جعفر حسنخانی: اسلام سیاسی در 4 دهه گذشته با 4 پروژه فکری هماوردی داشته که صورتبندی این هماوردی و بازخوانی آن دارای اهمیت است. متن پیش رو تلاش دارد چارچوبی برای مواجهه فکری جریانهای رقیب با انقلاب اسلامی ارائه کند.
پیشفرض پروژه پروتستانتیسم اسلامی، همانندانگاری تاریخ ایران با تاریخ اروپای غربی بود. واعظان و واضعان این پروژه بر این تصور بودند میتوانند تاریخ اروپا را در ایران تکرار کنند. در اینباره فرض ایشان چنین بود: تاریخ انسان اروپایی، تاریخ نوع بشر بوده، لذا ضرورتاً تکرارپذیر است.
هدف این پروژه آشتی اسلام و سرمایهداری است. این پروژه بعد از شکست کامل پروژه پروتستانتیسم اسلامی در سال 1384 به شکل آشکاری آغاز شد اما حضور پرفروغ آن در عرصه عمومی به دهه 90 قرن گذشته خورشیدی بازمیگردد.
جمهوری اسلامی در مواجهه فکری خود با گفتارهای رقیب راه پرنشیب و فرازی را پیموده است. سوال این است که در این راه انقلاب اسلامی تاکنون با چه پروژههای فکریای مواجه بوده است و کدام چارچوب توضیح بهتری از این هماوردی میدهد؟ در پاسخ به این پرسش میتوان به پروژههای خرد و کلان بسیاری اشاره کرد اما اگر بخواهیم در این مقال به اجمال اهم آنان را مورد توجه قرار دهیم، شاید بتوان همه این تقابلها و هماوردیها در آوردگاه انقلاب اسلامی را ذیل 4 کلان پروژه دستهبندی کرد که هر یک اهدافی را دنبال و تلاش کردهاند بخشهایی از جامعه را متاثر کنند.
1- پروژه چپگرایی در جمهوری اسلامی و پروژه چپنمایی از جمهوری اسلامی
هدف این پروژه همانندپنداری ایران و شوروی و انقلاب اسلامی و انقلاب بلشویکی بود. این پروژه در عصر جمهوری اسلامی بیشتر در دهه 60 قرن پیشین خورشیدی رونق داشت. البته در همه سالهای پس از آن هم با شدت و ضعفهایی دنبال شد. در آن دوران ایدئولوژی چپ سکه رایج زمانه خود شده و دانشگاههای جهان بویژه دانشگاههای غرب را درنوردیده بود. فضای ایران نیز مستثنا از وضعیت جهان نبود. در آن دوران بسیار تلاش میشد خوانشهای چپ بر انقلاب اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن تحمیل شود. از هر امکانی که میشد در تاریخ و فکر ایرانی - شیعی به نفع ایدئولوژی چپ مصادره شود، دریغ نمیشد. این پروژه بیشتر علیه طبقه سرمایهدار در جمهوری اسلامی عمل میکرد.
با آنکه شباهتهایی میان عدالتخواهی اسلامی و سوسیالیسم بود اما جمهوری اسلامی پا در مسیر چپگرایی ننهاد؛ هر چند همه چپها علیه آن شدند و بر آن شوریدند و تلاش کردند به اجبار زور و اسلحه پروژه خود را پیش ببرند که البته نتوانستند و شکست خوردند. با شکست چپگرایی در جمهوری اسلامی، سوی دیگر این پروژه یعنی چپنمایی از آن دنبال شد که البته بازیگران آن بیشتر طرفداران افکار راست مدرن بودند! همانندپنداری اسلام سیاسی و مارکسیسم، جمهوری اسلامی ایران و اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی و انقلاب بلشویکی، ناسازههای بسیاری دارد، از جمله اینکه در جریان پروژه چپگرایی در ایران، نیروهای انقلاب اسلامی در برابر سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی اقلیت و اکثریت ایستادند و در این راه متحمل هزینه سنگینی - از جمله ترور و شهادت هزاران شهروند و مسؤول - شدند.
2- پروژه پروتستانتیسم اسلامی
هدف پروژه پروتستانتیسم اسلامی بازآفرینی جنبش دینپیرایی اروپا در ایران بود. این پروژه بیشتر در سالهای پس از جنگ و در دهه 70 در ایران رونق داشت و پس از آن نیز تا امروز با فروغ بسیار کمتری دنبال شده است. این پروژه با هدف مدرنسازی ایران، خوانشی اروپایی از تاریخ مدرنیته داشت. پیشفرض این پروژه همانندانگاری تاریخ ایران با تاریخ اروپای غربی بود. واعظان و واضعان این پروژه بر این تصور بودند میتوانند تاریخ اروپا را در ایران تکرار کنند. در این باره فرض ایشان چنین بود: تاریخ انسان اروپایی، تاریخ نوع بشر بوده، لذا ضرورتاً تکرارپذیر است.
خوانش اروپایی از مدرنیته بر این انگاره استوار است که مدرنیته حاصل رویداد پروتستانتیسم در تاریخ اروپاست، لذا این رویداد نیز برای ایرانی که میخواهد مدرن شود ضروری است. پروتستانتیسم یا همان جنبش دینپیرایی به رهبری «مارتین لوتر» به دنبال خوانشی از دین بود که آن را از انحصار کلیسا برهاند. بر همین اساس تلاش شد مارتین لوتر ایران نیز شناسایی و معرفی شود تا شاید آن تاریخِ آنمکانی، در این مکان تکرار شود. غربیها در رسانههای خود عبدالکریم سروش را مارتین لوتر ایرانی معرفی کردند تا شاید او بتواند پروژه اصلاحات دینی را در اسلام و جمهوری اسلامی به سرمنزل مقصود برساند اما واقعیت این است که نه الهیات مسیحی، الهیات اسلامی است، نه پندار خداوند در غرب و اسلام یکی است، نه تاریخ اروپا و ایران یکی است و نه انسان ایرانی، انسان اروپایی است، لذا این پروژه که علیه طبقه متوسط در جمهوری اسلامی عمل میکرد، راه به جایی نبرد و بعد از تبی تند، فروکش کرد.
3- پروژه اسلام اجتماعی و رحمانی
هدف این پروژه قدرتزدایی از تشیع و اسلام است. این پروژه در برابر پدیده اسلام سیاسی، در جستوجوی خوانشی از دین بود که با دامنچینی دین از سیاست و قدرت، به گمان خود دین را از آلودگی قدرت پالوده کند. در همه سالهای پس از انقلاب، پروژه اسلام اجتماعی دنبال میشد اما دهه 80 این پروژه بیش از همیشه مجال طرح یافت، البته نه آنچنان که باید، چرا که دلیل طرح این پروژه، خالی بودن میدان دهه 80 از دیگر ایدهها و پروژهها بود. واعظان این پروژه در جهان اسلام فتحالله گولن و در ایران علی گلزادهغفوری بودند. حاملان این پروژه هم در ایران بیشتر اعضای انجمن حجتیه هستند. این پروژه علیه طبقه دیندار جمهوری اسلامی عمل کرده و میکند. محدود کردن فعالیت دینی به امور فرهنگی، واقعگرایانه نیست. واضح است نمیتوان بدون دولت، صرفا با اقدامات فرهنگی و خیریهای به مقابله با نیروهای مهاجمی چون داعش، رژیم صهیونیستی و نیروهای سنتکام آمریکا پرداخت. قدرتزدایی از تشیع در نهایت به تشیعزدایی از جامعه منتهی خواهد شد.
4- پروژه کالونیسم اسلامی
هدف این پروژه آشتی اسلام و سرمایهداری است. این پروژه بعد از شکست کامل پروژه پروتستانتیسم اسلامی در سال 1384 به شکل آشکاری آغاز شد اما حضور پرفروغ آن در عرصه عمومی به دهه 90 بازمیگردد.
حاملان این پروژه با هدف مدرنسازی ایران، سراغ خوانش آمریکایی از مدرنیته رفتند و با تعمیم آن خوانش از تاریخ اروپا به تاریخ ایران، در جهت تکرار آن تلاش کردند. خوانش آمریکایی از تاریخ مدرنیته، تحول را بیش از آنکه در جنبش دینپیرایی جستوجو کند، حاصل عمل بورژواها میداند. در این بازخوانی تاریخی «ژان کالوَن» کشیش مسیحی نقشی جدی داشت. کالون در زمانه اصلاحات مذهبی اروپا، اصلاحات دینی را به سمت و سوی آشتی با دنیا برد. ماکس وبر معتقد است عرفی شدن آموزههای کالون درباره نجات انسان آن هم از طریق فعالیتها و کارهای اینجهانی، تاثیر عمیقی بر پیداش سرمایهداری داشت. سرمایهداری هم در تحقق مدرنیته نقش اساسی ایفا کرد؛ از این رو برای مدرن کردن ایران از منظر کالونیستهای مسلمان باید راهی برای آشتی سرمایهداری با اسلام یافت یا ساخت. ناگفته نماند تجربه ترکیه در سالهای اخیر در برجسته شدن این پروژه در ایران موثر بود. در دهههای اخیر در ترکیه، مسلمانان سرمایهداری ظهور کردند که با راهاندازی حزب عدالت و توسعه و به دست گرفتن قدرت، ترکیه را از منظر اقتصادی با جهش اقتصادی مواجه کردند. اینان خود را کالونیستهای مسلمان میخواندند و پروژهشان آشتی دادن اسلام و سرمایهداری بود. کار این جریان به سرعت در ایران طرفدار یافت و برایشان راه همان شد که آنان رفتند. پروژه کالوینیسم اسلامی در دهه 90 علیه طبقه مستضعف جمهوری اسلامی عمل کرد و برای این طبقه بدترین دوران پس از انقلاب را رقم زد.
* فرجام سخن
اسلام مالکیت خصوصی را به رسمیت میشناسد اما حامی سرمایهداری نیست. نقطه مرکزی فلسفه سیاسی اسلام عدالت است اما اسلام، مارکسیسم نیست. اسلام وجوه فرهنگی و اجتماعی قدرتمندی دارد اما ناواقعبین و احمق نیست که از قدرت چشمپوشی کند. اسلام اقتضائات زمان و مکان را لحاظ میکند و به پویایی فقه نظر دارد اما عرفی و سکولار نیست. واضعان، واعظان و حاملان این 4 پروژه در هماوردی با «جمهوری اسلام سیاسی» تلاش کردند برای منطق خود، دستگیرهای در اسلام جستوجو کنند تا شاید مقبول نظر ایرانیان افتد اما به جای اقبال، ادبار نصیبشان شد و نتوانستند کاری از کارهای ایران پیش ببرند.
انقلاب اسلامی آوردگاه چه پروژههای فکریای بوده است؟
4 دهه هماوردی اسلام سیاسی
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها