پا تو کفش شاعرها
هر ذره که در خاک زمینی بودست
شیدای رخ سیبزمینی بوده است
رفتند و رویم دیگر آیند و روند
این معضل کرسنت ولی پابرجاست
از دولت محزونان، وز همت مجنونان
این سیبزمینی بود انگار هوایی شد
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
سیبزمینیِ کف قابلمهاش سوخته بود
در عشق ترک کام کن، ترک حبوب و دام کن
از سیبزمینی دل بکن، شلغم به جایش بار کن
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
با دستهگلی که زنگنه داد به آب
افلاکْ از تو سرنگون، خاک از تو چونْ دریایِ خون
بر ما خسارت میزند کرسنتها میلیاردها
ارسال نظر
پربیننده