21/اسفند/1403
|
02:01
۲۲:۵۲
۱۴۰۳/۱۲/۲۰

مذاکره با ترامپ ؟!

کد خبر: ۴۰۳۲۱۲

حسین مهدی‌تبار: با روی کار آمدن دونالد ترامپ و ادعای او مبنی بر آمادگی برای مذاکره با ایران، بحث مذاکره با آمریکا دوباره به یکی از موضوعات داغ در فضای رسانه‌ای کشور تبدیل شد. بسیاری از رسانه‌ها و تحلیلگران با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی ترامپ که او را فردی با گرایش به توافق‌های تجاری و معامله‌گری می‌دانستند، به مقامات ایرانی توصیه کردند فرصت مذاکره با او را از دست ندهند. برخی حتی معتقد بودند با توجه به رویکرد ترامپ در مسائل بین‌المللی، مذاکره با آمریکا می‌تواند منافع ملی ایران را تأمین کند.
اما در این میان، گزارش‌ها و تحلیل‌های متعددی وجود دارد که بر این نکته تأکید دارند که تجربه‌های گذشته ایران در مذاکره با آمریکا، نشان می‌دهد این مذاکرات هرگز به نفع ایران تمام نشده‌اند و نتیجه‌ای جز نقض توافقات و تغییرات یک‌طرفه از سوی آمریکا به همراه نداشته‌اند. در واقع، سیاست‌های آمریکا در قبال ایران همواره در مسیر اعمال فشارهای اقتصادی، سیاسی و حتی تهدیدات نظامی قرار داشته است. با این حال آنچه نگارنده در این یادداشت به دنبال آن است، تشریح این نکته است که مذاکره با آمریکا نه‌تنها نمی‌تواند منافع ملی ایران را تأمین کند، بلکه ممکن است تهدیداتی جدی برای امنیت ملی کشور ایجاد کند. در ادامه، به چند دلیل اساسی برای این مدعا اشاره می‌شود:
1- مذاکره در روابط بین‌الملل به فرآیند تبادل نظر و گفت‌وگو بین کشورهای مختلف یا نمایندگان آنها اطلاق می‌شود که هدف اصلی آن حل اختلافات، تنظیم توافقات یا پیشبرد منافع مشترک است. این فرآیند می‌تواند در قالب مذاکرات دیپلماتیک، تجاری یا امنیتی انجام شود و معمولاً با استفاده از زبان دیپلماتیک و ابزارهای مختلف، با هدف رسیدن به توافق‌های دوجانبه یا چندجانبه صورت می‌گیرد. هدف در یک مذاکره رسیدن به نقطه تعادلی است که خواسته‌های طرفین را به نوعی تأمین کند. در چنین شرایطی، طرفی که قدرت بیشتری دارد، توان بیشتری در تحمیل خواسته‌های خود خواهد داشت. با این حال، آنچه آمریکا در حال ارائه است، نه پیشنهاد مذاکره، بلکه تمایل به تحمیل مطلق خواسته‌هاست. وقتی طرف آمریکایی صراحتاً اعلام می‌کند ایران یا باید مذاکره کند یا بمباران می‌شود، این دیگر مذاکره‌ای برای رسیدن به تعادل نیست.
2- پذیرش مذاکره ذیل فشار حداکثری به‌معنای باز گذاشتن مسیر طرف مقابل برای کسب امتیازات بیشتر است. وقتی طرف مقابل بتواند یک بار ایران را تحت فشار قرار دهد و خواسته‌های خود را تحمیل کند، چرا باید این فشار را برای تأمین خواسته‌های بعدی خود به کار نبرد؟ به ‌عنوان مثال، آمریکا می‌تواند با اعمال فشار، نه‌تنها سیاست خارجی ایران را محدود کند، بلکه در صورت موفقیت، به تغییر سیاست‌های داخلی ایران نیز دست یازد.
مذاکره با آمریکا، بویژه در شرایط کنونی که آمریکا تحت ریاست ترامپ قرار دارد، می‌تواند به مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های خصمانه این کشور منجر شود. آمریکا همواره در طول تاریخ خود به‌دنبال تغییر رفتار کشورهای مستقل و تأثیرگذاری بر سیاست‌های داخلی آنها از طریق تحریم‌ها و تهدیدات نظامی بوده است. با مذاکره، ایران ممکن است به‌طور ناخودآگاه به تأسی از سیاست‌های یک‌جانبه آمریکا رضایت دهد.
3- در ۴ فوریه ۲۰۲۵ (۱۶ بهمن ۱۴۰۳)، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، یادداشتی را با هدف احیای سیاست «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی ایران امضا کرد. این سند که تحت عنوان «یادداشت ریاست‌جمهوری امنیت ملی» شناخته می‌شود، شامل مفادی کلیدی بود:
 جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای و موشک‌های بالستیک قاره‌پیما، تضعیف شبکه‌های وابسته، مهار نفوذ منطقه‌ای، مسدودسازی منابع مالی و کاهش توان عملیاتی سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی. این یادداشت به‌روشنی نشان می‌دهد هدف ترامپ فقط جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای نیست. این برخلاف تصوری است که در رسانه‌های ایرانی ایجاد شده بود. متاسفانه این تصور نادرست ایجاد شده که او صرفاً به‌دنبال تکرار مذاکره‌ای مشابه توافق برجام است و تنها بر سر برنامه هسته‌ای ایران چانه‌زنی می‌کند اما واقعیت این است که ترامپ نه‌تنها خواهان محدودیت بر برنامه هسته‌ای ایران است، بلکه قصد دارد دسترسی تهران به شبکه متحدان منطقه‌ای خود را نیز قطع کند. آنچه این سیاست را خطرناک‌تر می‌کند، تلاش آشکار دولت او برای محدودسازی توان دفاعی ایران، از جمله برنامه موشکی و حتی سایر تسلیحات متعارف است.
4- مذاکره درباره تسلیحات موشکی ایران به هیچ وجه منطقی نیست. توافقات تسلیحاتی معمولاً میان کشورهایی انجام می‌شود که از نظر قدرت نظامی و جایگاه ژئوپلیتیکی در سطح مشابهی قرار دارند. چنین مذاکراتی زمانی معنا پیدا می‌کند که 2 یا چند قدرت رقیب به این نتیجه برسند که رقابت تسلیحاتی، نه‌تنها هزینه‌های هنگفتی بر آنها تحمیل می‌کند، بلکه می‌تواند به تشدید بی‌ثباتی و افزایش احتمال جنگ منجر شود. نمونه بارز این نوع توافق‌ها، مذاکرات آمریکا و شوروی در چارچوب پیمان‌های سالت یک و ۲ بود که هدف آنها کنترل رقابت تسلیحاتی در حوزه موشک‌های بالستیک و کلاهک‌های هسته‌ای بود. در چنین توافقاتی، هر دو طرف امتیازاتی را به‌صورت متقابل ارائه می‌دهند. اما تاریخ نشان می‌دهد هیچ نمونه موفقی از پذیرش یک‌جانبه محدودیت تسلیحاتی توسط یک قدرت کوچک‌تر وجود ندارد. قدرت‌های کوچک یا کشورهایی که در نظام بین‌الملل از جایگاه ضعیف‌تری برخوردارند، هرگاه بدون دریافت تضمین‌های امنیتی واقعی دست به خلع‌سلاح یا محدودیت یک‌جانبه تسلیحات خود زده‌اند، در نهایت به هدفی برای تهاجم و مداخله خارجی تبدیل شده‌اند. نمونه کلاسیک این مساله، لیبی در دوران معمر قذافی است. قذافی سال ۲۰۰۳ تحت فشارهای بین‌المللی و با امید به خارج شدن از انزوای سیاسی، برنامه هسته‌ای و موشکی خود را کنار گذاشت و تمام تسلیحات نامتقارن خود را در اختیار غرب قرار داد اما نتیجه این تصمیم چیزی جز فاجعه نبود؛ در سال ۲۰۱۱، ناتو به لیبی حمله کرد و دولت قذافی سرنگون و وی کشته شد. 
5- مذاکره بر سر نفوذ منطقه‌ای ایران هم موجب تهدید امنیت ملی است. ایران به ‌جای توسعه تسلیحات هسته‌ای، یک راهبرد بازدارندگی شبکه‌ای مثلثی را دنبال می‌کند که بر تقویت هم‌پیمانان منطقه‌ای خود استوار است. این مدل بازدارندگی به ایران اجازه می‌دهد بدون نیاز به سلاح هسته‌ای، موازنه قدرت را در منطقه به نفع خود حفظ کند و در برابر تهدیدات خارجی، لایه‌های متعدد دفاعی و مقابله‌ای ایجاد کند. این استراتژی مبتنی بر آن است که هرگونه تهدید مستقیم علیه ایران، نه‌تنها یک واکنش مستقیم از سوی تهران را به دنبال خواهد داشت، بلکه شبکه‌ای از گروه‌های منطقه‌ای که با ایران همسو هستند، می‌توانند در مناطق مختلف علیه منافع دشمنان ایران وارد عمل شوند. این مدل، بازدارندگی را از یک نقطه متمرکز به یک ساختار چندلایه و گسترده تبدیل می‌کند. در نتیجه، ساختار بازدارندگی ایران برخلاف مدل‌های سنتی مبتنی بر تسلیحات کشتارجمعی، بر پایه معماری شبکه‌ای از نیروهای مقاومت در منطقه بنا شده است. این مدل، امکان واکنش‌های چندبعدی را فراهم می‌کند و هزینه‌های هرگونه اقدام نظامی علیه ایران را بشدت افزایش می‌دهد.
با توجه به دلایل ذکرشده، می‌توان نتیجه گرفت مذاکره با آمریکا نه‌تنها منافع ملی ایران را تأمین نمی‌کند، بلکه به‌ طور مستقیم علیه امنیت ملی کشور است. تجربه‌های گذشته ایران در مذاکره با آمریکا نشان داده است چنین مذاکراتی غالباً به نقض توافقات و تغییرات یک‌طرفه از سوی واشنگتن منتهی شده‌اند. همچنین تحت فشار حداکثری، پذیرش مذاکره برای ایران می‌تواند به مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های خصمانه آمریکا و تسهیل اعمال فشار بیشتر علیه ایران منجر شود. سیاست‌های دولت ترامپ، با تمرکز بر محدود کردن نفوذ منطقه‌ای ایران و تقویت تهدیدات نظامی علیه کشور، نشان می‌دهد هدف اصلی آمریکا نه‌تنها جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است، بلکه قصد دارد توان دفاعی و بازدارندگی ایران را کاهش دهد. در نهایت، مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی می‌تواند به مسیری برای فشار بیشتر و تهدیدات مستقیم تبدیل شود که امنیت ملی ایران را بشدت به خطر خواهد انداخت.

ارسال نظر
پربیننده