عبرت روحانی
امیرعباس نوری: یکی از ایرادات و اشکالات خطرناک مذاکرات دولت حسن روحانی با دولت اوباما بر سر موضوع هستهای، پیوست سیاسی این مذاکرات در داخل ایران بود. حسن روحانی از همان دوره تبلیغات انتخاباتی در سال ۱۳۹۲، تلاش کرد با دوگانهسازی و تخریب مخالفان خود، مذاکرات هستهای را به یک موضوع سیاسی و جریانی تبدیل کند. این اقدام تبعات بسیاری به همراه داشت که مهمترین آن تبدیل مذاکرات و توافق برجام به یک اهرم و ابزار سیاسی و جناحی بود. حملات بیمحابا و توهین به منتقدان و طرح اتهامات بیاساس، تبدیل به جزئی از مذاکرات شد. در حالی که مذاکرات در اصل، یک موضوع ملی برای پیگیری یک مطالبه ملی، یعنی رفع تحریمها بود اما حسن روحانی به گونهای رفتار کرد که مذاکرات هستهای تبدیل به یک موضوع جناحی شد. به مرور مشخص شد این طرز نگاه به مذاکرات، در پشت میز مذاکره، آسیبهای جدی به منافع ملی وارد میکند. وقتی دولت روحانی، مذاکرات و توافق احتمالی را به عنوان یک اقدام و دستاورد جناحی تلقی کرد، قاعدتا اهداف مذاکره، آنگونه که مردم تصور میکردند نبود. یعنی در اصل، نظام با مذاکره برای رفع تحریمها موافقت کرده بود اما به مرور مشخص شد آنگونه که باید، رفع تحریمها در اولویت تیم مذاکرهکننده قرار نگرفته است. شعار محمدجواد ظریف برای مذاکرات این بود: «هر توافقی بهتر از عدم توافق است». کاملا بدیهی بود که آنچه پای این شعار ذبح میشود، مطالبه اصلی مردم از مذاکرات، یعنی لغو تحریمهاست. به عبارتی دولت حسن روحانی، انجام یک توافق با آمریکا و ۳ کشور اروپایی را اولویت نخست و در واقع هدف اصلی خود از مذاکرات تعریف کرده بود، ولو اینکه این توافق، در عمل به خواسته اصلی مردم از مذاکرات، یعنی لغو تحریمها منجر نشود؛ در عمل نیز همینگونه شد. حالا دیگر همه در ایران قبول دارند برجام منجر به لغو تحریمها نشد. در واقع برجام، هدف اصلی نظام جمهوری اسلامی و مطالبه اصلی مردم از مذاکرات، یعنی لغو تحریمها را محقق نکرد. دولت وقت، خاصه شخص حسن روحانی نیز انتقادات منطقی دلسوزانه را با بدترین ادبیات و توهین و طرح اتهام علیه منتقدان پاسخ میگفت و با توهین به منتقدان و طرح انتقاداتی مانند «کاسبان تحریم»، تلاش کرد اعتبار انتقادات را مخدوش کند. دولت روحانی چون صرفا دنبال یک توافق با آمریکاییها بود، در پشت میز مذاکره، آنگونه که باید روی موضوع لغو تحریمها حساسیت به خرج نداد و وقتی منتقدان، نسبت به این اعمال و تبعات آن برای مردم و کشور هشدار میدادند؛ با توهین و اتهامافکنی علیه منتقدان، سعی کرد اعتبار آنان را مخدوش کند تا حرف حق و درست آنها شنیده نشود.
کاری را که روحانی و برخی اعوان و انصار او انجام دادند میتوان به صورت خلاصه اینگونه توضیح داد: آنها ابتدا یک تصویر سیاه و ناامیدکننده از وضعیت کشور به تصویر کشیدند؛ سپس به مردم در باغ سبز نشان دادند و همه مسائل کشور و مطالبات جامعه را به مذاکرات گره زده و توافق با آمریکا را به عنوان تنها راهحل مشکلات و عامل تحقق خواستههای مردم جا انداختند و برای آنکه در مذاکرات به هدف اصلی خود یعنی توافق برسند، توپخانه توهین و تهمت علیه منتقدان را فعال کردند تا موضع درست شنیده نشود.
با این راهبرد، آنها به برجام رسیدند اما نظام و مردم به خواستههایشان از برجام نرسیدند. مردم از مذاکرات، لغو تحریمها را میخواستند اما روحانی و ظریف از مذاکرات، توافق با آمریکا را میخواستند؛ آن هم «هر توافقی». چرا روحانی و ظریف هر توافقی را بهتر از عدم توافق میدانستند؟ چرا آنها توافقی را که منجر به لغو تحریمها نشود، بهتر از عدم توافق میدانستند؟
ظریف در آن مذاکرات بارها به طرف آمریکایی خاطرنشان کرده بود او و همفکرانش برای آمریکا و اروپا یک فرصت مغتنم در ایران هستند. ظریف با یادآوری عملکردهای متفاوت دولتها در ایران، به طرف آمریکایی گوشزد میکرد او و همفکرانش برای منافع آمریکاییها بهتر از غربستیزها هستند.
یکی از مواردی که ظریف این موضوع را به آمریکاییها گوشزد کرده بود، مربوط به پرسش و پاسخ او با هاله اسفندیاری در جلسه شورای روابط خارجی آمریکا بود. در آن نشست، هاله اسفندیاری از ظریف پرسید: «آیا شکست مذاکرات بر سیاست خارجی ایران تأثیر میگذارد؟» در واقع این پاس گلی بود که اسفندیاری به ظریف داد تا ظریف تز همیشگی خود، یعنی ترغیب آمریکاییها به حمایت از او و همفکرانش در ایران را دوباره مطرح کند. محمدجواد ظریف از این پاس گل هاله اسفندیاری استفاده کرد و گفت: «بیتردید همینگونه است. ما روندی را شروع کردهایم که هدف آن تغییر فضای سیاست خارجی کشور است. اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل، این تلاشها بینتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار میشود، به این عملکرد ما [با آرای خود] پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هستهای با جامعه بینالمللی در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ توافقهایی کردیم و تلاشهای ما برای عملکرد شفاف از جانب اتحادیه اروپایی رد شد، مردم ایران جواب ما را با انتخاب رئیسجمهوری متفاوت دادند که من را هم زود بازنشسته کرد. البته باید توجه داشت اتحادیه اروپایی به تنهایی فعالیت نمیکرد و مقامات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا مانع از هرگونه توافق شدند. همانطور که حالا هم کسانی هستند که نمیخواهند هیچگونه توافقی حاصل شود؛ قطع نظر از اینکه مفاد آن چه باشد. حالا من یک بار دیگر زنده شدهام. به نظر من در انتقال پیامی که جامعه بینالملل بویژه غرب میخواهد به ایران منتقل کند، باید بسیار دقت کند. باید دید تعامل از جانب ایران و تلاش ایران برای باز بودن و نگاه به آینده داشتن، با پاسخ مثبت مواجه میشود یا اینکه بار دیگر رد میشود. من فکر میکنم مردم ایران پاسخ خود را در صندوقهای رای نشان خواهند داد».
این مواضع ظریف نیاز چندانی به رمزگشایی ندارد. کاملا واضح است ظریف به طرف آمریکایی میگوید به قدرت رسیدن او و همفکرانش در ایران، برای «آینده» یک فرصت بزرگ برای آمریکاییهاست و برای اینکه مخالفان آمریکا در ایران به قدرت نرسند، باید ظریف و همفکرانش - یعنی دولت روحانی - تقویت شوند. تقویت ظریف و همفکرانش در دولت روحانی هم مشروط به توافق است.
در واقع ظریف در مذاکرات هستهای تلاش داشت آمریکاییها را راضی کند یک منافع مشترک و وابستگی متقابل با او و دولت حسن روحانی ایجاد کنند. خب! کاملا مشخص است ظریف و روحانی از مذاکرات چه میخواستند. از همین رو میتوان تصور کرد دلیل عدم حساسیت آنها روی متن توافق و گرفتن تضمین لغو تحریمها و بقای توافق، اولویت داشتن اصل توافق، یعنی ایجاد منافع مشترک خودشان با آمریکا بود. در واقع از نظر آنها، تضمین اصلی، همین منافع مشترک طرفین بود نه چیز دیگری.
آنها تصور میکردند وقتی آمریکاییها آنها را دوستان خودشان در ایران تلقی کنند و با تقویت آنها، منافع و اهداف خود را در «آینده» پیگیری کنند، این تصمیم توافق خواهد شد. مکانیسم ماشه یکی از مواردی است که ایده دولت روحانی یعنی توافق به هر قیمتی را نشان میدهد. حتی اگر برجام هیچ ایراد دیگری هم نداشت، همین ماجرای مکانیسم ماشه به اندازه کافی گویای واقعیت برجام است. مکانیسم مشابه در واقع یک اهرم فشار در اختیار همه اعضای 1+5 بوده است تا به هر بهانهای و بدون هیچ دلیل منطقی، توافق را از بین ببرند. تیم مذاکرهکننده ایرانی، هیچ قید و شرطی برای بررسی یا اعتبارسنجی بهانه جوییها در متن برجام قرار نداد و نتیجه این شده است که اکنون 3 کشور اروپایی میتوانند براحتی، بدون نیاز به رایگیری در کمیسیون مشترک برجام یا شورای امنیت، همه قطعنامه را فعال و همه تحریمها علیه ایران را مجددا فعالسازی کنند. بنابراین همین ماجرا به اندازه کافی نشاندهنده درستی حرف منتقدان برجام بوده است.
مبنای انتقادات از شیوه مذاکره دولت روحانی و انتقادات نسبت به برجام نیز دقیقا همین واقعیتها بود. منتقدان بر این باور بودند و میگفتند مذاکرات یک موضوع ملی است و نه جناحی و لغو تحریمها که خواسته نظام و مردم است، باید در اولویت تیم مذاکرهکننده باشد و نه تعریف منافع مشترک جناحی با آمریکاییها. بر همین اساس، منتقدان بارها به روحانی و ظریف این اصل مهم را گوشزد کردند که آمریکاییها غیرقابل اعتماد هستند و آنها برای منافع خودشان، حتی دوستانشان را هم قربانی میکنند. منتقدان بارها و بارها گفتند و نوشتند که جناحی کردن مذاکرات، نه تنها مطالبه مردم یعنی لغو تحریمها را محقق نخواهد کرد، بلکه دولت آمریکا به واسطه روحیه و ماهیت استکباری خود، تلاش میکند بدون انجام تعهدات خود، بیشترین امتیازات را از ایران بگیرد. شاید در واقع بتوان مبنای اختلافات را اینگونه توضیح داد: عدهای معتقد بودند اگر آمریکاییها برای رسیدن به اهداف بلندمدت خود در ایران، روی امثال ظریف و روحانی حساب باز کنند و آنها را به عنوان دوستان خود قبول کنند، تلاش میکنند آنها را در ایران را تقویت کنند و برای تقویت دوستانشان در ایران، اقدام به لغو تحریمها میکنند. این عده بر این باور بودند این تعریف یک وابستگی متقابل و منافع مشترک است و بر اساس همین باور معتقد بودند امضای جان کری تضمین توافق و انجام تعهدات آمریکاییها در برجام است. در مقابل این عده، منتقدان روحانی و ظریف و شیوه مذاکره آنها معتقد بودند این تصور، یک سادهلوحی و خوشخیالی پرهزینه برای کشور است. منتقدان با یادآوری رفتار آمریکا بویژه با دوستان خود، معتقد بودند آمریکاییها اساسا اختلافات بنیادین با ایران دارند و اگر حتی فرض کنیم عدهای سادهلوح را در ایران گیر بیاورند که تصور کنند آمریکا آنها را دوستان خود در ایران تلقی میکند، از آنها برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده ابزاری میکنند. منتقدان معتقد بودند آمریکاییها در ظاهر امر نشان میدهند قائل به این فرضیه هستند؛ و حتی اگر دوستانشان را در ایران تقویت کنند؛ از آنها برای رسیدن به مطالبات خود استفاده میکنند. یعنی آنها تلاش میکنند بدون آنکه تعهدات خودشان را در برجام انجام دهند، تعهدات ایران در برجام اجرایی شود. به تعبیری شاید آمریکاییها انتظار داشتند که علاقهمندان به دوستی با آمریکا در ایران، ابتدا این دوستی را در عمل ثابت کنند. چگونه؟ اینگونه که آمریکاییها تعهداتشان در برجام را انجام ندهند اما دولت ایران نه تنها همچنان به تعهدات خود در برجام پایبند بماند، بلکه مانع لغو تعهدات ایران در برجام و از سرگیری فعالیتهای هستهای محدودشده شوند. این تحلیل، مبنای منتقدان برجام بود. دولت اوباما از همان ماههای ابتدایی برجام بدعهدی را شروع و از اجرای تعهدات خود در برجام خودداری کرد. متاسفانه دولت حسن روحانی نیز به جای آنکه در مقابل این بدعهدی، واکنش متقابل نشان دهد، اساسا نقض برجام از سوی آمریکا را منکر میشد و با بازی با کلمات، نظیر اینکه «روح برجام نقض شده است» معادله خسارتبار برجام را ادامه داد. تاسفآورتر اینکه پس از به قدرت رسیدن ترامپ و خروج آمریکا از برجام، باز هم دولت روحانی اقدام متقابل انجام نداد و از لغو تعهدات برجامی ایران سر باز زد. روحانی و ظریف ابتدا بازی ادامه برجام منهای آمریکا را کلید زدند و از ایده مضحک اینستکس حمایت کردند اما با گذشت یک سال و نیم از رونمایی اینستکس، این ایده هم در عمل شکست خورد و مشخص شد پس از آمریکا، اروپاییها نیز تعهدات برجامی خود را اجرا نمیکنند. این وضعیت یک خسارت محض برای ایران بود. ایران به واسطه برجام، بخش عمدهای از فعالیت هستهای خود را نابود، تعطیل یا متوقف کرده بود اما در مقابل به هیچکدام از اهداف خود درباره لغو تحریمها نرسید. نکته عجیب ماجرا این بود که با وجود خروج آمریکا از برجام و اعلام اروپا مبنی بر عدم اجرای تعهدات برجامی، باز هم دولت روحانی نه تنها خود اقدامی برای واکنش متناسب انجام نمیداد، بلکه با تصمیمات مهم برای لغو تعهدات برجامی نیز مخالفت میکرد. به عنوان نمونه شخص حسن روحانی و محمدجواد ظریف با قانون اقدام راهبردی مجلس که ایده مشترک نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی برای واکنش به بدعهدی غرب در برجام بود، صراحتا مخالفت کردند. حتی حسن روحانی با ادبیاتی تند مدعی شد این قانون خیانت است. به هر حال قانون اقدام راهبردی تصویب و اجرا شد و در دولت شهید رئیسی نیز بخشهای مهمی از آن اجرایی شد؛ قانونی که باعث توسعه چشمگیر برنامه هستهای ایران بویژه در حوزه غنیسازی شد و آمریکا را در وضعیت اضطرار برای توافق و ایران را در مذاکرات جاری هستهای در موضع برتر قرار داد. دقت کنید! حسن روحانی و جواد ظریف با این قانون مخالف بودند. چرا؟ چرایش را همه میدانند.
اکنون اما وضعیت با زمان دولت روحانی فرق میکند. اگرچه متاسفانه برخی دولتیها، اطرافیان رئیسجمهور و حامیان پزشکیان همچنان همان شیوه و مشی دولت روحانی نسبت به مذاکرات را پیگیری میکنند و گره زدن مذاکرات به همه مسائل و موضوعات کشور را این بار و در قبال گفتوگوهای موسوم به مذاکرات عمان دنبال میکنند اما آنچه روحانی و ظریف در ماجرای برجام میگفتند و انجام میدادند، در مواضع و اقدامات رئیسجمهور دیده و شنیده نمیشود. دست کم در مواضع علنی پزشکیان و عراقچی این رفتار مشاهده نمیشود. بویژه اینکه رفتار عراقچی، نه تنها هیچگونه شباهتی با رفتار ظریف در فقره برجام ندارد، بلکه تقریبا در عمده موارد و مواقع، عملکرد عراقچی با عملکرد ظریف کاملا متفاوت و متضاد است. البته باید این نکته را گفت که این قضاوت، مختص زمان فعلی است و بر اساس برآورد رفتار آنها از ابتدای مذاکرات تا زمان اکنون انجام شده است. الان برخلاف برجام که ظریف و جان کری ساعات زیادی از مذاکرات را خلوت میکردند و از پیادهروی او و جان کری هزاران فریم عکس و فیلم منتشر میشد، مذاکرات عراقچی و ویتکاف به صورت غیر مستقیم انجام شده و حتی یک فریم عکس از این ۲ نفر در کنار هم وجود ندارد. برخلاف ظریف که هر توافقی را بهتر از عدم توافق میدانست و به آمریکاییها توصیه میکرد هوای آنها را در داخل ایران داشته باشند، چنین مواضع و اظهاراتی را از عراقچی شاهد نبودیم و او مواضع روشن نظام درباره مذاکرات و مبنای گفتوگوها و همینطور خطوط قرمز ایران در این گفتوگوها را مطرح کرده است.
درباره پزشکیان نیز اگرچه به نظر میرسد او نیز مانند روحانی حساب ویژهای روی مذاکرات باز کرده است اما مواضع آتشین و حملات و توهینها و اتهامات روحانی نسبت به منتقدان را از ناحیه پزشکیان شاهد نیستیم.
این تفاوت مذاکرات هستهای فعلی با آمریکا نسبت به مذاکرات هستهای دوره حسن روحانی هم ملموس و هم بسیار مهم است، چرا که برخلاف دوره روحانی که اراده و رفتار دولت وقت موجب ایجاد یک شکاف اجتماعی بزرگ در داخل کشور بر سر مذاکرات شده بود، اکنون شاهد یک انسجام هوشمندانه و خردورزانه در داخل کشور نسبت به مذاکرات هستیم. منتقدان مذاکرات که در دوره روحانی بارها آماج بیادبیها و بینزاکتیهای حسن روحانی قرار گرفتند و اما در انتها، دقت و هوشمندی آنها برای همه مردم ایران ثابت شد؛ اکنون نیز با وجود انتقادات درست و منطقی خود بویژه درباره بیاعتمادی نسبت به آمریکا، همچنان نجابت به خرج داده و تلاش میکنند انتقادات خود را در قالب توصیههای دلسوزانه مطرح کنند. اگرچه فضاحت و خسارت محض برجام باعث کسب تجارب مهمی نزد تیم مذاکرهکننده شده است و رفتار تیم مذاکرهکننده تاکنون نشان داده از اشتباهات دوره روحانی درس گرفتهاند اما نظارت دقیق منتقدان بر روند مذاکرات و طرح پیشنهادات و توصیههای آنان به دولت و تیم مذاکرهکننده ضروری است. منتقدان در دوره روحانی نشان دادند هم در آمریکاشناسی به تبحر ویژهای رسیدهاند، هم در فهم مناسبات و معادلات جهانی یک سر و گردن از اصلاحطلبان و غربگراها بالاتر هستند و هم با احاطه کامل بر حقوق و قوانین بینالمللی، به دقت نظر ویژهای در تنظیم متن و انشای هر نوع توافق رسیدهاند. به همین خاطر وجود و بروز انتقادات - البته به صورت دلسوزانه و با نیت کمک به تیم مذاکرهکننده برای تحقق اهداف مذاکره یعنی لغو تحریمها - ضروری و لازم است.
قطعا هم دولت و هم تیم مذاکرهکننده با توجه به تجارب برجام و اثبات درستی مواضع و توصیههای منتقدان، باید انتقادات و پیشنهادات را به چشم یک سرمایه مهم برای به نتیجه رسیدن مذاکرات بنگرند.
به نظر میرسد اکنون در ایران، هم در میان مقامات و تصمیمگیران و هم در افکار عمومی، یک فهم و درک واقعبینانه نسبت به مذاکرات شکل گرفته است. اگرچه اکثریت جامعه مذاکرات را به صورت ویژه دنبال میکنند اما تجربه برجام باعث شده درصد بالایی از جامعه، به یک برآورد و شناخت واقعبینانه نسبت به مذاکرات دست یابند. از رفتار مردم میتوان به وضوح فهمید که اکثر جامعه ایرانی اگرچه به این مذاکرات توجه جدی نشان میدهند اما دیگر مانند مذاکرات منتهی به برجام، نسبت به مذاکرات یا حتی توافق احتمالی و اثرات آن، دچار خوشباوری و سادهلوحی نیستند. کاملا پیداست که بیاعتمادی نسبت به آمریکا بویژه ترامپ، مبنای ارزیابی و برآورد افکار عمومی ایران از مذاکرات فعلی است. این برآورد و رفتار جامعه یک سرمایه اجتماعی ارزشمند برای دولت است. قطعا چه مذاکرات منجر به یک توافق متوازن شود و چه با بدرفتاری دولت آمریکا منجر به توافق نشود؛ باید نسبت به نگهداشت و ارتقای این نوع نگاه جامعه اهتمام ویژه داشت.