بارانداز شایعه
عباد محمدی: ظهر روز نخست حادثه؛ تصاویر دود نارنجیرنگ به آسمان برخاسته و فقط میدانیم اتفاقی تلخ ناشی از یک انفجار در بندر شهید رجایی روی داده است. هنوز ابعاد حادثه مشخص نیست. در سکوت سنگین خطوط خبری، ناگهان جرقهای در شبکههای اجتماعی زده شده و پای «موشکها» وسط کشیده میشود.
رسانهها طبق معمول یا خواب بودند یا خود پایهای از اطلاعرسانی غلط شده بودند. فضای مجازی اما طبق معمول، بیصبرتر از این حرفها عمل کرد؛ شایعات، تصاویر مبهم، تحلیلهای بیسند و گمانهزنیهای هیجانی مثل شعله در بیابان خشک بندرعباس پیچید. چند ساعت بعد، نخستین بیانیه رسمی منتشر شد اما دیگر دیر شده بود؛ افکار عمومی قصه خودش را ساخته بود. این صحنه حالا در ایران به یک قاعده تکرارشونده مبدل شده است؛ کشوری بحرانخیز که در بزنگاههای حساس به تماشای آشوب روایتها مینشیند. انرژی رسانههای رسمی به جای ارتباط شفاف و مستمر با جامعه، درگیر تکذیب اخبار نادرست میشود تا جایی که تعداد برخی تکذیبیهها از انگشتان دست هم فراتر میرود. رسانههای معاند نیز طبق روال همیشه داستانهای خود را میسازند؛ البته میدانیم آنها در روایت انسجام دارند، نه حقیقت. صفحات شبکههای اجتماعی هم در رقابتی بیامان برای جلب توجه، مرز واقعیت و خیال را در هم میشکنند. نمونه آن هم همین قصه سوخت موشک و بندر که به هم گره خورد، بیآنکه کسی سؤال کند واقعاً داستان چیست.
البته در این هیاهو، حقیقت تنها بازنده میدان نیست، افکار عمومی نیز زیرآوار شایعات دفن میشوند و این ناشی از خلأ الگوی اطلاعرسانی در بحرانهاست که گویی هیچگاه نمیخواهد سامان بگیرد. این مقاله، تلاشی است برای بازخوانی رفتار رسانههای ایرانی - از اصولگرا تا اصلاحطلب، از مدعی حمایت از انقلاب تا حامی دولت ـ در مواجهه با بحرانهای ملی. تحلیل خواهیم کرد چرا در نبود یک الگوی روشن اطلاعرسانی در بحران، نخستین ضربه همواره به اعتماد عمومی وارد میشود و چگونه میتوان با اصلاح ساختار اطلاعرسانی، از تولید بحران دوم جلوگیری کرد.
* ایران، سرزمین بحرانهای بدون روایت مدیریتشده
ایران، سرزمینی است که در طول نیم قرن اخیر - از حوادث طبیعی همچون زلزله و سیل گرفته تا رخدادهای امنیتی و اقتصادی- بارها طعم بحران را چشیده است. با این حال، تجربه نشان میدهد در بیشتر این بزنگاهها، مدیریت روانی و رسانهای بحران دچار ضعفهای بنیادی است. رسانههای ایرانی، فارغ از خطمشی سیاسیشان، در لحظات اولیه هر حادثه با چالشهایی مشابه روبهرو میشوند. این چالشها به نوعی فضا را برای دستاندازی به اخبار مجازی یا روایتهای بیسند افراد غیرمسؤول حاضر در میدان فراهم میکند. اخبار حادثه بندر شهید رجایی را دنبال کنید! یک رسانه از «انفجار مخزن سوخت در بندر شهید رجایی» خبر داده، رسانهای دیگر پای «کانتینرها» را وسط کشیده و در همان لحظات «انفجار مخزن آمونیاک» تکذیب میشود، رسانهای درباره «مواد اولیه پتروشیمی» مینویسد و دیگری اصلاح میکند «پالایشگاه بوده نه پتروشیمی»! در میانه این آشوب خبری، روایتی عجیب از «خرابکاری و انفجار محموله سوخت موشک وارداتی از چین» هم دستبهدست میشود که همچنان نیز پافشاری عدهای بر این خط مندرآوردی ادامه دارد. «نبود اطلاعات اولیه معتبر از مرجع مشخص»، «تعلل در اطلاعرسانی رسمی»، «سرعت گرفتن روایتهای غیررسمی در پی افول جایگاه رسانههای رسمی»، «واکنشهای هیجانی و غیراستاندارد به حوادث» و «عدم مسؤولیتپذیری اشخاص نسبت به اظهاراتشان» از مهمترین دلایل ظهور چنین شرایطی است. این وضعیت، فضایی دوگانه میسازد: از یک سو مردم عطش خبر دارند، از سوی دیگر نهادهای مسؤول در ارائه اطلاعات دست به عصا حرکت میکنند. نتیجه این خلأ همان چیزی است که جامعهشناسان رسانه از آن به عنوان «سرایت اضطراب» یاد میکنند؛ اضطرابی که با هر خبر بدون منبع، چند برابر میشود و مدیریت آن به مراتب سختتر از بحران اصلی خواهد بود. در چنین فضایی است که اعتماد به رسانههای رسمی کاهش مییابد، کانالهای بیهویت یا معاند رشد میکنند و افکار عمومی به جای دریافت اطلاعات واقعی، قربانی موجهای متوالی شایعه و تحلیلهای بیپایه میشود.
* حقیقت، نخستین قربانی در مواجهه با شایعات
در ایران و در هر بحران، پیش از آنکه ابعاد حادثه روشن شود یا امدادگران به مقصد برسند، نخستین چیزی که برجسته میشود، روایت برخی مدعیان است. هرچند معتقدیم مساله اطلاعرسانی در بحران از یک ضعف دیرینه در اطلاعرسانی منسجم و لحظهای رنج میبرد اما نمیدانیم چطور امدادگر هنوز گرمای آتش را بر صورت خود لمس نکرده، افرادی چون احمد زیدآبادی تحلیل حادثه را ارائه و نتیجهگیری هم کردهاند! در همین ماجرا پیش از آنکه ابعاد نخست حادثه مشخص شود، احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت: «همزمانی انفجار مهیب و خسارتبار در اسکله رجایی بندرعباس با مذاکرات ایران و آمریکا در مسقط، ظن خرابکاری را تشدید میکند. تاکنون اطلاعرسانی در این مورد مناسب نبوده و ضعف همیشگی در این موضوع را بار دیگر به نمایش گذاشته است. اگر انفجار در نتیجه سهلانگاری و به صورت اتفاقی رخ داده باشد، چه همزمانی تراژیکی! اما اگر پای خرابکاری اسرائیل یا برخی گروههای تروریستی فعال در جنوب شرقی وسط باشد، به معنای «فعال شدن» مخالفان قسم خورده توافق است». اینکه چطور ممکن است در همان لحظات ابتدایی برخی چهرهها تحلیل خود را ارائه دهند و بعد هم از فضای اطلاعرسانی گلایه کنند! امری بسیار عجیب است. عجیبتر آنکه برخی حامیان دولت پای نهادهای حاکمیتی را وسط میکشند و سپاه را «کاسب تحریم» میخوانند. یعنی افرادی بیآنکه بدانند این گرما از خورشید است یا آتشسوزی، نسبت به حادثه تحلیل ارائه میکنند.
* ماجرای بندر شهید رجایی؛ روایت یک تکرار تلخ
حادثه انفجار در بندر شهید رجایی یک نمونه کلاسیک از این بحران اطلاعرسانی بود. در ساعات اولیه پس از وقوع حادثه، برخی رسانههای اصلاحطلب با استناد بر برخی صفحات مجازی و منابع نامشخص - در برخی رسانههای مدعی جریان انقلابی نیز قابل مشاهده است - از یک «حمله» خبر دادند و در ادامه همین خط کانالهای پرمخاطب از «انفجار بزرگ با تلفات انسانی» نوشتند. چندی بعد رسانههایی چون صداوسیما که میل خروج از وضعیت بحرانی داشتند، خبری مبنی بر اینکه حادثه محدود به آتشسوزی در محوطه کانتینری بوده منتشر کردند اما آن زمان، روایت ساختهشده اولیه دیگر کار خودش را کرده بود و ذهن افکار عمومی به سمت یک حادثه امنیتی پنهانشده سوق داده شده بود، هرچند همان خبر اولیه کانتینرها نیز دقیق نبود. این الگو دقیقاً همان چیزی است که در بحرانهای قبلی مانند سقوط هواپیمای اوکراینی، حمله تروریستی کرمان، انفجارهای پارچین و حتی حوادث محیطزیستی همچون سیلهای شمال و زلزله کرمانشاه نیز تکرار شده بود.
روایت رسانههای خارجی فارسیزبان نظیر ایران اینترنشنال و بیبیسی فارسی نیز همان همیشگی بود و کمی حرفهایتر؛ این رسانهها با استناد بر چند خبر منابع خارجی، روایتهای امنیتی از حادثه ساختند.
* چرا حقیقت دیر میرسد؟
تحلیل علل این وضعیت نشان میدهد چند عامل کلیدی در ضعف اطلاعرسانی رسانههای ایرانی در لحظه بحران نقش دارد:
فقدان پروتکل واحد اطلاعرسانی: هیچ دستورالعمل روشنی برای چگونگی مواجهه رسانهها با بحرانهای حساس وجود ندارد. هر رسانهای بر مبنای سلیقه سردبیر یا میزان دسترسی خود به اطلاعات، خبررسانی میکند و هیچ مرجعی مسؤول پیگیری و اطلاعرسانی در بحرانها نیست. هر فردی که صحنه را دیده باشد، به خود این اجازه میدهد مقابل دوربین بایستد و از جزئیات سخن بگوید.
تعلل در ارائه روایت رسمی: تأخیر چندساعته تا چندروزه در ارائه روایت رسمی معتبر، فضای خالی را به روایتهای غیررسمی واگذار میکند.
ضعف در ارجاع به منبع موثق: بسیاری از اخبار اولیه بدون ذکر دقیق منبع یا تنها با عناوینی نظیر «یک مقام آگاه» منتشر میشوند؛ همان منابع آگاهی که در همهجا هستند.
نگاه سیاسی به بحران: رسانهها گاه به جای اطلاعرسانی شفاف، بحران را به رقابتهای سیاسی و جناحی گره میزنند؛ موضوعی که عملاً به از دست رفتن مرجعیت خبری میانجامد. این رقابتی بیپایان است که نخست اصلاحطلبان آن را آغاز میکنند و برخی رسانههای اصولگرا با شدت بیشتر بدون توجه به مساله امنیت ملی آن را پیگیری میکنند. روایت انفجار در محموله سوخت موشکی بدون آنکه بدانند سوخت موشک اساساً وارد یک گمرک رسمی نمیشود، از سوی برخی رسانههای داخلی و در امتداد خط رسانههای ضدانقلاب بازتاب داشت. گاهی این رسانهها خود تبدیل به منبع هم میشوند. در ماجرای سلاح پیشرفته پلاسمایی نیز شاهد همین اتفاق بودیم و ابتدای یک کانال تلگرامی ادعایی مطرح کرد، سپس در فضای کانالهای رسمی ضریب گرفت و پای سلاح پلاسمایی به رسانههای انگلیسیزبان کشیده شد، دوباره همین کانالهای تلگرامی خبر رسانه انگلیسیزبان را پوشش دادند که خبری هست! در چنین فضایی، بدیهی است که افکار عمومی خالی از روایت نمیماند. اگر رسانههای رسمی روایت نکنند، دیگران روایت خواهند کرد؛ بیپایه، بیمبنا، و گاه بیرحم.
* شبکه سردرگمی؛ رفتار رسانههای جریانهای مختلف سیاسی
بحران رسانهای در ایران، در لحظههای حساس، فقط ناشی از فیکنیوزها یا ضعف اطلاعرسانی رسمی نیست، بلکه بخشی از آن به رفتار ناهمگون و گاه رقابتآلود خود رسانههای جریانهای مختلف سیاسی بازمیگردد. رسانههای دولتی، اصولگرا، اصلاحطلب و مدعی انقلاب هرکدام در مواجهه با بحران، روایتگری خاص خود را دارند و گاه همین روایتهای ناهمسو، بحران اصلی را به یک جنگ روایی داخلی تبدیل میکند. رسانههای انقلابی در مواجهه با بحرانها، اغلب 2 رویکرد دارند:
- یا بحران را در چارچوب «دشمنمحور» روایت میکنند؛ یعنی به سرعت حادثه را به فعالیت خرابکارانه دشمنان خارجی یا داخلی نسبت میدهند، حتی پیش از اثبات قطعی!
- یا سعی میکنند ابعاد واقعی حادثه را کمرنگ کرده، با تمرکز بر موفقیتهای مدیریت بحران، تصویری امیدآفرین از کنترل اوضاع ارائه دهند. این رویکرد، هرچند با نیت حفظ امنیت روانی جامعه است، اما در بسیاری موارد، با بیتوجهی به نیاز افکار عمومی به شفافیت فوری و بیطرفانه، نتیجه معکوس میدهد.
رسانههای دولتی (مانند ایرنا، ایسنا یا خبرگزاریهای وابسته به دستگاههای رسمی) در بحرانها به طور معمول محتاط و محافظهکار عمل میکنند. در اغلب مواقع، با وجود دسترسی به منابع دولتی، خود منتظر میمانند تا بیانیه رسمی یا اعلام نظر قطعی منتشر شود، سرعت واکنششان پایین است و معمولاً وارد روایت نمیشوند و گاهی در مواجهه با شایعات، به جای تکذیب سریع یا شفافسازی، سکوت میکنند.
رسانههای منتسب به جریان اصلاحطلب، معمولاً بحرانها را به فرصتی برای نقد ساختارهای مدیریتی و امنیتی تبدیل میکنند. در بهترین حالت، روایت آنها بحران را نماد ناکارآمدی مدیریت معرفی میکند اما مثلاً در ماجرای حادثه بندر شهید رجایی با توهم توطئه پیش آمدند. رفتار جریان اصلاحطلب در بحرانها پیش از روشنشدن ابعاد حادثه، با استناد به منابع غیررسمی یا تحلیلهای شخصی، با نتیجهگیریهایی سیاسی و تند همراه است. این شتاب در قضاوت، بویژه در فضای بحرانی، باعث میشود تحلیلها به جای روشنگری، به تردید و چندپارگی در فضای افکار عمومی دامن بزند. مثلاً با وجود آنکه مساله خرابکاری یا حادثه مشخص نیست، برخی رسانهها وابسته به اصلاحطلبها خبر مجاورت نیروی دریایی سپاه با محل حادثه را منتشر و سعی میکنند فضا را به مذاکرات گره بزنند.
برای نمونه روزنامه هممیهن در یادداشتی نوشته است: «ظن قوی را باید به خرابکاری معطوف کرد، هرچند شبکه الجزیره به نقل از معاریو و به نقل از مقامات ارتش اسرائیل اعلام کرده است انفجار رخ داده در ایران ارتباطی با ارتش اسرائیل ندارد و این میتواند درست باشد، زیرا چنین اقداماتی از سوی دستگاههای امنیتی یا مزدوران انجام میشود و ارتشها کمتر دخالت دارند. از سوی دیگر، به نظر میرسد قرینههایی وجود دارد که ایالات متحده اگرچه در این مرحله مخالف حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران است ولی شاید مخالفتی هم با عملیات غیرنظامی از سوی اسرائیل نکرده است». جریانی که یک واژه «ظن» میگذارند ابتدای اظهاراتشان و بیتفاوت به مساله امنیت ملی داستان سرهم میکنند.
* نتیجه رفتار این رسانهها در مجموع چیست؟
رفتار ناهمسو و رقابتی رسانههای مختلف باعث میشود «روایت واحدی از بحران در سطح ملی شکل نگیرد»، «افکار عمومی دچار تعدد روایت، شک، اضطراب و بیاعتمادی شود» و «امکان بهرهبرداری رسانههای معاند از شکاف روایتی فراهم شود». به تعبیر دقیقتر، ایران در مواجهه با بحرانهای داخلی، به جای مدیریت روایت، دچار جنگ روایتهای داخلی میشود؛ جنگی که هیچ برندهای جز فیکنیوزها و رسانههای معاند و گسترش بیاعتمادی عمومی ندارد.
* فضای مجازی؛ بازتولید بیسندها و آشفتگی روایت
اگر رسانههای رسمی در مواجهه با بحران، کند و پراکنده عمل میکنند، فضای مجازی در نقطه مقابل قرار دارد و سریع، هیجانی و بیپروا روایتسازی میکند. شبکههای اجتماعی - بویژه تلگرام، اینستاگرام و ایکس - در لحظه بحران تبدیل به صحنه اصلی رقابت برای تولید و انتشار روایتها میشوند اما این رقابت بیشتر بر پایه سرعت است تا صحت. تصاویر انفجار در بندرعباس را کنار تصویر انفجار بیروت میگذارند. برخیها دود ناشی از آتشسوزی را با لحظه پرتاب موشک کنار هم میگذارند و نتیجههای عجیب استخراج میکنند و برخی دیگر بیپروا مینویسند: «انفجار در بندرعباس، در نزدیکی پایگاه نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است؛ کاسبان تحریم و اسرائیلیها مشغول کارند». مینویسد بدون اینکه بخواهد هزینهای بابت اظهاراتش بدهد و در ادامه که افکار عمومی از او مطالبه میکند چطور به این نتیجه رسیده، بیهوا همه چیز را حذف میکند. در سالهای اخیر، هزاران صفحه و کانال پرمخاطب در فضای مجازی ایران شکل گرفتهاند که در غیاب مقررات حرفهای رسانهای و مسؤولیت حقوقی روشن، عملا به رسانههای بیقید تبدیل شدهاند. صفحاتی «بدون الزام به راستیآزمایی اطلاعات»، «بدون نگرانی از پیامدهای حقوقی انتشار اخبار نادرست» و «بدون مسؤولیت در قبال تأثیرات روانی اجتماعی اخبارشان». در بحرانهایی مانند حادثه بندر شهید رجایی، ادعاهای بیپایه درباره ابعاد حادثه منتشر میکنند؛ اظهارات افراد گمنام یا تحلیلهای شخصی را به عنوان «اطلاعات اختصاصی» و «خبر فوری» یا «مهم» ارائه میدهند و بهراحتی وارد قلمرو آفریدن واقعیتهای کاذب میشوند. خطر بزرگتر زمانی پدیدار میشود که ادعاهای بیسند صفحات مجازی، توسط برخی رسانههای رسمی یا خبرگزاریهای غیررسمی بازنشر میشود. در حادثه بندر شهید رجایی بارها مشاهده شد رسانهها بدون بررسی صحت، شایعات فضای مجازی را در خروجی خود بازتاب دادند. کافی است برای این منظور عبارت «ظن خرابکاری را تشدید میکند» را در فضای مجازی و بین وبسایتها جستوجو کنید و متحیر شوید چگونه این جملات براحتی دستبهدست میشود. پدیده انتشار محتوای مجازی در رسانههای شناسنامهدار یک چرخه معیوب ایجاد میکند: «ادعایی بیپایه در فضای مجازی منتشر میشود»، «چند رسانه یا کانال خبری بیهویت آن را بازنشر میکنند»، «صفحات خبری نیمهرسمی و حتی رسمی، در هیجان اطلاعرسانی یا جذب مخاطب، به آن استناد میکنند» و «افکار عمومی این اطلاعات را به عنوان خبر رسمی میپذیرد». در این چرخه، دیگر مرزی میان شایعه و خبر باقی نمیماند و اعتماد عمومی به رسانههای رسمی، یک بار دیگر ضربه میخورد. چند عامل کلیدی در ریشه این بحران نقش دارد. نخست فقدان نظام نظارت موثر بر فضای مجازی است که نه چارچوب حقوقی روشنی برای مسؤولیت رسانههای غیررسمی وجود دارد، نه مکانیسم پاسخگویی موثری اعمال میشود. سپس رفتار نهادهای رسمی در بحرانهاست که بیاعتمادی به رسانههای رسمی را تشدید کرده است و در نهایت عقدهگشاییهای سیاسی که پیشتر گفتیم توسط اصلاحطلبان آغاز میشود و به برخی رسانههای مدعی جریان انقلابی نیز کشیده میشود.
* مراجع رسمی و بحران تکذیب دیرهنگام
در میانه آشفتگی رسانهای بحرانها، یکی از بزرگترین نقاط ضعف، واکنش دیرهنگام یا ناقص مراجع رسمی در ایجاد شفافیت و مشخصکردن فرد سخنگو است. در حالی که در استانداردهای مدیریت بحران رسانهای، نخستین ساعات پس از وقوع حادثه «لحظه طلایی» برای روایتسازی صحیح محسوب میشود، در ایران اغلب این لحظه حیاتی بسادگی از دست میرود. در بسیاری از بحرانهای اخیر، رفتار نهادهای رسمی (اعم از دستگاههای اجرایی، قضایی، امنیتی و رسانههای دولتی) الگوی مشابهی داشته است:
- در ساعات اولیه، یا سکوت اختیار کردهاند یا اظهاراتی مبهم و دوپهلو ارائه دادهاند.
- تکذیب شایعات یا تصحیح اطلاعات غلط، اغلب با فاصله زمانی چندساعته یا حتی چندروزه انجام میشود.
- اطلاعیهها و بیانیههای رسمی معمولا فاقد جزئیات کافی یا بدون ارائه مستندات روشن است.
این تأخیر، در عمل فضای رسانهای را به اشغال کامل روایتهای غیررسمی درمیآورد. وقتی دستگاههای رسمی در لحظه حساس غایب هستند، مخاطب ناگزیر روایتهای موجود را باور میکند؛ حتی اگر آن روایتها سراسر فیک و بیپایه باشد. برای مثال در حادثه بندر شهید رجایی در ساعات اولیه پس از حادثه، هیچ اطلاعیه رسمی روشنی صادر نشد؛ خبرگزاریها و رسانههای دولتی فقط به نقلقولهای پراکنده اکتفا کردند و نخستین بیانیه جامع، چندین ساعت پس از شکلگیری کامل شایعات در فضای مجازی منتشر شد و حتی آن نیز نتوانست تردیدهای عمومی را برطرف کند. در همین فاصله، رسانههای خارجی مانند بیبیسی فارسی و ایران اینترنشنال و صفحات مجازی معاندین، روایتهای خود را ساخته بودند: از «حمله» گرفته تا «ماجرای انتقال سوخت موشک از چین!»
شاید بهتر باشد مسؤولان امر برخی تجربیات جهانی در مدیریت رسانهای بحرانها (از زلزله ژاپن تا حملات تروریستی پاریس) را یک بار با خود مرور کنند که «سرعت در ارائه اطلاعات اولیه معتبر»، «شفافیت در اعلام موارد تأیید شده و ناتمام» و «تداوم ارتباط با رسانهها برای تصحیح سریع اشتباهات احتمالی» ۳ اصل محسوب میشود. رسانههای نباید در بحرانها سردرگم به دنبال منابع آگاه باشند. در غیاب این اصول است که هر بحرانی خودبهخود به «بحران دوم» آن هم از جنس رسانه بدل میشود؛ بحرانی که فروکشکردن آن گاه سختتر از حل خود بحران اصلی است. در ایران، نه یک پروتکل واحد اطلاعرسانی بحران وجود دارد، نه مسؤولیت رسانهای میان نهادهای مختلف به شکل موثر تقسیم شده است. هر رسانهای که بتواند خود را به منبعی چه در میدان و چه در پشت میزها وصل میکند، روایتهای متناقضی که چند ساعت بعد نیز تکذیب میشوند ارائه میکند. ماجرای حادثه تروریستی کرمان را بهخاطر بیاورید؛ ابتدا گفته میشد ماجرا مربوط به انفجار کپسولهای موکبها بوده است. در چنین وضعیتی که هر رسانه یا کاربر فضای مجازی روایت خودش را میسازد، روایتهای متضاد در افکار عمومی منتشر و دیگر بازگرداندن اعتماد تقریباً غیرممکن میشود.
* چگونه میتوان زمین روایت را بازپس گرفت؟
برای مقابله با دستکاری روایی رسانههای معاند، ۳ راهبرد ضروری است:
۱- ایجاد پروتکل ملی اطلاعرسانی بحران: با الزام به شفافیت، سرعت و جامعیت در انتشار اطلاعات رسمی
۲- آموزش رسانههای داخلی در روایتسازی بحران و مسؤولیتپذیر کردن آنها: تمرکز بر ارائه اخبار مستند، دقیق و فاقد تحلیلهای زودهنگام
۳- ارتباط فعال با افکار عمومی: پذیرش اینکه بخشی از اعتماد عمومی با پذیرش نواقص و اصلاح مستمر بازیابی میشود، نه با سکوت یا انکار
۴- نهادها شما مسؤولید: ستاد بحران، استانداری و قوهقضائیه باید بدانند برای چنین لحظاتی شکل گرفته و ساخته شدهاند. این ستادها و شوراها و سازمانها باید نسبت خود را با رسانههای رسمی مشخص کنند و بلافاصله پس از بحران، سخنگوی پاسخگوی خود را مشخص کنند. رسانهها و صفحات مجازی را نیز توجیه کنند باید نسبت به روایتشان مسؤولیتپذیر باشند. بدانند افکار عمومی با انکار و سکوت مدیریت نمیشود.
* نتیجهگیری: بازخوانی ضرورت بازطراحی سیستم اطلاعرسانی بحرانها
اگر امروز جمهوری اسلامی ایران با هر حادثهای، نه فقط با بحران فیزیکی، بلکه با بحران روایت مواجه میشود، دلیلش تنها دشمنی رسانههای معاند یا هیجان فضای مجازی نیست، بخشی از این مشکل، نبود یک ساختار منسجم و پیشبینیشده برای مدیریت افکار عمومی در لحظه بحران است. بحرانها در ایران، به دلیل نبود روایت اولیه شفاف، به سرعت تبدیل به میدان رقابت شایعهها، تحلیلهای بیسند و جنگ روایتهای رسانهای میشود. رسانههای داخلی - چه اصولگرا، چه دولتی و چه اصلاحطلب – به جای ایفای نقش محور ثبات، گاه خود عامل تشتت بیشتر میشوند. مراجع رسمی نیز به دلیل تعلل، کلیگویی یا واکنشهای دیرهنگام، عملا میدان را به روایتهای رقیب واگذار میکنند. در دنیایی که جنگها دیگر صرفا در میدان نبرد فیزیکی رخ نمیدهد و روایتها سرنوشت کشورها را تغییر میدهد، بیتردید مدیریت روایت در لحظه بحران، بخشی حیاتی از امنیت ملی محسوب میشود. اگر جمهوری اسلامی نتواند بهسرعت و دقت، روایتهای بحران را از آن خود کند، هر بحران کوچک میتواند به بحران بزرگ مشروعیت بدل شود. به زبان روشنتر: یا جمهوری اسلامی روایت بحرانهایش را باز پس میگیرد یا دیگران روایت خود را خواهند نوشت.