15/اسفند/1403
|
01:35
۲۱:۵۶
۱۴۰۳/۱۲/۱۴
نگاهی به فیلم تحسین‌شده «Anora»، مالک نودوهفتمین دوره آکادمی با ۵ مجسمه طلایی

جنون نئونی

کد خبر: ۴۰۲۷۴۱

صبا ابراهیمی: شان بیکر را با فیلم‌هایش می‌شناسیم؛ مردی که سینما را از دلِ زباله‌دان‌ها، از سطل‌های پر از خاطره، از نئون‌های فریبنده‌ کنار جاده‌ها بیرون کشیده و با دستان چرک‌گرفته‌اش قصه‌ای را قاب گرفته که نه رویایی است، نه کابوسی. آنورا را باید میانِ تار و پود واقعیت و وهم جست. نه قصه‌ عشق است، نه حماسه‌ فقر. نه در ستایش رویاپردازی است، نه در مذمت خیال. اینجا، در شهر گناه، قصه‌ دختری را می‌بینیم که نه «سفیدبرفی» است، نه «فم‌فتالی» در دل نوآر. آنی، با چشم‌هایی که به اندازه‌ تمام نیویورک خسته‌اند، به کابوس مردان پولدار و خواب مردان بی‌پول بدل می‌شود. بیکر، استاد ثبت زرق و برق فریبنده‌ فقر، در آنورا سراغ طنز پیچیده‌ موقعیت می‌رود، همان طنزی که پیش از او لوبیچ در «فروشگاه سر نبش» به کمال رسانده بود، همان طنازی‌ای که هاوارد هاکس در «آقایان موطلایی‌ها را ترجیح می‌دهند» به سخره گرفته بود اما بیکر، آن طنزِ آمریکایی کلاسیک را در دنیایی به غایت مدرن و بی‌رحم رها می‌کند؛ در دل چراغ‌های نئون، در سایه‌های آدم‌هایی که هر شب با وعده‌های دروغین به اتاق‌های تاریک کشیده می‌شوند.
اما آنورا فقط یک قصه‌ «سیندرلایی» نیست. 
این فیلم، همانند یک اسکورسیزی مینیمالیستی، میان جنون ثروت و وسوسه‌ فرار، میان رویاهای خودفروخته و بدن‌های اجاره‌ای، در نوسان است. وقتی آنی و ایوان در نگاه اول عاشق هم می‌شوند، بوی کمدی‌های شیک و شیرینِ هالیوود را می‌دهند اما مگر غیر این است که در سینمای بیکر، عشق همیشه چیزی جز معامله نیست؟ مگر غیر این است که آنی، در همان لحظه‌ گفتن بله، می‌داند که این قصه نه برای شاهزاده خانم، که برای دلالان و میانجی‌ها سودآور خواهد بود؟
بیکر، همچون کازان در «اتوبوسی به نام هوس»، به زنانش رحم نمی‌کند. 
آنی، مانند بلانش دوبوآ، در چرخ‌دنده‌های جهانی گرفتار می‌شود که رحم ندارد اما او برخلاف بلانش، نه دلش را به جنتلمنی خوش کرده و نه انتظار نجات از هیچ اسب سفیدپوشی را دارد. او خوب می‌داند که این بازی، قواعد خودش را دارد و هر اشتباهی تاوانی سنگین. آنورا نه درباره‌ عشق است و نه درباره‌ فقر، بلکه درباره‌ مرز باریک بین اختیار و اجبار، بین فریاد و سکوت، بین پذیرفتن و طغیان است.
 اما اگر عشق معامله است، پس کمدی کجاست؟
منتقدان، آنورا را یک کمدی دیوانه‌وار توصیف کرده‌اند اما این دیوانگی، چیزی جز کابوس آدم‌هایی نیست که هر شب در خیابان‌های نیویورک گم می‌شوند. کمدی در آنورا، شبیه به خنده‌ عصبی جردن بیلفورت در «گرگ وال‌استریت» است، شبیه به خنده‌های شتاب‌زده‌ جوکر در «شوالیه‌ تاریکی»، شبیه به خنده‌ تهی مریلین مونرو در «بعضی‌ها داغش را دوست دارند». اینجا، هر خنده‌ای، پیش‌درآمدی است بر سقوط.
اما سقوط برای چه کسی؟ برای آنی یا برای ایوان؟
منتقدان درباره‌ فیلم اختلاف عقیده دارند. برخی آن را تصویری جسورانه از دنیای استثمار زنان در صنعت سرگرمی می‌دانند و برخی دیگر معتقدند نگاه بیکر، بیش از حد روی موقعیت‌های تراژیک متمرکز شده، بدون اینکه شخصیت‌پردازی را به عمق ببرد. شاید این همان مرزی باشد که آنورا را به فیلمی مناقشه‌برانگیز تبدیل کرده است؛ فیلمی که نه به‌اندازه‌ «فروشنده» اصغر فرهادی پیچیده است و نه مانند «دختر گمشده» دیوید فینچر، تریلری حساب‌شده. آنورا اما چیزی دارد که کمتر فیلمی این روزها دارد: ضربان زندگی، خونِ جاری در خیابان‌ها، صدای خنده‌هایی که به گریه ختم می‌شوند. آنی، میان جنون و فریب، میانِ عشق و اضطراب، میان امید و واقعیت، ایستاده است و بیکر، در نهایت، تماشاگر را تنها می‌گذارد، بی‌آنکه بداند قصه‌ سیندرلایش، به نیمه‌شب می‌رسد یا نه.

***
درباره «در سایه‌ سرو» سومین برنده ایرانی جایزه اسکار
شعر تصویر، موسیقی سکوت

ژینوس طاهرخانی: «در سایه‌ سرو» سومین اسکار تاریخ ایران را به ارمغان آورده و این یعنی چیزی فراتر از یک موفقیت سینمایی؛ یعنی صدای ما، تصویر ما و خاطره‌های ما روی صحنه‌ بزرگ جهان. حسین ملایمی و شیرین سوهانی با این انیمیشن، سکوت را به تصویر کشیده‌اند، مثل وال- ای که در ویرانی زمین، عشق را زمزمه می‌کرد، یا پسر و جهان که با رنگ‌ها فریاد می‌زد.داستان، ساده اما عمیق است؛ پدر ملوانی که گذشته در امواج ذهنش غرق شده و دختری که سایه‌ پدر را در آغوش می‌گیرد. فیلم، بدون دیالوگ، بیشترین حس را منتقل می‌کند. رنگ‌ها حرف می‌زنند، دریا گذشته را پس می‌زند، هر موج، قصه‌ای خاموش را بازگو می‌کند و هر تصویر، تکه‌ای از یک درد ناگفته است. منتقدان از طراحی بصری، صداگذاری و روایت شاعرانه‌ فیلم ستایش کرده‌اند. برخی از اسکارش شگفت‌زده شده‌ و بعضی دیگر در لطافت و ظرافتش گم ‌شده‌اند. اما برای ما، این فیلم چیزی فراتر از یک موفقیت جشنواره‌ای است. ما ایرانی‌ایم و می‌دانیم چرا این موفقیت مهم است. این فیلم فقط یک قصه‌ انیمیشنی نیست؛ حس و خاطره و تصویری است که تا مدت‌ها و شاید همیشه در حافظه تاریخی ما  حک می‌شود. مثل عطر دریا بر تن کتی قدیمی یا شاید مثل سایه‌ بلند سروی که بی‌صدا روی پنجره‌ای آیینه‌ای نقش می‌بندد.

ارسال نظر
پربیننده