چرا با آمریکا مذاکره نمیکنیم؟
علی نبایی: در تحلیل روابط بینالملل بویژه تعاملات میان دولت-ملتهایی با تضادهای ایدئولوژیک و ساختاری، پرسش از چرایی امتناع از مذاکره با ایالات متحده، به عنوان نماد هژمونی جهانی، از منظر جامعهشناسی سیاسی و تاریخی قابل تأمل است. مذاکره به عنوان ابزاری دیپلماتیک، در ذات خود خنثی بوده و نمیتوان آن را فینفسه نفی یا تأیید کرد؛ با این حال، معنای آن در بستر روابط قدرت، تاریخچه تعاملات و کارنامه طرفین معنا مییابد. در این یادداشت، با تکیه بر شواهد تاریخی نقض عهد ایالات متحده و تحلیل پیامدهای سلطهجویانه آن، استدلال میشود امتناع از مذاکره نه از سر تعصب، بلکه برآمده از تجربهای جمعی و ضرورتی استراتژیک است که به بازسازی هویت ملی و یافتن مسیرهای بدیل پیشرفت گره خورده است.
* سوابق نقض عهد ایالات متحده؛ از تاریخ تا واقعیت معاصر
یکی از محورهای اصلی این تحلیل، کارنامه ایالات متحده در پایبندی به تعهدات بینالمللی است. تاریخ معاصر گواهی میدهد این کشور بارها در تعامل با متحدان و مخالفان خود، منافع ملیاش را بر تعهدات حقوقی و اخلاقی ترجیح داده است. به عنوان مثال، خروج یکجانبه دونالد ترامپ از توافق هستهای (برجام) در سال ۲۰۱۸، بهرغم پایبندی ایران به تعهداتش (طبق گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی)، نمونهای بارز از این رویکرد است. این اقدام نهتنها اعتبار دیپلماتیک آمریکا را در افکار عمومی جهانی تضعیف کرد، بلکه به تشدید فشارهای اقتصادی بر ایران انجامید و نشان داد مذاکره با واشنگتن میتواند به ابزاری برای تحمیل اراده تبدیل شود تا راهی برای حل منازعه.
این الگو منحصر به ایران نیست. در روابط با متحدان نزدیک آمریکا نیز نشانههایی از بیوفایی مشهود است. در کانادا و مکزیک، پیمان نفتا (NAFTA) تحت فشارهای اقتصادی و سیاسی دولت ترامپ بازنگری شد و به توافقی (USMCA) تبدیل شد که عمدتا منافع ایالات متحده را تأمین کرد. در مصر، حمایت آمریکا از رژیم حسنی مبارک تا لحظه فروپاشی و سپس چرخش سریع به سوی نیروهای مخالف، نشاندهنده فرصتطلبی سیاسی این کشور است. حتی استرالیا به عنوان متحد استراتژیک، در ماجرای لغو قرارداد زیردریاییها با فرانسه در سال ۲۰۲۱ (تحت فشار آمریکا و پیمان AUKUS) شاهد نادیده گرفته شدن منافعش بود. این شواهد تاریخی تأیید میکند واشنگتن حتی در قبال یاران نزدیک خود وفاداری را فدای هژمونی میکند، چه رسد به ایران که به دلیل قطع منافع آمریکا در خاورمیانه، از منظر استراتژیک در تقابل با آن قرار دارد.
* مذاکره یا تحقیر؟ بازخوانی مفهوم قدرت در روابط بینالملل
از منظر جامعهشناسی سیاسی، مذاکره در شرایط نابرابر، بیش از آنکه به همکاری متقابل منجر شود، به بازتولید سلطه میانجامد. نظریهپردازانی چون آنتونیو گرامشی و میشل فوکو نشان دادهاند قدرت، تنها در ساحت نظامی یا اقتصادی اعمال نمیشود، بلکه در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و نمادین نیز بازتولید میشود. پذیرش مذاکره با آمریکا در شرایطی که این کشور خود را قاضی و مجری نظام جهانی میداند، به معنای پذیرش ضمنی این سلطه نمادین است. چنین رویکردی بویژه برای ملتی که تجربه تاریخی استعمارزدایی و مبارزه با استکبار را در حافظه جمعی خود دارد، به تحقیر هویت ملی منجر میشود.
این تحقیر تنها در عرصه سیاسی نیست. در حوزه حقوق بشر، ایالات متحده با حمایت از رژیمهای استبدادی (مانند عربستان سعودی) و نادیده گرفتن نقض حقوق اولیه در داخل مرزهای خود (مانند تبعیض نژادی سیستماتیک)، ادعاهای خود را بیاعتبار کرده است. در ساحت اقتصادی، سیاست تحریم و فشار حداکثری، زندگی روزمره میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار داده و پارادوکس دفاع از «آزادی» را نمایان کرده است. در حوزه زن و خانواده، سبک زندگی و سرگرمی نیز هژمونی فرهنگی آمریکا از طریق هالیوود و رسانهها، ارزشهای بومی را به حاشیه رانده و الگویی تکبعدی را ترویج کرده که با تنوع فرهنگی جهان سازگار نیست.
* افشای چهره واقعی آمریکا و بازسازی افکار عمومی
در این میان، دونالد ترامپ به عنوان نمادی از سیاست آمریکایی، نقش کلیدی در افشای این تناقضات ایفا کرده است. تصمیمات او، از خروج از برجام تا تشدید تنشها با چین، کانادا و متحدان اروپایی، نشان داد سیاست خارجی آمریکا نه بر پایه اصول، بلکه بر مبنای خودخواهی و بیثباتی استوار است. این بیثباتی، فرصتی برای بازسازی افکار عمومی فراهم میکند تا نشان دهیم تکیه بر واشنگتن، نهتنها راهگشا نیست، بلکه به وابستگی و انفعال منجر میشود. افکار عمومی باید دریابد پیشرفت، تنها از مسیر کاخ سفید نمیگذرد، بلکه در گرو خودباوری، تقویت مناسبات منطقهای و اتکا به ظرفیتهای داخلی است.
* مسیر بدیل؛ تحقیر استکبار و بازآفرینی هویت ملی
امتناع از مذاکره، در این چارچوب به معنای انزوا نیست، بلکه تلاشی است برای بازتعریف جایگاه ایران در نظام جهانی. این رویکرد، از منظر جامعهشناختی به بازآفرینی هویت ملی و تقویت همبستگی اجتماعی یاری میرساند. تحقیر استکبار، نه صرفا شعاری سیاسی، بلکه پروژهای فرهنگی و اقتصادی است که در آن، ارزشهای بومی در برابر الگوهای تحمیلی برجسته میشود. از اقتصاد مقاومتی تا تقویت دیپلماسی منطقهای با کشورهایی چون چین، روسیه و همسایگان، مسیرهایی است که نشان میدهد پیشرفت، خارج از مدار واشنگتن نیز ممکن است.
در پایان باید گفت امتناع از مذاکره با آمریکا، ریشه در تجربه تاریخی نقض عهد، نابرابری قدرت و ضرورت حفظ عزت ملی دارد. این تصمیم، بیش از آنکه احساسی باشد، استراتژیک است و به بازسازی افکار عمومی در جهت خودکفایی و مقاومت در برابر هژمونی جهانی گره خورده است. تاریخ نشان داده آمریکا به متحدان خود وفادار نمانده، چه رسد به ایران که در تقابل با منافعش قرار دارد. از اینرو، راه پیشرفت نه در میز مذاکره با واشنگتن، بلکه در بازآفرینی توانمندیهای داخلی و منطقهای نهفته است.
لازم به تأکید است که نه گفتن به مذاکره با ایالات متحده، تنها در ساحت سیاست خارجی معنا نمییابد، بلکه مستلزم بازآرایی روابط قدرت در سطح داخلی نیز هست. این امتناع، زمانی به بار مینشیند که با تعاملی پویا و دوسویه میان دولت و مردم همراه شود. شنیدن نیازهای متفاوت آحاد جامعه در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، نهتنها به تقویت همبستگی ملی یاری میرساند، بلکه زمینهساز مشروعیتبخشی به مقاومت در برابر هژمونی جهانی است. از منظر جامعهشناختی، بیتوجهی به این نیازها میتواند به گسست اجتماعی منجر شود و پروژه بازسازی هویت ملی را تضعیف کند؛ از اینرو، ایجاد فضایی برای شنیده شدن صداهای متنوع مردم، به مثابه ستون مکمل این استراتژی، ضرورتی اجتنابناپذیر است.