مهدی حسنی: استفن والت، استاد برجسته روابط بینالملل چند روز پس از آغاز فرآیند آتشبس در غزه، متن مهمی در رابطه با پایداری این آتشبس، در رسانه فارن پالیسی نوشت که شاید بتوان آن را مهمترین و البته متفاوتترین تحلیل از این توقف آتش دانست. او نسبت به پایداری توافق بدبین است و آن را نه یک مصالحه، بلکه «اولتیماتومی» میداند که توسط میانجیهای کاملاً طرفدار اسرائیل طراحی شده و خواستههای غیرقابل اجرایی مانند خلع سلاح کامل حماس را بر دوش فلسطینیها میگذارد. والت معتقد است تاریخ نشان داده اسرائیل از چنین فرصتهایی برای اعلام عدم پایبندی طرف مقابل و ازسرگیری خشونت استفاده میکند. تحلیل والت فراتر از آتشبس موقت میرود و ریشه مشکل را در «رابطه ویژه» آمریکا و اسرائیل میداند. او استدلال میکند حمایت بیقید و شرط واشنگتن از رژیم که سالانه میلیاردها دلار هزینه برای مالیاتدهندگان آمریکایی دارد و قدرت نرم آمریکا را با تضعیف ادعاهایش در زمینه حقوق بشر از بین میبرد، به اسرائیل اجازه داده بدون مواجهه با عواقب جدی، سیاستهای خود را دنبال کند. والت بر آن است این رابطه نامتناسب و ناموزون، زمان و انرژی هنگفتی از رؤسای جمهوری و دیپلماتهای ارشد آمریکایی گرفته که میتوانست صرف مسائل حیاتیتر برای امنیت ملی آمریکا شود. والت با اشاره به تغییر نگرش افکار عمومی در جهان و حتی در داخل آمریکا علیه اقدامات اسرائیل، راهحل نهایی را در «عادیسازی» این رابطه میبیند؛ رابطهای که در آن حمایت آمریکا مشروط به همسویی اقدامات اسرائیل با منافع ایالات متحده باشد. از نظر او، تنها چنین تغییری میتواند زمینه را برای وضعیتی پایدارتر و شاید صلح فراهم کند. در ادامه، خلاصهای از این یادداشت بسیار مهم را میخوانیم.
«ما همه میتوانیم از توقف کشتار در غزه، مبادله اسرای اسرائیلی و اسرای فلسطینی و از اینکه کمکهای بشردوستانه راحتتر به جمعیت رنجدیده غزه میرسد، خوشحال باشیم. جای تعجب نیست که دونالد ترامپ، در حال جشن گرفتن پیروزی است و توافق آتشبس را طلوع تاریخی یک خاورمیانه جدید مینامد. البته او قبلاً هم چنین گفتههایی داشته و من روی آن شرط نمیبندم.
۲ سوال مهم در پس این توافق هنوز باقی مانده است. سوال اول این است: «آیا این آتشبس برقرار خواهد ماند؟» و سوال دوم که پاسخ آن تا حد زیادی به سوال اول بستگی دارد، این است: «آیا روابط اسرائیل با بقیه جهان، بویژه رابطه خاص آن با ایالات متحده، به گونهای در حال تکامل است که بتواند زمینهساز صلحی پایدار در نهایت شود؟»
درباره سوال اول، سخت است خوشبین باشیم. همانطور که دیگر منتقدان اشاره کردهاند، طرح صلح توسط میانجیگرانِ کاملاً طرفدار اسرائیل در آمریکا یعنی استیو ویتکاف و جرد کوشنر طراحی شده و مشارکت فلسطینیها در آن بسیار کم است. این طرح در شکل نهاییاش بیشتر شبیه یک اولتیماتوم است تا توافقی که بر سر آن مذاکره شده باشد. این طرح، برخی خواستههای حداکثری راستگرایان افراطی اسرائیل (مانند الحاق غزه و اخراج دائم ساکنان فلسطینی آن) را رد میکند اما از فلسطینیها میخواهد تغییرات دشوار و غیرقابل راستیآزمایی مانند خلع سلاح کامل حماس، تخریب تمام تونلهای آن، اخراج این گروه از تمام فعالیتهای سیاسی و اصلاحات رادیکال اما مبهم در ساختار تشکیلات خودگردان فلسطین را انجام دهند. یک نهاد نظارت خارجی هم که [ساختار آن] هنوز مشخص نشده است، تحت نظارت «هیات صلح» به ریاست خود ترامپ، انطباق با توافق را رصد کرده و تصمیم خواهد گرفت آیا هر یک از طرفین به توافق پایبند بودهاند یا خیر.
این توافق تمام مسائل سیاسی دشوار را به نقطهای نامشخص در آینده موکول میکند و درباره تلاشهای مداوم اسرائیل برای بلعیدن کرانه باختری هیچ حرفی نمیزند. این یک داستان قدیمی است؛ اسرائیل فرصتهای بیپایانی خواهد داشت تا اعلام کند فلسطینیها در رعایت توافق به قدر کافی عمل نکردهاند و سپس دوباره فشارها را افزایش دهد یا خشونت را از سر بگیرد.
بنابراین برای باور به موفقیت این طرح، باید باور داشت ایالات متحده فشار مداومی به اسرائیل وارد خواهد کرد تا توافق فعلی را حفظ کند و در نهایت به یک راهحل عادلانه و دائم برای درگیری طولانیمدت خود با فلسطینیها دست یابد. به نظر میرسد ترامپ بالاخره از تاکتیکهای به تعویقاندازی بنیامین نتانیاهو خسته شده و او را مجبور کرده این توافق محدود را بپذیرد. این توافق تمام چیزی است که باید درباره نفوذی که روسایجمهوری ایالات متحده [بر اسرائیل] دارند، بدانید.
اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد نتانیاهو، حامیان راستگرای او یا جامعه اسرائیل، حتی اگر مطمئن باشند حماس و دیگر گروههای افراطی فلسطینی کاملاً از میدان به در شدهاند، خودشان هم مایل به پذیرش یک راهحل ۲ دولتی واقعی یا نوعی اتحادیه یکدولتی باشند. با توجه به دوره توجه کوتاهمدت ترامپ، شخصیت بیثبات او و بیعلاقگی به جزئیات، آیا کسی به طور جدی باور دارد این ایده به صورت مستمر پیگیری خواهد شد؟
مشکل تنها ترامپ نیست. قدرتهای خارجی اغلب مایل بودهاند طرفهای درگیر را وادار کنند موقتاً از جنگ دست بردارند؛ همانطور که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگهای اعراب و اسرائیل در بازههای ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ این کار را انجام دادند. در عین حال این دولتها هیچگاه مایل نبودهاند که زمان، توجه و سرمایه سیاسی کافی را صرف و از تمام نفوذ خود برای دستیابی به یک توافق سیاسی عادلانه و پایدار استفاده کنند. به همین دلیل است که توافقات اسلو و مادرید، نشست کمپدیوید در سال ۲۰۰۰، کنفرانس آناپولیس در سال ۲۰۰۷، گروه چهارگانه خاورمیانه و دیگر ابتکارات صلح پرسر و صدای مشابه، همگی شکست خورد. اگر فشار مستمر ایالات متحده ضروری باشد، سوال دوم من اهمیت مییابد: آیا رابطه میان ایالات متحده و اسرائیل، صرفنظر از علاقه شخصی ترامپ، به صورتی در حال تغییر است که صلح را ممکن کند؟
حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ هزینه زیادی برای حماس در نظر مردم جهان داشت و پاسخ نسلکشانه اسرائیل نیز آسیب مشابهی به تصویر اسرائیل وارد کرد. بریتانیا، فرانسه، کانادا، استرالیا و برخی دیگر از کشورها به طور رسمی دولت فلسطین را به رسمیت شناختهاند که در عین حال که یک اقدام نمادین است اما نشان میدهد نگرشها [به مساله اسرائیل] تا چه حد تغییر کرده و تلاشهای اسرائیل برای عادیسازی روابط با دنیای عرب به حالت تعلیق درآمده است. در ایالات متحده، نظرسنجیها تغییرات قابل توجهی در حمایتها نشان میدهد، طوری که تعداد بیشتری از آمریکاییها اعلام کردهاند بیشتر با فلسطینیها همدردی دارند تا با اسرائیل و ۴۱ درصد گفتهاند معتقدند اقدامات اسرائیل جنایت علیه بشریت است، در حالی که تنها ۲۲ درصد اقدامات این دولت را توجیهپذیر میدانند.
حمایت از اسرائیل بیشتر از همه در میان دموکراتها و مستقلها کاهش یافته است اما برخی شخصیتهای برجسته محافظهکار مانند استیو بنن و تاکر کارلسون نیز انتقادات شدیدی را مطرح کردهاند. دموکراتها بیشتر تحت تأثیر نگرانیهای حقوق بشری قرار گرفتهاند، در حالی که منتقدان محافظهکار، حمایت بیقید و شرط و رو به افزایش ایالات متحده از اسرائیل را ناسازگار با ایده «اول آمریکا» میبینند.
هزینههای مستقیم این رابطه ویژه مدتهاست مشهود شده است. حتی با اینکه اسرائیل اکنون مرفه و دارای زرادخانه بزرگی از سلاحهای هستهای و بزرگترین دریافتکننده کمک نظامی خارجی ایالات متحده است، دولت آمریکا هنوز هم به طور رسمی متعهد به حفظ «برتری کیفی نظامی» تلآویو [در برابر سایر رقبای منطقهای] است. مجموع معمول کمکهای نظامی سالانه حدود ۴ میلیارد دلار است که در طول جنگ اسرائیل و حماس افزایش یافت و مالیاتدهندگان آمریکایی ۲۲ میلیارد دلار برای آن پرداخت کردند. حمایت بیقید و شرط آمریکا باعث شده ایالات متحده در اکثر کشورهای خاورمیانه از محبوبیت زیادی برخوردار نباشد. حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، قدرت نرم آمریکا را کاهش میدهد، زیرا ادعای واشنگتن درباره دفاع قاطع از حقوق بشر و برتری اخلاقی آن نسبت به رقبای بزرگ و قدرتمندی مانند روسیه یا چین را تضعیف میکند. این نوع تناقض ممکن است برای دولت ترامپ نگرانکننده نباشد، چون این دولت توجه زیادی به چنین آرمانهایی ندارد اما هنوز هم با ایدهآلهای لیبرال آمریکا در تضاد است.
رابطه ویژه همچنین به این معناست که یک دولت کوچک با کمتر از ۱۰ میلیون نفر، سهم زیادی از فضای سیاسی قدرتمندترین کشور جهان را به خود اختصاص میدهد. به میزان پوشش خبریای که این دولت کوچک به خود اختصاص میدهد، مثلاً در مقایسه با کشورهای بزرگتر و استراتژیکتری مانند هند، ژاپن، اندونزی، نیجریه یا برزیل هم توجه کنید. اتریش تقریبا همان جمعیت و تولید ناخالص داخلی اسرائیل را دارد و میزبان بسیاری از آژانسهای بینالمللی است، با این حال آمریکاییها فقط به صورت پراکنده درباره آن میشنوند. یا به تعداد اندیشکدهها و گروههای لابی که به اسرائیل کوچک اختصاص داده شده و میزان زمانی که سیاستمداران آمریکایی به مشکلات آن اختصاص میدهند نگاه کنید. علاوه بر این، مسائل مربوط به اسرائیل کوچک به طور مداوم به زندگی فرهنگی و فکری گستردهتر آمریکا سرریز میکند. حمله کنونی به دانشگاهها دلایل زیادی دارد اما این حملات، به دلیل اتهام اغراقشده یهودستیزی به دانشجوهایی که به نسلکشی اعتراض میکردند، تقویت شده است.
در نهایت، به میزان زمانی که رئیسجمهور آمریکا صرف این دولت کوچک میکند توجه کنید. جیمی کارتر تقریباً ۲ هفته از دوران ریاستجمهوریاش را صرف مذاکره شخصی برای توافقات کمپدیوید در سال ۱۹۷۸ کرد و بیل کلینتون نیز تلاش مشابهی داشت؛ این زمان بدون در نظر گرفتن تمام ساعاتی است که آنها در خارج از نشستها صرف این مساله کردند. جورج بوش، باراک اوباما و جو بایدن نیز روزها و شاید هفتهها را به مسائل مرتبط با اسرائیل اختصاص دادند و آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، در طول ۴ سال دوران مسؤولیتش ۱۶ سفر به اسرائیل داشت؛ در حالی که تنها ۴ سفر به کل قاره آفریقا ترتیب داد. حتی ترامپ هم نتوانسته است از اسرائیل دور بماند یا سیاستهای اسرائیل را به طور کامل به زیردستان خود واگذار کند. هر ساعتی که رئیسجمهور، مشاوران ارشد او و دیگر مقامات عالیرتبه صرف این مسائل میکنند، ساعتی است که نمیتوانند صرف مشکلاتی کنند که اهمیت مستقیم بیشتری برای امنیت و رفاه ایالات متحده دارد.
به همین دلیل است که من و دیگران بارها خواستهایم ایالات متحده رابطهای عادی با اسرائیل داشته باشد که متناسب با اندازه و اهمیت استراتژیک آن و در انطباق با منافع ایالات متحده باشد. در یک رابطه عادی، واشنگتن دیگر وانمود نمیکند منافع ایالات متحده و اسرائیل یکسان است. [در یک رابطه عادی] وقتی اسرائیل به گونهای عمل کند که ایالات متحده آن را مطلوب بداند، از حمایت آمریکاییها هم بهرهمند خواهد شد و مثلاً اگر با ساختن شهرکهای بیشتر در سرزمین اشغالی به گونهای عمل کند که برخلاف ترجیحات ایالات متحده باشد، با مخالفت شدید واشنگتن روبهرو خواهد شد.
برخی ناظران ممکن است استدلال کنند رابطه عادی با اسرائیل منطقی نیست، زیرا اسرائیل به دلیل ریشههای تاریخی آن، تاریخ طولانی و تراژیک یهودستیزی مسیحی، میراث هولوکاست و حضورش در یک منطقه پر از تعارضات، یک دولت عادی نیست؛ شاید! اما سال ۲۰۲۵ دلایلی که اسرائیل در آنها عادی نیست، در واقع دلایلی برای کاهش حمایت ایالات متحده از آن به جای حفظ آن به شمار میرود. همانطور که «ایان لستیک» اخیراً اشاره کرد، اسرائیل به طور قابل ملاحظهای با تعریف «کشور دیوانه» که از سوی دانشمند سیاسی اسرائیلی «یحزکل درور» ارائه شده، مطابقت دارد. «کشور دیوانه» رژیمی است که: ۱- اهداف تهاجمی را دنبال میکند که اغلب به دیگران آسیب میزند، ۲- تعهدی شدید به این اهداف دارد، ۳- احساس برتری اخلاقی شدیدی را نشان میدهد، اگرچه حاضر است به طور غیراخلاقی عمل کند، ۴- توانایی انتخاب منطقی ابزارهای مناسب برای پیگیری این اهداف را دارد، ۵- قابلیتهای کافی برای دنبال کردن این اهداف را دارد. از نظر لستیک، یکی از عوامل تعیینکننده مهم در مسیر کنونی اسرائیل «حمایت تقریباً بیقید و شرطی است که دولتهای آمریکا به دولتهای اسرائیل دادهاند»، رفتاری که او آن را به «قدرت سیاسی فراوان لابی اسرائیل در واشنگتن» نسبت میدهد.
آیا این موضع «ضداسرائیل» است؟ به هیچ وجه. حمایت بیقید و شرط برای ایالات متحده بد بوده و برای اسرائیل فاجعهآمیز است، چرا که از حمایت بینالمللی خود میکاهد، اسرائیل در داخل هم به طور چشمگیری چندپاره شده است، به سمت راست مسیحی افراطیتر میرود و از مهاجرت پیوسته نخبگان تحصیلکرده و اقتصادی خود رنج میبرد. سیاست «رابطه عادی» برای آمریکا و اسرائیل در بلندمدت بهتر خواهد بود، حتی اگر این رابطه نرمال، در راستای منافع «آیپک» یعنی سازمان لابی صهیونیستی آمریکا، مسیحیان متحد با اسرائیل و دیگر گروههایی نباشد که حیات این رابطه ویژه را تضمین کردهاند و به اسرائیل این امکان را دادهاند درد و رنج قابل توجهی را بر میلیونها فلسطینی مجبور به پذیرش وارد کند. به طور خلاصه، اگر میخواهید صلحی پایدار داشته باشید، به یک رابطه عادیتر با اسرائیل نیاز است».
استفن والت، نظریهپرداز برجسته روابط بینالملل از رابطه ویژه آمریکا و اسرائیل به عنوان ریشه تداوم خشونت در خاورمیانه یاد میکند
رابطه ویژه گروه کشتار!
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها