بنسلمان در تهران
«خالد بن سلمان» وزیر دفاع عربستان سعودی عصر پنجشنبه در دیدار با رهبر حکیم انقلاب اسلامی پیام پادشاه این کشور را تقدیم حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای کرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری، رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار تاکید کردند: اعتقاد ما این است که ارتباط میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان برای هر ۲ کشور مفید خواهد بود و ۲ کشور میتوانند تکمیلکننده یکدیگر باشند.
حضرت آیتالله خامنهای با تاکید بر اینکه گسترش روابط ۲ کشور دشمنانی دارد، خاطرنشان کردند: باید بر این انگیزههای خصمانه فائق آمد و ما در این باره آماده هستیم.
ایشان با اشاره به برخی پیشرفتهای ایران گفتند: جمهوری اسلامی آماده است در این عرصهها به عربستان سعودی کمک کند.
رهبر انقلاب اسلامی تاکید کردند: اینکه برادران در منطقه با هم همکاری داشته باشند و به یکدیگر کمک کنند بسیار بهتر از تکیه به دیگران است.
در این دیدار که سردار سرلشکر باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز حضور داشت، «خالد بن سلمان» وزیر دفاع عربستان با اظهار خرسندی فراوان از این دیدار گفت: من با دستور کار گسترش روابط با ایران و همکاری در تمام زمینهها به تهران آمدهام و امیدواریم گفتوگوهای سازنده انجامشده، روابط قویتر از گذشته میان عربستان و جمهوری اسلامی ایران را فراهم کند.
***
خوانشی چندلایه از سفر خالد بنسلمان به ایران
از رقابت به موازنه
زهرا متقیفر: سفر خالد بنسلمان، وزیر دفاع عربستان سعودی به تهران را نمیتوان صرفا یک رویداد دیپلماتیک در تقویم روابط دوجانبه دانست. این نخستین حضور یک مقام بلندپایه نظامی سعودی در ایران، آن هم پس از ۴ دهه تنش و تقابل و تعامل است که واجد بار نمادین بالایی است. با این حال، معنای این سفر فراتر از نمادها و تشریفات است؛ این دیدار در نقطه تلاقی چند بحران و فرصت مهم منطقهای رخ داده؛ از جنگ خونین غزه و تحرکات ضدایرانی آمریکا، تا بنبست بازسازی سوریه و ابهام در آینده نظم امنیتی خلیجفارس. در چنین بستر پرتنشی، سفر خالد بنسلمان را باید نه یک اتفاق مجزا، بلکه به عنوان بخشی از بازنگری راهبردی عربستان در سیاست خارجی خود تحلیل کرد؛ بازنگریای که از مصالحه با ایران در ۲۰۲۳ آغاز شد اما اکنون در حال گسترش به سمت حوزههای امنیتی، منطقهای و حتی راهبردی است اما پرسش کلیدی آن است که آیا این تغییر مسیر سعودیها پایدار است یا تاکتیکی موقت * در مواجهه با شرایط اضطراری منطقه؟
در این یادداشت تلاش میشود با نگاهی فراتر از آنچه در سطح رخ داده، به تحلیل چندلایه این سفر پرداخته شود؛ از پیامهای ژئوپلیتیک آن به آمریکا و رژیم صهیونیستی گرفته تا نقش ترکیه در تغییر محاسبات ریاض در سوریه و از همپوشانی منافع ایران و عربستان در مهار بنیادگرایی رادیکال تا تمایل این کشور به بازتعریف موقعیت خود در نظم آینده منطقه.
* نشانههای تغییر راهبردی سیاست خارجی سعودی
در سالهای اخیر، عربستان سعودی با سرعتی محسوس در حال بازتعریف سیاست خارجی خود بوده است. فاصلهگیری تدریجی از دکترین تقابل با محور مقاومت، عادیسازی روابط با دشمنان سابق و تلاش برای بازیگری فعال در تحولات منطقهای، نشان از گذار ریاض از سیاست تقابل ایدئولوژیک به یک واقعگرایی محتاطانه دارد. سفر خالد بنسلمان به تهران نیز جدیدترین نشانه این چرخش راهبردی است؛ سفری که نهفقط به لحاظ نمادین، بلکه در سطح مضمون و پیام نیز واجد اهمیت است.
این تغییر مسیر را میتوان در چند سطح مورد بررسی قرار داد:
۱- پیام به آمریکا: سعودیها دریافتهاند دیگر نمیتوانند امنیت خود را منحصرا به چتر حمایتی آمریکا گره بزنند. تجربه تلخ رها شدن در جریان حمله به تأسیسات آرامکو در ۲۰۱۹، خروج شتابزده واشنگتن از افغانستان و عدم مداخله موثر در فاجعه غزه، همگی برای ریاض این پیام را به همراه داشتهاند که باید به سمت تنوعبخشی در شرکای امنیتی و ایجاد توازنهای منطقهای مستقلتر حرکت کند.
۲- پیام به تلآویو و سایر بازیگران منطقه: در حالی که عربستان تا همین اواخر در مسیر عادیسازی با رژیم صهیونیستی قرار داشت، وقوع جنگ غزه و فشار افکار عمومی عرب باعث عقبنشینی موقتی ریاض شد. نزدیکی تاکتیکی به ایران بویژه در چنین شرایطی، یک پیام نمادین به جهان عرب و اسلام نیز هست: اینکه عربستان مایل است وجهه دینی و نمادین خود را بازیابی کند، ولو موقت و کنترلشده.
۳- پیام به تهران؛ پذیرش نقش ساختاری ایران: در نهایت، شاید مهمترین پیام این سفر به خود ایران باشد؛ نوعی اعتراف ضمنی به جایگاه تعیینکننده تهران در معادلات منطقهای. سعودیها به این نتیجه رسیدهاند بیتوجهی به نقش ایران نهتنها سودی ندارد، بلکه هزینهزاست. این سفر میتواند نشانهای از گذار ریاض از مرحله «مدیریت تنش» به مرحلهای از تعامل مشروط و چندلایه با تهران باشد.
* سایه جنگ، دغدغه بقا؛ ملاحظات امنیتی ریاض در برابر تهدیدات آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران
در تحلیل سفر خالد بنسلمان به تهران، نمیتوان از متغیر امنیتی در حال تشدید در منطقه چشم پوشید، بویژه در شرایطی که تهدیدهای مکرر رژیم صهیونیستی و مقامات آمریکایی علیه ایران، دوباره فضای منطقه را به سمت سناریوهای تقابلی سوق داده است. اگرچه عربستان در سالهای گذشته کوشیده از تنش مستقیم با ایران فاصله بگیرد اما تحولات اخیر نشان داده هرگونه حمله احتمالی آمریکا یا رژیم صهیونیستی به ایران، الزاما یک منازعه دوجانبه نخواهد بود. ایران در ماههای اخیر بهروشنی اعلام کرده واکنش به هرگونه تجاوز نظامی، تنها به منبع حمله محدود نمیماند، بلکه شامل همه پایگاههای نظامی آمریکایی در منطقه نیز خواهد شد، از جمله خاک کشورهای میزبان. در این میان، عربستان با میزبانی از پایگاههای متعدد نظامی آمریکا، طبعا در زمره نخستین اهداف قرار میگیرد. برای ریاض، این مساله نه صرفا یک تهدید امنیتی، بلکه مسالهای مربوط به بقا و توازن داخلی نیز هست. احتمال کشیده شدن خاک عربستان به یک جنگ منطقهای، برای مقامات سعودی به مراتب پرهزینهتر از اختلافات سیاسی با تهران است. به همین دلیل، گفتوگو با ایران از زاویه سعودیها، دیگر نه در چارچوب «رقابت ژئوپلیتیک»، بلکه به عنوان نوعی بیمهنامه بازدارندگی در برابر بحرانهای احتمالی مطرح است.
از سوی دیگر، نکتهای که زمانبندی این سفر را معنادارتر میکند، سفر قریبالوقوع ترامپ به عربستان سعودی است، آن هم در حالی که مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا به واسطه میانجیگری عمان در جریان است. ریاض که بخوبی با خلقوخوی غیرقابلپیشبینی ترامپ آشناست، میداند تشدید لفاظیهای نظامی از سوی کاخ سفید، بیش از آنکه توازن منطقهای را حفظ کند، ممکن است اوضاع را به سوی انفجار سوق دهد. سفر خالد بنسلمان به تهران، دقیقا در آستانه ورود ترامپ به ریاض، نوعی پیام پیشگیرانه نیز هست؛ پیام اینکه سعودیها در برابر ماجراجوییهای احتمالی واشنگتن، به دنبال باز کردن کانالهایی برای خنثیسازی تنش هستند. به بیان دیگر، این سفر را میتوان تلاشی برای حفظ امنیت در شرایطی دانست که طرف آمریکایی امنیت دیگران را گروگان منافع خود کرده است. در چنین بستری، گفتوگو با تهران، حتی اگر همه اختلافات را حل نکند، میتواند دستکم، موازنهای از احتیاط را میان ۲ سوی خلیجفارس برقرار کند و این برای ریاض، در این مقطع، یک دستاورد بزرگ به شمار میآید.
* بحران غزه، افکار عمومی منطقه و ضرورت بازآرایی در روابط عربی
یکی از بسترهای مهم سفر خالد بنسلمان به تهران، تحولات جاری در فلسطین بویژه بحران غزه است؛ بحرانی که ابعاد انسانی و سیاسی آن، عربستان را در موقعیتی دشوار در قبال افکار عمومی منطقه قرار داده است. جنگی که با حمله بیسابقه رژیم صهیونیستی به غزه آغاز شد، نهتنها به فاجعهای انسانی بدل شده است، بلکه موجی از خشم و مطالبهگری در میان ملتهای عربی و مسلمان نسبت به رویکرد دولتهایشان نسبت به مساله فلسطین ایجاد کرده است.
عربستان سعودی که تا پیش از جنگ غزه، در آستانه نهاییسازی توافق عادیسازی با رژیم صهیونیستی قرار داشت، با فشار افکار عمومی و پیچیده شدن معادلات منطقهای، ناگزیر از عقبنشینی تاکتیکی شد. این عقبنشینی اما نمیتوانست صرفا در سطح تبلیغات باقی بماند. سفر خالد بنسلمان به تهران را باید در این چارچوب نیز تحلیل کرد؛ تلاش برای ترمیم چهره عربستان در افکار عمومی منطقه و ارسال پیامی مبنی بر بازگشت به اولویتهای عربی و اسلامی.
در این میان، مقاومت فلسطین به عنوان بازیگر غیررسمی و فراموشنشدنی نوار غزه، متحد راهبردی ایران شناخته میشود. سعودیها میدانند کنار گذاشتن ایران در هر نوع معادله آینده فلسطین، نهتنها عملی نیست، بلکه هزینهساز است. این یعنی اگر عربستان بخواهد نقش فعالی در بازتعریف نظم سیاسی پساجنگ غزه داشته باشد، خواه در سطح بازسازی، خواه در سطح مذاکرات سیاسی یا حتی مدیریت شکاف داخلی فلسطینیها، ناچار است به نوعی هماهنگی با تهران تن دهد.
همچنین باید توجه داشت غزه نهتنها به نماد مقاومت، بلکه به نماد بازیابی استقلال در سیاست خارجی عربی هم تبدیل شده است. سعودیها با درک این واقعیت که تداوم جنگ یا بیتفاوتی به سرنوشت فلسطین میتواند اعتبار منطقهای آنها را خدشهدار کند، به دنبال آن هستند با نرمسازی روابط با تهران، بخشی از این بحران مشروعیت را مهار کنند.
* پرونده سوریه، مداخله ترکیه و بازنگری اجتنابناپذیر سعودی
یکی دیگر از زمینههایی که سفر اخیر خالد بنسلمان را میتوان در آن معنا کرد، تحولات شتابزده در سوریه است؛ جایی که عربستان نه فقط نفوذ میدانی خود را از دست داده، بلکه در برابر مانور ترکیه و قطر عملا در موقعیت تماشاگر قرار گرفته است. ترکیه در سالهای گذشته با حضور مستقیم نظامی در شمال سوریه و پشتیبانی مستمر از گروههای تروریست، از یک بازیگر جانبی به نقطه ثقل میدانی این بحران بدل شده است. همزمان، دوحه نیز با حمایت مالی و رسانهای در کنار آنکارا ایستاده و مدل خود را برای آینده سیاسی سوریه ولو به طور غیررسمی، پیش برده است.
برای ریاض، این روند بیش از آنکه به معنای پیروزی بر اسد باشد، به تهدیدی بدل شده که ترکیه را به قدرت تعیینکننده در سرنوشت سوریه تبدیل کرده است، آن هم درست زمانی که سعودیها دیگر تمایلی به تکرار سیاست براندازی تمامعیار ندارند. در چنین فضایی، سفر خالد بنسلمان به تهران را باید نه صرفا در چارچوب روابط دوجانبه، بلکه در قالب تلاش برای بازیابی یک جایگاه از دسترفته در میدان سوریه فهم کرد. سعودیها اکنون بخوبی میدانند بدون هماهنگی با ایران، ورود دوباره به پرونده سوریه اگر نگوییم ناممکن، دستکم بسیار پرهزینه خواهد بود. از این منظر، گفتوگو با تهران درباره ثبات منطقهای، حتما دربرگیرنده موضوع سوریه نیز بوده است؛ موضوعی که میتواند هم میدان رقابت میان تهران و آنکارا باشد و هم فرصت همکاری مشروط میان تهران و ریاض. برای سعودیها ایران در مقطع کنونی، تنها قدرت منطقهای است که امکان موازنه با ترکیه در سوریه را دارد و این یعنی تعامل با تهران، حتی اگر ناپایدار و محتاطانه باشد، راهی برای جلوگیری از انحصار آنکارا در آینده سوریه است.
* بحران یمن و میانجیگری برای مهار درگیری در آستانه انفجار
یمن در ماههای اخیر، دیگر صرفا یک پرونده منطقهای یا امتداد رقابت تهران و ریاض نیست. درگیری انصارالله با ائتلاف غربی - صهیونی در دریای سرخ، این میدان را به یک گره استراتژیک تبدیل کرده که معادلات امنیتی خلیج فارس، کانال سوئز و حتی نظم انرژی جهانی را به هم گره زده است.
در این بستر، نقش ایران به عنوان حامی سیاسی و استراتژیک انصارالله، برای سعودیها نه تنها یک «واقعیت غیرقابل انکار»، بلکه به نوعی تنها راه باقیمانده برای مدیریت بحران در حال افزایش است. در واقع، عربستان بدرستی دریافته در شرایط فعلی، ادامه سکوت یا اتکا به بازیگران فرامنطقهای نهتنها کمکی به مهار تهدید نمیکند، بلکه ممکن است آتش درگیری را مستقیما به درون مرزهای خودش بکشاند. از این منظر، گفتوگو با ایران، صرف نظر از نتیجه نهایی، یک اقدام ضروری برای مدیریت بحران در خط مقدم منافع سعودیهاست. از همینرو، سفر خالد بنسلمان را میتوان در متن نگرانی عربستان از ورود به جنگی ناخواسته با مختصاتی جدید تحلیل کرد؛ جنگی که در آن نه خطوط مقدم مشخص است، نه پایانی روشن. اگر پیشتر هدف، مهار ایران در مرزهای نفوذ منطقهایاش بود، امروز حفظ فاصله با شعلههای جنگی است که هر لحظه ممکن است از سواحل یمن یا تنگه بابالمندب به خاک عربستان برسد.
برای ریاض، بازگشت به وضعیت تقابل با تهران صرفا یک تصمیم سیاسی نیست، بلکه مسالهای است که با محاسبه هزینههای اقتصادی، امنیتی و اعتبار بینالمللی گره خورده است. تجربه حمله محدود به تأسیسات آرامکو در ۲۰۱۹ نشان داد حتی یک حمله کوچک میتواند بازار جهانی نفت را به آشوب بکشاند و پروژههایی مانند نئوم را تحتالشعاع قرار دهد. در چنین فضایی، هر زمزمه درگیری جدید، میتواند هزینههایی چند برابر برای عربستان به همراه داشته باشد. بنابراین سعودیها به جای تشدید تنش، میکوشند از مسیر گفتوگو با تهران از انفجار ناخواسته بحران جلوگیری کنند.
به این ترتیب، ریاض درصدد است معادله امنیتی جدیدی را تعریف کند؛ معادلهای که ایران نه دشمن مطلق در آن باشد و نه متحد، بلکه یک متغیر کلیدی در مسیر اجتناب از درگیری گستردهتر باشد. چنین چرخشی، بیش از آنکه نشانهای از نزدیکی راهبردی باشد، گواهی است بر رشد نوعی واقعگرایی در سیاست منطقهای عربستان؛ واقعگراییای که حالا میان تهران و ریاض، کانالهایی باز کرده تا شاید بحرانهای منطقه، پیش از آنکه منفجر شوند، قابل حل باشند.
سفر وزیر دفاع عربستان سعودی به تهران، فارغ از جنبههای دیپلماتیک، حامل مجموعهای از پیامهای آشکار و نهان بود که در بستر پیچیده تحولات منطقه معنا میگیرد. از یکسو، سعودیها دریافتهاند تداوم وضعیت بدون تعامل با تهران، نهتنها منافعی برایشان ندارد، بلکه در شرایط سیال فعلی، آنها را به حاشیه تصمیمسازیهای بزرگ منطقهای سوق میدهد؛ چه در سوریه، چه در یمن و چه در معادلات بزرگتری همچون بازتعریف نظم امنیتی خلیجفارس.
از سوی دیگر، زمانبندی این سفر، در آستانه حضور ترامپ در عربستان، خود حامل نوعی پیشدستی دیپلماتیک است. سعودیها میدانند سیاست آمریکا در قبال ایران، فارغ از شعارهای رسمی، اساسا بر منافع و اولویتهای لحظهای کاخ سفید سوار است. در این میان، آنچه به طور مستقیم امنیت و ثبات عربستان را تحت تأثیر قرار میدهد، نه مواضع بیانیهای مانند آمریکا، بلکه تصمیمات واقعی ایران در مواجهه با تحرکات نظامی است و این تصمیمات، تنها از مسیر گفتوگو و مدیریت تنش قابل پیشبینی خواهد بود.
همزمان، سایه ترکیه و قطر در پروندههایی نظیر سوریه نیز باعث شده ریاض نسبت به واگذاری کامل زمین بازی به این محور، احساس خطر کند. سفر به تهران، در چنین مختصاتی، نوعی تنظیم مجدد نقش عربستان در معادلات منطقهای به شمار میرود. ریاض دیگر نه مایل است و نه قادر است همه کارتهای خود را بر سر رقابت ایدئولوژیک با ایران هزینه کند، بویژه در دورانی که واقعگرایی ضامن بقاست، نه بلندپروازی.
در آخر، این سفر را میتوان تلاشی از سوی عربستان برای دستیابی به یک «فرمول بازدارندگی متقابل» با تهران دانست؛ فرمولی که نه بر دوستی استوار است و نه بر دشمنی صرف، بلکه مبتنی بر درکی متقابل از موازنه تهدید و منافع مشترک است. اینکه این فرمول تا کجا پیش خواهد رفت، هنوز روشن نیست اما همین که سعودیها در برههای چنین حساس، مسیر تهران را برگزیدهاند، نشانهای روشن از درهم ریختن معادلات سنتی منطقهای و آغاز فصل جدیدی از دیپلماسی واقعگرایانه در خلیجفارس است.