
آراز مطلبزاده: فیلم سینمایی «بچه مردم» به کارگردانی محمود کریمی، اثری است که در جشنواره فجر به عنوان یکی از معدود آثار بینقص درخشید؛ فیلمی که با تسلط بیمانند فیلمساز بر سوژه و فیلمنامه، ایدهای جذاب را به یک کمدی موزیکال وس اندرسونی ملی، تماشایی و چندلایه تبدیل کرده است. این اثر داستان گروهی از نوجوانان پرورشگاهی را روایت میکند که در جستوجوی هویت و ریشههای خود هستند؛ روایتی که نهتنها در گسترش افقی و عمقی پیرنگ موفق عمل میکند، بلکه با ظرافتی هنرمندانه، هیچ لحظهای را هدر نمیدهد. کریمی، که پیشتر با مستندسازی و حضور در پروژههای صداوسیما شناخته میشد، در نخستین فیلم بلند داستانیاش چنان با اطمینان قدم برمیدارد که گویی خود تکتک شخصیتهایش را زیسته است. این تسلط، در کنار بهرهگیری هوشمندانه از سبک بصری وس اندرسون، فیلمساز مؤلف آمریکایی، به خلق اثری منجر شده که در عین اصالت، رنگولعابی سینمایی و گیرا دارد اما آنچه «بچه مردم» را به اثری ملی بدل میکند، پیوند عمیق آن با مفهوم میهنپرستی و پاسداشت 8 سال دفاعمقدس است که در لایههای روایی و احساسی فیلم، حضوری پررنگ و تأثیرگذار دارد. از همان دقایق ابتدایی، «بچه مردم» مخاطب را با فضایی گرم و همذاتپندارانه به خود جذب میکند. شخصیت اصلی نوجوانی است که در پی یافتن خانواده و اصالتش است و به نمادی از پرسشهای وجودی همنسلانش تبدیل میشود. این جستوجو که در بستری نوستالژیک رخ میدهد، نه به دام سانتیمانتالیسم میافتد و نه در ورطه نوستالژیپروری غرق میشود. فیلم به جای بازی با تاریخ، از آن به عنوان ابزاری برای روایتسازی بهره میگیرد و با ترسیم فضایی شیرین و طنازانه، قصهای شخصی را در دل خاطرات جمعی یک ملت جای میدهد. این خاطرات جمعی، بویژه در ارجاعات فیلم به دفاعمقدس، به شکلی ظریف و غیرشعاری به تصویر کشیده میشوند. تصمیم قهرمان فیلم برای حضور در جنگ، نمادی از فداکاری و تعهد به میهن است که ریشه در تجربههای واقعی کودکان پرورشگاهی دارد که در سالهای جنگ، داوطلبانه به جبههها رفتند. این انتخاب که بر اساس پروندههای واقعی شکل گرفته، فیلم را به اثر مطلوب ذائقه گروههای سنی مختلف و گرایشات فکری سیاسی متفاوت بدل میکند؛ اثری که به ارزشهای ملی و شهادت به عنوان اوج ایثار ادای احترام میکند و قادر است با تمام ایرانیها واجد ارتباطی عمیق، انسانی و ملی باشد. پایانبندی فیلم که به شهادت قهرمان فیلم ختم میشود، نهتنها تلخ نیست، بلکه به مثابه نقطه اوج تعهد به میهن، مخاطب را با تأملی عمیق درباره هویت و تعلق رها میکند. این پایان، با موسیقی کریستف رضاعی که رگههایی از ملودیهای حماسی را در خود دارد، به تجربهای احساسی و ملی تبدیل میشود که قلب تماشاگر را هدف میگیرد.
«بچه مردم» به واسطه این رویکرد، به اثری ملی بدیل میشود که بدون افتادن به دام شعارزدگی، عشق به میهن را در قالب قصهای انسانی روایت میکند. فیلم با نمایش گروهی از نوجوانان که از حاشیههای جامعه برمیخیزند و به قهرمانانی برای وطن بدل میشوند، پیامی قدرتمند درباره هویت جمعی و فداکاری منتقل میکند. این پیام، در کنار سبک بصری متأثر از وس اندرسون که با قاببندیهای متقارن و رنگهای زنده به لحظات کمدی موزیکال فیلم جان میبخشد، به «بچه مردم» هویتی دوگانه میدهد: اثری که هم سرگرمکننده است و هم عمیقاً تأملبرانگیز. تدوین دقیق و ریتمیک فیلم، ضعفهای اندک فیلمنامه را پوشش میدهد، هرچند پایانبندی رئالیستی گاه با منطق کلی اثر همخوانی ندارد. با این حال، بازیگران جوان، از جمله احسان احمدی در نقش ابوالفضل، با اجراهایی زنده و بیاغراق، روح فیلم را شکل میدهند و فیلمبرداری فیلم، با قابهایی رویایی، این اجراها را درخشانتر میکند. فلذا میتوان با صراحتی کمنظیر اذعان کرد بچه مردم اثری است واجد اهمیت که این همیت هم در جنبه مضمونی به چشم میخورد و هم از حیث سینمایی قابل ستایش است. فیلم را به لحاظ ژانری میتوان گونهای از سینمای کمدیموزیکال دانست که تقریبا در سینمای ایران کمتر تجربه شده است.
از همین رو در ادامه این نوشتار نخست این ژانر سینمایی را از حیث عناصر و ویژگیها بررسی خواهیم کرد و سپس به صورت اجمالی به بازخوانی معدود آثار متعلق به این ژانر در سینمای ایران خواهیم پرداخت.
* ژانر کمدی موزیکال؛ نگاهی به ویژگیها و ظرفیتها
ژانر کمدی موزیکال یکی از جذابترین و پویاترین گونههای سینمایی، ریشه در تاریخ پربار سینمای کلاسیک هالیوود دارد و با آثاری چون «آواز در باران» (1952) به کارگردانی استنلی دانن و جین کلی، به اوج محبوبیت رسید. این ژانر که ترکیبی از طنز، موسیقی و سرخوشی است، به دلیل تواناییاش در درگیر کردن احساسات مخاطب به شکلی مستقیم و بیواسطه، همواره مورد توجه بوده است. کمدی موزیکال با تکیه بر ریتم، رنگ و حرکت، داستانی را روایت میکند که نهتنها سرگرمکننده است، بلکه میتواند لایههایی عمیقتر از احساسات انسانی و مضامین اجتماعی را منتقل کند. در ادامه به بررسی عناصر کلیدی این ژانر و ظرفیتهای آن در سینمای معاصر میپردازیم.
نخستین ویژگی کمدی موزیکال، استفاده از طنز به عنوان ابزاری برای پیشبرد روایت است. برخلاف کمدیهای صرف که اغلب به دیالوگهای طنزآمیز یا موقعیتهای اغراقشده وابستهاند، کمدی موزیکال از طنز موقعیت و رفتارهای روزمره شخصیتها بهره میگیرد. این طنز که گاه از بداههپردازیهای شخصیتها یا کنشهای ساده آنها برمیخیزد، به مخاطب اجازه میدهد بدون نیاز به پیچیدگیهای روایی، با داستان ارتباط برقرار کند. برای مثال، در آثار کلاسیک مانند «هفت عروس برای هفت برادر» (1954)، طنز از تعاملات ساده و گاه ناشیانه شخصیتها در موقعیتهای عاشقانه یا اجتماعی شکل میگیرد. این ویژگی به کمدی موزیکال حالوهوایی سبک و در عین حال صمیمی میبخشد که برای مخاطبان عام و خاص جذاب است. موسیقی، قلب تپنده این ژانر، نقشی فراتر از تزئین روایت دارد. آهنگها در کمدی موزیکال اغلب به عنوان ابزاری برای بیان احساسات درونی شخصیتها عمل میکنند؛ جایی که دیالوگها از انتقال عمق عواطف ناتوانند. این آهنگها به داستان ریتمی پویا میبخشند و لحظات احساسی را به اوج میرسانند. برای نمونه، در «لالالند» (2016) به کارگردانی دیمین شزل، آهنگها نهتنها داستان عشق و جاهطلبی را پیش میبرند، بلکه به مخاطب امکان میدهند با رویاها و ناکامیهای شخصیتها همذاتپنداری کند. در این ژانر، موسیقی میتواند از ملودیهای شاد و پرجنبوجوش تا آوازهای ملایم و تأملبرانگیز متغیر باشد اما همیشه در خدمت روایت و شخصیتپردازی است. یکی دیگر از ظرفیتهای کمدی موزیکال، توانایی آن در ترکیب لحظات شاد و غمانگیز است. این ژانر به دلیل ماهیت دوگانهاش، میتواند در یک لحظه مخاطب را به خنده وادارد و در لحظهای دیگر، او را به تأمل وادارد. این تعادل احساسی که در آثاری چون «لالالند» (2016) به کارگردانی دیمین شزل به اوج خود میرسد، به فیلمساز امکان میدهد تا مضامین پیچیدهای چون عشق، هویت یا حتی مسائل اجتماعی را در قالبی جذاب و قابل هضم ارائه کند. در سینمای ایران که اغلب به درامهای سنگین یا کمدیهای سطحی متمایل است، کمدی موزیکال میتواند به عنوان بستری تازه برای بیان داستانهای انسانی و اجتماعی عمل کند. این تعادل احساسی که در آثاری چون «مری پاپینز» (1964) به کارگردانی رابرت استیونسون به اوج خود میرسد، به فیلمساز امکان میدهد مضامین پیچیدهای چون عشق، هویت یا حتی مسائل اجتماعی را در قالبی جذاب و قابل هضم ارائه کند. در سینمای ایران، که اغلب به درامهای سنگین یا کمدیهای سطحی متمایل است، کمدی موزیکال میتواند به عنوان بستری تازه برای بیان داستانهای انسانی و اجتماعی عمل کند. کمدی موزیکال به دلیل ماهیت چندوجهیاش، نیازمند هماهنگی دقیق بین اجزای مختلف فیلم – از کارگردانی و تدوین تا طراحی صحنه و موسیقی – است. این هماهنگی که در آثار موفق این ژانر دیده میشود، به فیلم اجازه میدهد تا به تجربهای یکپارچه و تأثیرگذار تبدیل شود.
* کمدیموزیکالهای سینمای ایران را چه کسانی ساختند؟!
ژانر کمدی موزیکال با وجود ظرفیت بالای خود برای سرگرمی و انتقال پیامهای فرهنگی و اجتماعی، در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و به طور کامل شکوفا نشده است. اقتضائات و حساسیتهای فرهنگی همراه با تمرکز سینمای ایران بر ژانرهای دیگر، این ژانر را در حاشیه نگه داشته است. با این حال، معدود آثار انگشتشماری در تاریخ سینمای ایران وجود دارند که با خلاقیت و تکیه بر ارزشهای بومی، توانستهاند ظرفیتهای این ژانر را به نمایش بگذارند و مخاطبان را با ترکیبی از سرخوشی، طنز و موسیقی به وجد آورند. در ادامه، به بررسی 5 نمونه برجسته از این آثار پرداخته میشود که هر یک به نوبه خود، گامی در راستای مطرح کردن این ژانر در سینمای ایران برداشتهاند.
* گلنار (۱۳۶۷)
«گلنار»، ساخته کامبوزیا پرتوی در سال ۱۳۶۷، یکی از آثار برجسته کمدی موزیکال در سینمای کودک ایران است که با اقتباس از یک افسانه فولکلوریک روسی، داستانی دلنشین و همسو با ارزشهای خانوادگی و فرهنگی ایرانی خلق کرده است. این فیلم با تهیهکنندگی وحید نیکخواهآزاد و فرشته طائرپور، داستان گلنار (غزل شاکری) را روایت میکند که با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکند. هنگامی که باد دستمال آبی یادگار مادرش را میبرد، گلنار به جنگل میرود، راه را گم میکند و گرفتار خاله خرسه میشود. خرسها او را برای پخت کلوچه و کارهای روزانه نگه میدارند. با کمک خاله قورباغه، گلنار نقشهای میکشد و در سبد کلوچه پنهان میشود تا همراه خرسها به خانه بازگردد. این داستان، با تأکید بر شجاعت، همکاری و پیوند خانوادگی، پیامی مثبت به مخاطبان کودک منتقل میکند. موسیقی محمدرضا علیقلی، با ملودیهای شاد و کودکانه، قلب موزیکال فیلم است. صحنههای آوازخوانی گلنار و اجراهای گروهی، مانند لحظات پخت کلوچه با خرسها، حس سرخوشی و سادگی را القا میکنند و با فرهنگ ایرانی همخوانی دارند. این سکانسها با طراحی صحنههای رنگارنگ و فیلمبرداری عطاالله حیاتی، فضایی افسانهای و جذاب میسازند که کودکان را مجذوب میکند. غزل شاکری با بازی معصومانه، نقش گلنار را به شخصیتی دوستداشتنی تبدیل میکند و شهلا ریاحی در نقش مادربزرگ، گرمای عاطفی داستان را تقویت میکند. اکبر دودکار و دیگر بازیگران نیز با اجراهای صمیمی، به فضای طنز و فانتزی فیلم کمک میکنند. تدوین مقصود قائم، با ریتمی مناسب، داستان را برای مخاطب کودک پویا نگه میدارد. اکران فیلم در سال ۱۳۶۷ با استقبال گسترده کودکان و خانوادهها مواجه شد و به یکی از آثار ماندگار سینمای کودک تبدیل شد. برخی منتقدان، اقتباسی بودن داستان را نقطه ضعف دانستند اما استفاده هوشمندانه از فرهنگ بومی و موسیقی، این نقد را کمرنگ کرد. «گلنار» با طنز موقعیت، موسیقی و تأکید بر ارزشهای خانوادگی، ژانر کمدی موزیکال را در سینمای کودک ایران تقویت و اثری دلنشین برای نسلهای مختلف خلق کرد.
* دزد عروسکها (۱۳۶۸)
«دزد عروسکها»، ساخته محمدرضا هنرمند در سال ۱۳۶۸، یکی از پیشگامان کمدی موزیکال در سینمای کودک ایران است که با ترکیبی از طنز، فانتزی و موسیقی، اثری ماندگار و همسو با ارزشهای خانوادگی خلق کرد. این فیلم با فیلمنامهای از هنرمند، داستان لیلا و بهرام را روایت میکند که مادرشان برای خرید خانه و رهایی از صاحبخانه ظالم (خورخور) تلاش میکند اما عجوزهای شرور و دستیارش گنجو، کودکان را به دام میاندازند. لیلا و بهرام با شجاعت و همکاری، عجوزه را شکست میدهند و داستان با پیروزی آنها به پایان میرسد، پیامی که بر ارزشهای امید و همت تأکید دارد. موسیقی محمدرضا علیقلی، با ملودیهای شاد و کودکانه، قلب موزیکال فیلم است. صحنههایی مانند آوازهای گروهی کودکان در جنگل یا لحظات شاد فرار از دست عجوزه، حس سرخوشی و سادگی را منتقل میکند و با فرهنگ ایرانی همخوانی دارد. این لحظات، با عروسکگردانی و طراحی صحنههای رنگارنگ، حالوهوایی افسانهای خلق میکند. اکبر عبدی در نقش گنجو، با بازی طنزآمیز و فیزیکی، ستاره فیلم است و آزیتا حاجیان، به عنوان مادر، گرمای عاطفی به داستان میافزاید. مهراوه شریفینیا و دیگر کودکان با اجراهای طبیعی، حس صداقت را تقویت میکنند. فیلمبرداری نعمت حقیقی و تدوین محمدرضا مویینی، با ریتمی سریع، داستان را پویا نگه میدارند. برخی منتقدان در زمان اکران به دلیل عناصر ترسناک، فیلم را برای کودکان نامناسب دانستند اما استقبال عمومی در سال ۱۳۶۹ و محبوبیت ماندگار آن، نشاندهنده موفقیت فیلم بود. «دزد عروسکها» با طنز موقعیت و موسیقی، ژانر کمدی موزیکال را در سینمای کودک ایران تثبیت کرد و با تأکید بر ارزشهای خانوادگی و شجاعت، اثری دلنشین برای مخاطبان خلق کرد.
* کلاهقرمزی و پسرخاله (۱۳۷۳)
«کلاهقرمزی و پسرخاله»، ساخته ایرج طهماسب در سال ۱۳۷۳، یکی از ماندگارترین آثار کمدی موزیکال سینمای ایران است که با جذب بیش از ۶ میلیون مخاطب طی 5 سال اکران، به یکی از پربینندهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران تبدیل شد. این فیلم با فیلمنامهای از طهماسب، حمید جبلی و همایون اسعدیان و صداپیشگی درخشان جبلی در نقش کلاهقرمزی، داستانی ساده اما عمیقاً صمیمی را روایت میکند که با ارزشهای خانوادگی و فرهنگی ایران همخوانی دارد. کلاهقرمزی، عروسکی بازیگوش که از مدرسه اخراج شده، برای یافتن شغل به تهران میآید و نزد پسرخاله (جبلی) میرود. او که شیفته آقای مجری است، تلاش میکند موانع ازدواج او را برطرف کند اما با شیطنتهایش ماجراهای طنزآمیزی خلق میکند که قلب مخاطب را تسخیر میکند. عنصر موزیکال فیلم، با موسیقی محمدرضا علیقلی، در قالب ترانههای کودکانه و شاد به کار گرفته شده است. آهنگهای ساده، مانند آوازهای گروهی کلاهقرمزی و پسرخاله در استودیوی تلویزیونی، حس سرخوشی و سادگی را منتقل میکنند و مخاطب را به دنیای پاک کودکی میبرند. این لحظات، با عروسکگردانی حرفهای دنیا فنیزاده و کارگردانی دقیق طهماسب، طنز موقعیت را تقویت کرده و فضایی نوستالژیک و گرم خلق میکنند که با ارزشهای فرهنگی ایرانی همسو است. بازیگران انسانی، مانند فاطمه معتمدآریا و مرتضی احمدی، با اجراهای صمیمی، پلی بین دنیای عروسکی و واقعی میزنند و فیلم را برای هر 2 گروه سنی کودک و بزرگسال جذاب میکنند. فیلمبرداری با قابهای روشن و رنگهای شاد، حس کودکانه داستان را حفظ میکند و تدوین روحالله امامی ریتمی مناسب به آن میبخشد. طنز فیلم که از بازیگوشیهای کلاهقرمزی و سوءتفاهمهایش با دنیای بزرگسالان نشأت میگیرد، با دیالوگهای طناز جبلی، خندههایی بیریا میآفریند که با ارزشهای خانوادگی همخوان است. برخی منتقدان داستان را بیش از حد ساده دانستند اما استقبال بینظیر مخاطبان و تأثیر فرهنگی فیلم، آن را به اثری فرازمانی بدل کرد. «کلاهقرمزی و پسرخاله» نشان داد کمدی موزیکال ایرانی، با تکیه بر شخصیتهای عروسکی و فرهنگ بومی، میتواند اثری ملی و محبوب خلق کند. این فیلم، با سرخوشی و سادگی، پیامی درباره صداقت و روابط خانوادگی منتقل میکند و همچنان در بازپخشهای تلویزیونی، نسلها را به خنده وامیدارد.
* مکس (۱۳۸۳)
«مکس»، ساخته سامان مقدم با فیلمنامه پیمان قاسمخانی، محصول سال ۱۳۸۳، یکی از برجستهترین نمونههای کمدی موزیکال در سینمای ایران است که با طنزی هوشمندانه و عناصر موزیکال، اثری سرگرمکننده و ارزشمند خلق کرده است. این فیلم، سومین اثر بلند مقدم پس از «سیاوش» و «پارتی»، داستان گروهی از نخبگان ایرانی مقیم خارج را روایت میکند که به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شرکت در یک همایش فرهنگی به ایران میآیند اما یک اشتباه در ارسال دعوتنامه، فردی غیرمنتظره (با بازی فرهاد آئیش) را وارد این جمع میکند و زنجیرهای از موقعیتهای طنزآمیز را رقم میزند. این سوءتفاهم که ریشه در تفاوتهای فرهنگی دارد، به فیلم اجازه میدهد با ظرافت به موضوع هویت و همبستگی ملی بپردازد، در حالی که ارزشهای فرهنگی ایرانی را پاس میدارد. عنصر موزیکال در «مکس»، با موسیقی متن امیر توسلی، جلوهای ویژه دارد. ملودیهای پاپ و سنتی ایرانی در صحنههای گروهی، مانند اجراهای بداهه در همایش یا لحظات آوازخوانی شخصیتها، حس سرخوشی و سادگی را به مخاطب منتقل میکند. این سکانسها با فیلمبرداری تورج منصوری و قاببندیهای رنگارنگ، حالوهوایی شاد و پویا خلق میکنند که با روح فرهنگ ایرانی همخوانی دارد. فرهاد آئیش، با بازی ماندگار خود، قلب طنز فیلم را شکل میدهد، در حالی که رامبد جوان و امیر جعفری با اجراهای پرانرژی و دیالوگهای هوشمندانه قاسمخانی، خندههای بیوقفهای میآفرینند.
بازیگران مکمل، مانند محمدرضا شریفینیا، به تقویت فضای صمیمی فیلم کمک میکنند. تدوین ریتمیک و کارگردانی روان مقدم، ضعفهای جزئی فیلمنامه، مانند برخی پیچشهای قابل پیشبینی را جبران میکند. «مکس» با طنز موقعیت و لحظات موزیکال، پیامی درباره وحدت فرهنگی و ارزشهای ملی منتقل میکند که با روح ایرانی همسو است. اکران فیلم در سال ۱۳۸۴ با استقبال گسترده مواجه شد و فروش حدود ۲ میلیارد تومانی آن، نشاندهنده اقبال عمومی به ژانر کمدی موزیکال بود. برخی منتقدان معتقد بودند فیلم میتوانست در شخصیتپردازی عمیقتر عمل کند اما موفقیت گیشهای و تأثیر فرهنگی آن غیرقابل انکار است. «مکس» نشان داد کمدی موزیکال میتواند با تکیه بر ارزشهای بومی، به ابزاری برای تقویت همدلی و سرگرمی در سینمای ایران تبدیل شود. این فیلم با سرخوشی موسیقی و طنز هوشمندانه، دریچهای به ظرفیتهای این ژانر گشود و اثری ماندگار برای مخاطبان خانوادگی ارائه کرد.
* آهوی پیشونیسفید (۱۳۹۱)
«آهوی پیشونیسفید»، ساخته و نوشته سیدجواد هاشمی در سال ۱۳۹۱، یکی از موفقترین آثار کمدی موزیکال خانوادگی در سینمای ایران است که به عنوان نخستین بخش از سهگانه «اختاپوس» شناخته میشود. این فیلم با تهیهکنندگی مسعود اطیابی، داستان آهوی پیشونیسفید (ترلان پروانه) را روایت میکند که از سختگیریهای پدرش خسته شده و با فریب عجوزه، راهی شهر آرزوها میشود. او در این مسیر با شخصیتهای فولکلوریک ایرانی مانند خاله سوسکه، آقا موشه و گرگ مواجه میشود و ماجراهای طنزآمیزی را تجربه میکند که با ارزشهای فرهنگی و خانوادگی ایران همسو است. موسیقی بهنام صبوحی، با ملودیهای شاد و کودکانه، قلب موزیکال فیلم است. صحنههای آواز و اجراهای گروهی، مانند جشن در شهر آرزوها، با طراحی صحنههای رنگارنگ و فیلمبرداری فرشاد خالقی، حس سرخوشی و سادگی را منتقل میکنند. بازیگران، از جمله امین حیایی، امین زندگانی و هومن حاجیعبداللهی، با اجراهای پرانرژی، طنز موقعیت را تقویت میکنند. ترلان پروانه با بازی معصومانه، مخاطب کودک را جذب میکند و نادر سلیمانی و هاشمی با نقشهای طنزآمیز، تعادل داستان را حفظ میکنند. تدوین مهدی حسینیوند، ریتمی مناسب برای کودکان ایجاد میکند و طراحی صحنه، با الهام از افسانههای ایرانی، جهانی خیالی و جذاب میسازد. اکران موفق در سال ۱۳۹۱ و استقبال منتقدان و مخاطبان، بویژه برای استفاده از فرهنگ بومی در ژانر موزیکال، فیلم را برجسته کرد. برخی انتقادها به سادهسازی داستان وارد شد اما فروش بالا و محبوبیت سهگانه، موفقیت آن را تأیید کرد. «آهوی پیشونیسفید» با سرخوشی موزیکال و تأکید بر ارزشهای خانوادگی، ژانر را برای نسل جدید احیا کرد.