قرار دهد» و این نشان میدهد رویکرد ترامپ حتی با هدف ظاهری «مشارکت» نیز در تضاد است.
* حتی شرکای آمریکا هم گیج شدهاند
در کنار رویکرد مالی، نوسانات و عدم قطعیت سیاست خارجی ترامپ، حتی شرکای سنتی آمریکا را نیز نگران کرده است. «دنیل بنعیم» اشاره میکند «دولت ترامپ در قبال خلیجفارس گرم برخورد میکند» اما این رویکرد «در تضاد شدید با سایر ائتلافها و تعهدات برونمرزی آمریکا قرار دارد». این تضاد و غیرقابل پیشبینی بودن، نگرانی مقامات کشورهای خلیجفارس را برانگیخته است. بنعیم مینویسد آنها به طور خصوصی «حیرت و نگرانی» خود را از «نقش متغیر و نامعلوم آمریکا در جهان» ابراز میکنند، اگرچه «در زمره بهترین شرکای آمریکا برای هدایت این عدم اطمینان» هستند. این عدم اطمینان، دستاوردهای دیپلماتیک واقعی را تضعیف میکند. بنعیم مثال میزند که آتشبس تحت حمایت ترامپ در غزه «به نبردی مجدد کشید» و «امیدها برای عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان، فعلاً کمرنگ شده است». «پل سیلم» نیز سیاست ترامپ را تاکنون با عبارت «لحظاتی از تأثیر روشن اما همچنین ابهام ماندگار و جاهطلبیهای برآورده نشده» توصیف میکند. او به طرح کوتاهمدت «ریویرا» برای غزه اشاره میکند که «به نظر میرسد ترامپ علاقه خود را به میانجیگری در آنجا از دست داده» و بسادگی «موضع اسرائیل را تکرار کرده است».
* واشنگتن بیثباتی را رنگ میکند و به جای صلح میفروشد!
شاید فاجعهبارترین نمود شکست سیاست آمریکا و رویکرد یکجانبه و بیتوجه به حقوق اولیه انسانی در مساله غزه دیده میشود. پرزیدنت ترامپ با طرح بیسابقه و بحثبرانگیز ریویرای خود که خواستار اسکان اجباری فلسطینیان در مصر و اردن بود، خشم بسیاری را برانگیخت. به گفته «میرت اف. مَبروک»، این ایده «بشدت غیرمحبوب بود» و «کارشناسان آن را غیرقانونی و برابر با پاکسازی قومی دانستند». او با انتقاد از تهدیدهای ضمنی و صریح ترامپ به قطع کمک مالی به مصر و اردن پس از رد این طرح توسط آنها، به بیتوجهی او به دلایل حیاتی داخلی که مانع پذیرش فلسطینیها در این کشورها میشد، اشاره میکند. طرح مقابل مصر برای بازسازی غزه که توسط مبروک «بسیار جزئی» توصیف میشود، بهرغم حمایت کشورهای عربی و اسلامی، توسط اسرائیل و آمریکا رد شد. حتی با وجود اینکه فرستاده ویژه ترامپ آن را «قدم اول حسننیت» خواند اما این برنامه کنار گذاشته شد و سیاست آمریکا همچنان با تکرار مواضع رژیم صهیونیستی، مانع هرگونه راهحل انسانی و پایدار برای ساکنان غزه میشود. مبروک تاکید میکند وضعیت فاجعهبار در غزه «تنظیم تنشهای داخلی در مصر را افزایش میدهد»، زیرا «مصریها همدردی بسیار زیادی با فلسطینیها دارند و تصور اینکه قاهره قادر به کمک نیست و به طور فعال توسط واشنگتن مانعتراشی میشود، یک محرک امنیتی بالقوه در جامعه مصر است». این مساله نشان میدهد چگونه بیتوجهی آمریکا به مساله فلسطین نهتنها در این منطقه، بلکه در کشورهای متحد نزدیک خود نیز بیثباتی ایجاد میکند.
* ترامپ به بازوی اجرایی نتانیاهو تبدیل شده است
ایالات متحده در سوریه نهتنها نتوانسته نقشی سازنده ایفا کند، بلکه به گفته «چارلز لیستر» پژوهشگر ارشد خاورمیانه، سیاست آمریکا عملاً «متوقف» شده و واشنگتن «بسیار از سیاست گستردهتر منطقهای و بینالمللی عقب مانده است». در حالی که «خاورمیانه به طور جمعی برای بازگرداندن سوریه از انزوا بسیج شده» و اروپا و کانادا نیز تحریمها را کاهش دادهاند، لیستر مینویسد «سوریه مادامی که فشار سنگین تحریمهای ایالات متحده به بازسازی و بهبود اقتصادی لطمه میزند، امید چندانی به ثبات ندارد». این اتهام جدی علیه سیاست آمریکا مبنی بر ایستادن «بر سر راه بازسازی و ثبات در کشوری ویرانشده» نشاندهنده اثرات مخرب تحریمهای واشنگتن است که حتی کارشناسان غربی نیز به آن اذعان دارند. در لبنان نیز فشار آمریکا بر خلع سلاح گروههای مقاومت، بویژه حزبالله، به نظر میرسد بیشتر در راستای تحمیل دستورکار اسرائیل و تضعیف لبنان است تا ایجاد ثبات. «فادی نیکلاس ناصر» به صراحت میگوید فشار برای خلع سلاح حزبالله توسط واشنگتن و ریاض «موضوع مذاکره نیست؛ این موضوع قبلاً توافق شده است» و «این پیام باید...برای تهران نیز روشن باشد». اما این رویکرد خطرناک که ناصر آن را یک «راهحل نظامی در حال اجرا با اسرائیل به عنوان عامل اجرایی دوفاکتو» توصیف میکند، به نظر میرسد تکرار اشتباهاتی است که منطقه را به سوی بیثباتی بیشتر سوق میدهد، نه اینکه به «حکمرانی کارآمد و مستقل» در لبنان و سوریه منجر شود. تأکید بر خلع سلاح حزبالله در حالی که رژیم صهیونیستی آشکارا تجاوزات خود را ادامه میدهد و ارتش لبنان از ظرفیتهای لازم برای حفظ امنیت و حاکمیت کامل برخوردار نیست، خواستهای غیرمنطقی و بالقوه خطرناک است که بیش از خدمت به لبنان، به نفع دشمنان منطقهای آن است.
* واشنگتن جا مانده است
عدم قطعیت و رویکرد معاملاتی آمریکا، کشورهای منطقه را به سمت متنوعسازی اتحادها و کاهش اتکای خود به واشنگتن سوق داده است. «یولیا سابینا جویا» اشاره میکند «کشورهای خلیجفارس درگیر راهبردی برای متنوعسازی اتحادها و کاهش اتکای خود به آمریکا هستند». این کشورها «توانستهاند محیط بینالمللی رقابت قدرتهای بزرگ را به طور مؤثر مدیریت و با موفقیت بین تعداد فزایندهای از قطبهای جهانی توازن برقرار کنند» که شامل تعمیق روابط با چین و روسیه نیز میشود. به گفته جویا، «این به معنای افزایش دشواری در حفظ جایگاه [آمریکا] در این محیط که بتدریج در خاورمیانه رقابتیتر میشود، است». این واقعیت جهانی چندقطبی، چیزی است که دولت ترامپ بهرغم تمایل به «کماهمیت جلوه دادن رقابت قدرتهای بزرگ در برابر بستن معاملهها» باید با آن روبهرو شود. در واقع، حضور رو به رشد قدرتهایی مانند چین و روسیه در منطقه خلیجفارس (به گفته جویا)، یا تأکید پاکستان بر روابط قوی با چین بهرغم فشار آمریکا (به گفته ماروین جی. وینباوم)، نشاندهنده تغییری عمیقتر در موازنه قواست که تنها با قراردادهای تسلیحاتی یا وعدههای سرمایهگذاری نمیتوان آن را معکوس کرد. «وینباوم» به صراحت از بیعلاقگی واشنگتن به افغانستان و پاکستان و فشارهای واشنگتن بر اسلامآباد برای کاهش روابط با چین صحبت میکند. سفر ترامپ به خلیجفارس در دورهای حیاتی برای منطقه انجام شد اما نه به عنوان نمادی از رهبری پایدار و راهحلمحور، بلکه به عنوان تبلوری از رویکرد «اول آمریکا» که بیشتر در پی دستاوردهای معاملاتی و سودجویی است تا ایجاد ثبات و پاسخ به نیازهای واقعی مردم منطقه. تمرکز بر معاملات مالی، نوسانات سیاستی، بیتوجهی به فجایع انسانی در غزه و فشار برای دستورکارهای دیکتهشده در سوریه و لبنان، تنها به بیاعتمادی بیشتر و پیچیدهتر شدن بحرانها دامن میزند. تا زمانی که سیاست آمریکا از این رویکرد معاملاتی و خودخواهانه به سمت یک دیپلماسی پایدار، عادلانه و چندجانبه تغییر نکند، اینگونه سفرها، هرچند پرزرق و برق، تنها «فصل دیگری از فرصتهای از دست رفته» برای آمریکا خواهد بود، آنطور که «پل سیلم» بدرستی اشاره میکند. آمریکا نهتنها از منطقه عقب مانده، بلکه با مانعتراشیهای خود به ضرر ثبات منطقه نیز عمل میکند.
----------------------------
پینوشت
1- Trump travels to a Middle East in transition