همه اختلالات ترامپ
رضا رحمتی: یکی از مسائلی که برای تحلیل سیاست داخلی و خارجی کشورها مورد توجه است، توجه به ابعاد یا سطوح تحلیل است. سطوح تحلیل، پنجرههایی هستند که با استفاده از آنها محقق به جهان پیرامون نگاه میکند. سطوح تحلیل این امکان را فراهم میکند که لایههای پنهان پدیدهها و رویدادها روشن شود. همچنین سطح تحلیل کمک میکند ابعاد نامنظم تحلیل به صورت منضبط و طبقهبندی شده در اختیار قرار گیرد. برای مثال کسی که جهان را از نقطه عزیمت دولت ملی دارای حاکمیت میبیند، با کسی که جهان را از منظر ساختار نظام بینالملل مینگرد، به رویدادها و پدیدهها متفاوت نگاه میکنند. به همین دلیل است که توجهات علمی، به سمت چندوجهی نگریستن به سطوح تحلیل هدایت شده است. در روابط بینالملل افراد بسیاری به موضوع سطح تحلیل پرداختهاند که از جمله میتوان به پاتریک مورگان و دیوید سینگر اشاره کرد. سطوح تحلیل از منظر روابط بینالملل به 5 دسته تقسیم میشود که عبارت است از: سطح تحلیل فردی، سطح نهادهای تصمیمگیری، سطح تحلیل دولتی، سطح الگوها و مجموعههای منطقهای و در نهایت سطح نظام بینالملل.
* سطح تحلیل فردی و روانشناسی سیاسی
یکی از سطوح تحلیل در روابط بینالملل، سطح تحلیل فردی است که با مباحث روانشناسی سیاسی نیز پیوند خورده است. به تعبیر پاتریک مورگان این سطح از تحلیل به دنبال این است که بگوید «پدیدههای سیاسی - بویژه در نظام بینالملل - توسط افراد به وجود میآید، لذا مهمترین فاکتور در تجزیه و تحلیل این پدیدهها، تحلیل خصوصیات روحی و روانی افرادی است که تصمیمگیرنده هستند». بنابراین آنچه در اینجا حائز اهمیت است این است که فرد و نه ساختار تصمیمگیری، منطقهای و بینالمللی، عامل شکل گرفتن پدیدهها و تصمیمات در سیاست خارجی است. برای نمونه، از این نقطه عزیمت جنگ دوم جهانی را باید بر اساس خلقیات افرادی شبیه هیتلر، چرچیل، استالین و روزولت مورد توجه و تحلیل قرار داد، نه بر اساس مناسبات ساختاری نظام بینالملل. همین سطح تحلیل به ما میگوید اگر کسی جز هیتلر در آلمان بر مسند قدرت نشسته بود، سرنوشت دهه 1930 و 1940 به گونهای دیگر رقم میخورد. همانطور که در صحنه سیاست داخلی اگر رئیس دولت شخص رفرمیست یا تحولخواهی باشد، میتواند نتیجه متفاوتی را به دنبال داشته باشد، در صحنه بینالملل نیز میتواند پدیدههای متفاوت و بلکه متناقضی را به دنبال داشته باشد. این سطح تحلیل به واسطه اینکه خلقیات و ویژگیهای فردی تصمیمگیران و رهبران سیاسی را مورد توجه قرار میدهد، به ابعاد روانشناختی سیاسی رهبران سیاسی و تصمیمگیران نیز توجه بسیار زیادی میکند. اگر ما میخواهیم بدانیم در 4 سال پیش رو یعنی از 2025 تا 2029، بر اساس سطوح تحلیل باید منتظر چه رفتارهایی از سوی ایالات متحده باشیم، مهمترین سطح از تحلیل، سطح تحلیل فردی، یعنی توجه به علائم روانشناختی سیاسی شخصیت دونالد ترامپ است. ترامپ کیست؟ چه میگوید؟ چرا میگوید؟ چگونه میگوید؟ به دنبال چیست؟
* روانشناسی سیاسی شخصیت ترامپ
پیشتر در جریان دور نخست ریاستجمهوری ترامپ، بحثهای جسته و گریختهای درباره شخصیت روانشناختی ترامپ مطرح شد. در این یادداشت به برخی ویژگیهای شخصیتی ترامپ که مورد توجه قرار گرفته است اشاره میکنم.
1- نارسیست: «جورج سوروس» سرمایهدار صهیونیست آمریکایی در گفتوگو با روزنامه آمریکایی «واشنگتنپست» ضمن انتقاد از سیاستهای «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا را متهم کرد که «تمایل دارد جهان را نابود کند». سوروس گفت: «هرچه خطر بزرگتر باشد و هرچه تهدید بزرگتر باشد، بیشتر احساس میکنم مشغول مقابله با آن هستم». سوروس در ادامه انتقاد از سیاستهای رئیسجمهور آمریکا، ترامپ را یک «نارسیست» توصیف کرد که خود را یک قدرت تمام عیار میداند.
2- واقعیتگریز: یکی دیگر از ویژگیهای ترامپ واقعیتگریزی است. این موضوع را به طور خاص در ماجرای اسرائیل و فلسطین میتوان مشاهده کرد؛ چیزی که هم در دور نخست ریاست جمهوری او و هم حالا میتوان مشاهده کرد. ترامپ بدون توجه به واقعیتهای تاریخی مربوط به فلسطینینان و اینکه فلسطینیها بیتالمقدس را به عنوان پایتخت تاریخی خود میدانند، با انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس موافقت کرد. حالا هم بحث کوچ فلسطینیهای اهل غزه از این منطقه به اردن یا مصر را مطرح کرده که باز هم بدون توجه به واقعیتهای تاریخی است.
3- رفتارهای شتابزده و نسنجیده: یکی از مسائلی که درباره ترامپ قابل تامل است، شتابزدگی در رفتارهای سیاسی او است. ترامپ تمایل شدیدی دارد تا زود به نتیجه برسد و همه چیز همانی باشد که او میخواهد و به همین دلیل است که به تعبیر «استفان والت» نظریهپرداز روابط بینالملل، «سیاستهای نامتعارف و غیرقابل پیشبینی» دارد. صحبت از خرید گرینلند میکند، بدون آنکه به خواست دانمارک توجهی داشته باشد؛ صحبت از اتحاد یا انضمام کانادا میکند، بدون اینکه نسبت به نتایج ملیگرایانه این صحبت در شهروندان کانادا و تحریم کالاهای آمریکایی توجه داشته باشد؛ صحبت از مالکیت آمریکا بر غزه میکند، بدون اینکه نسبت به عواقب مقاومت عربی و اسلامی نسبت به سیاستهای آمریکایی مطلع باشد؛ صحبت از تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج آمریکا میکند، در حالی که توفانی از احساسات ضدآمریکایی را در همسایه جنوبی به راه میاندازد؛ صحبت از مذاکره با ایران میکند، بدون آنکه نسبت به پیچیدگیهای ساختار قدرت سیاسی و تصمیمگیری در ایران تسلط یا نظر داشته باشد. میتوان گفت بخش زیادی از صحبتهای ترامپ، نتایجی را که او میخواهد به دنبال ندارد اما یک چیز در همه آنها مشترک است و اینکه «ترامپ مایل است سریع به نتیجه برسد». شتابزده عمل میکند، چرا که این شتابزدگی به بخشی از شخصیت او یعنی «خودشیفتگی» ترامپ ارتباط پیدا میکند. بنابراین همانطور که والت میگوید «او ممکن است در کوتاهمدت چند امتیاز کسب کند اما نتایج بلندمدت، مقاومت جهانی بیشتر و فرصتهای جدید برای رقبای آمریکا خواهد بود. حفظ تعادل جهان، مستلزم استفاده انتخابی از قدرت و مقدار قابل توجهی خویشتنداری است. یعنی به دنبال هر فرصتی برای تحقیر کشورهای ضعیفتر یا رهبران آنها نباشیم. سایر کشورها باید متقاعد شوند واشنگتن به وعدههای خود عمل خواهد کرد و قطع یک توافق یا دادن امتیاز صرفا درخواستهای جدیدی را ایجاد نخواهد کرد. متاسفانه خویشتنداری، وفای به قولها و رفتار محترمانه با دیگران هرگز بخشی از کتاب بازی ترامپ نبوده است».
4- خودشیفتگی بدخیم: رفتارهای ترامپ از جمله بیاعتنایی به رهبران سیاسی سایر کشورها در دیدارهای ۲ یا چندجانبه، بیتوجهی به خبرنگاران در جریان کنفرانسهای مطبوعاتی، بیتوجهی به زنان و برجسته کردن اختلافات جنسیتی، تحقیر خبرنگاران افغانستانی و هندیتبار به دلیل صحبتهای انگلیسی با لهجه آنها به بهانه «متوجه نشدن» در حالی که محتوای صحبتهای هر دو قابل درک بود و بسیاری از مثالهای دیگر نشاندهنده خودشیفتگی بدخیم ترامپ است. دکتر جان گارتنر، رواندرمانگر آمریکایی نیز هشدار داده بود رئیسجمهور کنونی آمریکا از اختلال روانی «خودشیفتگی بدخیم» رنج میبرد؛ اختلالی درمانناپذیر که با توجه به قدرت جایگاه او میتواند منشأ تهدیدهای جدی برای آمریکا و جهان باشد. جان گارتنر اضافه میکند «دونالد ترامپ به طور خطرناکی روانپریش است و دمدمیمزاجیاش او را در انجام وظایف ریاستجمهوری ناتوان میکند... ترامپ به اختلال درمانناپذیر خودشیفتگی بدخیم مبتلاست که نشانههای آن رفتارهای تهاجمی و ضداجتماعی، دگرآزاری (سادیسم)، پارانویا و خودبزرگبینی حاد است».
5- اختلال هیپومانیا: یکی دیگر از اختلالاتی که روانشناسان درباره ترامپ از آن سخن گفتهاند، اختلال شیدایی (هیپومانیا) است. رفتارهای تکانشی، تحریکپذیری، عدم تمرکز در فعالیتها، احساس شادابی و هیجانهای غیرقابل کنترل ترامپ را میتوان در چارچوب همین اختلال مورد بررسی قرار داد. برای نمونه در کنفرانسهای مطبوعاتی مشترک با سران کشورها، به سختی میتوان ترامپ را در وضعیتی از آرامش نگریست و دائما در حال جنباندن عضلات صورت، دست و پاها، خندههای بیمورد و... است. یک استاد دانشگاه جان هاپکینز از رویت نشانههایی از «هیپومانیا» (شیدایی) در شخصیت دونالد ترامپ خبر داده که نشانههایش «فقدان همدلی و از دست دادن کنترل رفتارهای هیجانی و این احساس غالب است که دیگران عظمت او و شخصیت بینظیرش را درک نمیکنند». اینک ترامپ در کاخ سفید است و از وزیر خارجهاش، مسؤولان امنیتی، وزیر دفاعش در پنتاگون که پیشتر جزو رادیکال/ جنگجوترین مجریان فاکس نیوز بوده است و... در اطرافش حلقه زدهاند و این اختلالات را فزونی میبخشند. به همین دلیل است که گارنر، روانشناس میگوید: «مثل این است که کسی را که با اعتیاد به الکل دست به گریبان است، در حلقه کسانی قرار دهی که دم به دم برایش بطریهای ویسکی باز میکنند».
اینکه با ترامپ چگونه باید رفتار کرد، تا حد زیادی به شناخت دقیق سطح تحلیلی که اینک در ایالات متحده کار میکند، بازمیگردد. شناخت رفتار آمریکا در شرایط کنونی با شناخت رفتار آمریکا در دوره بایدن متفاوت است، چون سطح تحلیلی که در زمان بایدن کار میکرد، اینک کار نمیکند. تاثیر متغیر بینالمللی و منطقهای و تاثیر متغیر دولتی در دوره ترامپ به اندازه تاثیر متغیر شخص ترامپ نیست. ترامپ خاص است، بنابراین رفتار با او و واکنش به رفتارهای او هم باید خاص باشد.
عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا *