سپیدهای کلاسیک
وارش گیلانی: «به مقصد چشمهای تو»ی مرتضی نوربخش را انتشارات سوره مهر در 142 صفحه چاپ و منتشر کرده است. این مجموعه 3 بخش دارد: شعرهای سپید، شعرهای نیمایی و غزلها.
مرتضی نوربخش از جمله شاعرانی است که در اوایل دهه60 شعرش چاپ و در اواسط این دهه شناخته شد؛ اگر چه تا امروز نیز آنگونه که باید و شاید شناخته نشده است. یعنی میتوان گفت او از جمله شاعرانی است که ـ برعکس و بر خلاف بسیاری از شاعران ـ شعرش جلوتر از نامش است.
نوربخش استعداد شاعریاش کمتر از سلمان هراتی نیست. او در ذات و درون خود بیشتر یک شاعرِ مدرن دارد؛ یعنی شاعری که حتی گاه بتواند اندیشههایش را تلطیف کرده و زلالیاش را در شعر جاری کند، بیشک شاعری مدرن است اما او محافظهکاریهایی دارد که جرات سلمان شدن را از او میگیرد. او برخلاف سلمان (و حتی پیشکسوتان دیگر او همچون قیصر امینپور و سیدحسن حسینی و غلامرضا رحمدل شرفشادهی) پس از چند دهه شاعری، به شعر سپید رو کرده است و یکی دو دهه قبلتر از آن نیز به شعر نیمایی (یعنی این رویکرد، درونیِ او بوده که به سویش آمده است). او این دغدغه و ترس را 3 دهه با خودش همراه داشته است؛ شاعری که سعی داشته در غزل ذوب شود. نوربخش در غزل نوگراییهایی دارد اما پرتاب و پرش و جهش ندارد، در صورتی که در شعرهای نیمایی و سپید او گاه این پرتاب و جهش دیده میشود و او را شاعری نوگرا و مدرن نشان میدهد. یعنی نوربخش از آن دسته غزلسرایانی نیست که استعداد شعر نیمایی و سپید گفتن را ندارند و تا به این وادی میرسند، جز نزول کردن چیزی از خود نشان نمیدهند. نوربخش با اینکه بیشتر عمر شاعری خود را صرف غزل گفتن کرده، به نظر من بعضی شعرهای نیمایی و سپیدش بهتر از غزلهای خوبش جلوهگری میکند.
مرتضی نوربخش متولد 1342 است و تا امروز کتابهایی در 2 حوزه شعر و پژوهشهای ادبی منتشر کرده است.
او شعر را با غزل سرودن شروع کرد و غزلهای بسیاری سروده و پس از آن به شعرِ نیمایی گرایش پیدا کرده است. نوربخش که اعتقادی به شعرِ سپید نداشت، در دفتر شعرِ اخیرش که «به مقصد چشمهای تو» نام دارد، بیشترین اشعار این دفتر را به شعرهای سپید اختصاص داده است. یکی از زیباترین و اندیشهورزترین اشعارِ سپیدش که در پشت جلد همین دفتر چاپ شده، چنین است:
«من که به آسمان ایمان دارم
از مرگ چرا بهراسم
وقتی که میوهها
بدونِ هراس
از درخت
میافتند»
شعری که احساس و اندیشه را تلطیف کرده و این دو را در هم استحاله کرده و در یک بستر جاری کرده است و این بهترین راه برای جاری کردن اندیشه شاعرانه است.
شعر بالا، آخرین شعر (شعر شماره 12) از شعرهای «قطار ابدی» است از دفتر «به مقصد چشمهای تو»؛ در حالی که نخستین شعرش در سه سطر آخر دچار شعار و کلیگویی میشود و در نتیجه کل شعر را بر باد میدهد؛ حتی اگر 2 سطر اول شعر زیبا باشد و حرف و اندیشهای برای گفتن داشته باشد:
«نخستین چشمهای که از سنگ جوشید
نام تو را زمزمه کرد
سنگدلم مخوان
اگر
جز نام تو بر زبانم بگذرد»
و نوربخش در شعر زیر ـ برعکس شعر بالا ـ در 2 سطر آخر به شعر رسیده است، و ارتباط سطرهای بالا گنگ است و ارتباط چندانی نمیتواند با 2 سطر آخر برقرار کند:
«شاعر،
آرام باش
گاهی
از شعرهم کاری برنمیآید
پرندهها شبها
با قرص ماه به خواب میروند»
شاعر، «شعر را به پرندههای شب» تشبیه کرده که یک تشبیه دور است و قرینه کردن این دو نیز چندان ارتباطی برقرار نمیکند. منظور شاعر این است که «شب است و از شعر کاری برنمیآید چنان که از پرندههای شب، چون که با قرص ماه به خواب رفتهاند».
این گونه گنگیها و دور از ذهن بودنها گاه روشنتر و واضحتر میشوند اما به کمال مطلوب نمیرسند؛ مثلا در شعر زیر شاعر میخواهد بگوید «خاموشی سنگ و جوشش چشمه، هر دو نشان زندگی است؛ یعنی در زندگی و مرگ نیز، و مرگ ظاهری خاموش دارد و...» و این معنا را در مقابل «حوصله برگها» میگذارد تا ایجاد قرینه کند:
«سنگ را به خاموشی گواه میگیرم
و چشمه را به دیگرجوشی
که مرگ
آخرین سرود انسان نیست
اگر پاییز تاخیر کند
برگها
حوصله ماندن روی شاخهها را ندارند»
البته به نظر من، 2 سطرِ «که مرگ/ آخرین سرود انسان است»، شعار است، زیرا خود تشبیه و قرینه و در کل داراییهای یک شعر باید معنا و محتوای شعر را با تخیل و احساس نشان دهد؛ از این رو، نیازی به بیان مستقیم معنا در کنار تخیل و احساس شعر ندارد. معمولا شاعران به 2 دلیل بیربط این کار را انجام میدهند؛ یکی از سر ناتوانی و نارسایی محتوای شعر، و دیگر وسواس اینکه مخاطب محتوا و منظور شعرش را خوب درنیابد.
دیگر اینکه بعضی شعرهای کوتاه دفتر «به مقصد چشمهای تو» یا کاریکلماتورند یا نزدیک به آن؛ مثل شعر زیر که اگر سطر اول را برداریم (یعنی «روز یا شب» را)، این شباهت بیشتر خود را آشکار میکند:
«روز یا شب
نیازی به تشریفات نیست
مرگ با لباسِ شخصی میآید»
البته گاه یک سطر یا یک جمله یا حتی یک کلمه در شعر میتواند نقش موثری ایفا کرده یا ظرفیت اثر را تغییر داده یا بالا ببرد اما این اتفاق در شعر بالا نیفتاده است.
یکی از ویژگیهای شعرهای این دفتر که شاید از منظر بسیاری از نوگرایان چندان مقبول و معاصر نباشد، نگاه و نوع فضاسازی نئوکلاسیک است که بیشتر با ذهنهای مالوف همخوانی و همسازی دارد. در واقع نوعی دو دو تا چهارتایی است که شاعران امروز با همان مکانیزم شعر دیروز در شعر به آن عمل میکنند؛ یعنی با همان طراحی و ساز و کار و ساختمان شعر دیروز، تعابیر امروزی را در آن جا میدهد؛ آن هم با تعابیری معتدل و معمول (نه معمولی). یعنی شاعر نئوکلاسیک امروز مثلا در مقابل این مفهوم و محتوا و مضمون که «گریه توان اینکه خاطر بد و زخمی را درمان کند ندارد، باید به آینده امیدوار بود»، چنین میگوید که مرتضی نوربخش در شعر «عهد با گلها» گفته است:
«تنها
به بیبرگیِ باغها زیستن
خاطر مجروح درخت را
التیام نمیدهد
پیش از بهار باید
عهد خود را با گلها تازه کنم»
منهای فضاهای نوکلاسیک، تازگی و نوگرایی نیز در بسیاری از شعرهای دفتر شعر «به مقصد چشمهای تو» دیده میشود اما این تازگی و نوگرایی را نیز میتوان به 2 قسمت تقسیم کرد؛ یکی در شعرهایی که نوع فضا و تعابیرش ریشه در شعر شاعران امروز دارد؛ مثلا نقشی که «آیینه» و «قرص ماه» در شعرهای احمد شاملو و احمدرضا احمدی و دیگر شاعران امروز دارد؛ نقشی که کارکردش کموبیش اجرا شده است و دیگر پس و پیش کردن آنها با چاشنی چه و چه و چه، چندان نقش پررنگ و جالبی ندارد؛ مثلا این شباهت در 2 شعر زیر قابل تشخیص و ردیابی است؛ آنجا که شاعر میگوید:
«شاعر،
با این عجله دنبال چه میگردی؟
دور و برت پُرِ واژه است
آیینهها گنجایش این همه تصویر را ندارند»
و آنجا که میگوید:
«شاعر،
آرام باش
گاهی
از شعرهم کاری برنمیآید
پرندهها شبها
با قرص ماه به خواب میروند»
در بعضی شعرهای دفتر «به مقصد چشمهای تو» نیز نوربخش شاعری نوگرا و مدرن است و از شعرهای نوکلاسیکی خود فاصله میگیرد؛ آنجا که سایه مرگ را بهانه میکند تا با آفتاب نقش دیگری از سایه بسازد؛ نقشی که زندهتر و روشنتر است:
«عمریست
سایهات بر سرم گرانی میکند
ای مرگ،
آمدنت را گرامی میدارم
من به سایهای در طلوع آفتاب میاندیشم
که چگونه در روشنایی غرق میشود
از این دست رفتنی میخواهم»
هر چند اگر سطر آخر را حذف کنیم، شعر درستتر و کاملتر میشود، زیرا سطر آخر توضیحی اضافه بر تصویرسازی شعر است؛ تصویری که با احساس و تخیلی قوی همراه است.
در واقع نوکلاسیک بودن و نوگرا بودن هیچ مزیت و ارزشی برای شاعران امروز ایجاد نمیکند؛ مهم این است که شاعر با هر روش و شیوهای در کار خود اصیل و مستقل باشد و شعرش از رسایی و شیوایی بالایی نیز برخوردار باشد. از این رو، چه بسا شاعر نئوکلاسیکی مثل فریدون مشیری، بسیار بهتر از شاعران نوگرایی باشد که در شعرشان زبانی نارسا دارند و در بیان و رساندن مقصود و منظورشان زبانی الکن یا کممایه دارند؛ یعنی زبانی نارسا را خرج حرف نو میکنند، یا شاعری دیگر برعکس.
در کنار فراز و نشیبهایی که از دفتر شعر «به مقصد چشمهای تو» برشمردیم، باید نکته را نیز بازگو کنم و آن اینکه مرتضی نوربخش در این دفتر گاه دچار نثر ادبی است؛ یعنی شعرهای سپیدی از او کمتر سپیدند و بیشتر به سمت نثر ادبی گرایش دارند؛ مثلا در شعر «ملاقات»، جدا از 3 سطر موجز و زیبای اول که حرف شاعرانهای نیز برای گفتن دارد، شاعر در تبیین همین 3 سطر، از صراط ایجاز خارج شده، به مطولگویی رسیده و لاجرم شعرش را به دامان نثر کشیده است:
«دریا
خستگیاش را در ساحل میریزد
درخت در پاییز
اما من
برای ریختن خستگیهایم
نه مکانی را میشناسم
نه زمانی
گاهی
آنچنان به جمع کردن تصویر میگماریام
که سر بر شانه کلمات میگذارم
ای دستهایی که
ملاقات چشمها را معین میکنی
هر چه بیشتر میدوم
بیشتر نمیرسم»
حرف آخر اینکه انشاءالله در فرصتی دیگر؛ شعرهای نیمایی و غزلهای دفتر شعر «به مقصد چشمهای تو» مرتضی نوربخش را بررسی خواهیم کرد.