30/ارديبهشت/1404
|
20:21
۲۲:۱۷
۱۴۰۴/۰۲/۰۹
گزارش

برنابئو در بزنگاه انتخاب میان وفاداری و جاه‌طلبی

طناز مقدم: رئال مادرید، این شاهزاده همیشه مغرور، در بزنگاهی ایستاده که هر آن می‌تواند تاجش را بازسازی کند یا در مردابی بی‌انتها غرق شود. کارلو آنچلوتی، پیرمرد جنتلمن، با همان لبخند محتاطانه و ابروهای همیشه بالا، آماده وداعی آرام با برنابئو است؛ وداعی بی‌سروصدا اما سنگین، درست شبیه پیرمردی که کفش‌های کهنه‌اش را روی دوش می‌اندازد و به جاده خاکی زل می‌زند.
فلورنتینو پرز، مردی که در آینه‌های کاخ سفید مادرید به‌ دنبال جاودانگی می‌گردد، تصمیمش را گرفته. روزگار قهرمانی‌های پراکنده و شب‌های خوش یوفایی، دیگر افسونش نمی‌کند. او می‌خواهد بار دیگر تیمی با امضایی تازه بنا کند؛ امضایی از جنس جوانی، جاه‌طلبی و نافرمانی. چشم‌هایش ژابی آلونسو را نشانه رفته‌اند؛ همان پسر آرامی که زمانی در میانه میدان برنابئو می‌درخشید، حالا در قامت یک ژنرال از لورکوزن برمی‌گردد.
آنچلوتی استاد سازگاری است. مربی‌ای که میان امپراتورهای پول و قدرت، از برلوسکونی گرفته تا آبراموویچ، بالانس ظریفی از استقلال و اطاعت ساخت. او هرگز تیمی را برای خودش نخواست، خودش را به باشگاه می‌دوخت. قهرمان لیگ‌ها نبود اما فاتح شب‌های مقدس چمپیونزلیگ می‌شد. مردی که بیش از آنکه بسازد، تطبیق می‌یافت؛ بیش از آنکه برخیزد، در لابه‌لای سلطنت‌ها می‌لغزید.
اما پرز دیگر دلش انعطاف نمی‌خواهد. رویای او تیمی است که بر پیشانی‌اش امضای ژابی خورده باشد؛ تیمی سخت، مقتدر و آشنا با زبان قدرت. ژابی با غروری که از سینه دیوان عالی اسپانیا هم عبور کرده، به خانه برمی‌گردد. مثل پسری که کلیدهای قدیمی را هنوز در جیب دارد و نیازی به پرسیدن راهروها ندارد. ژابی، پسرک دیروز، امروز آمده تا بی‌چانه حرف بزند، تصمیم بگیرد، تحمیل کند.
در لورکوزن، رؤیاهای ژابی رنگ واقعیت گرفته‌اند. تیمی ساخته با ایده‌هایی از مکتب مورینیو و نکته‌سنجی‌های گواردیولا؛ تیمی که دیسیپلین و جاه‌طلبی را در یک شیشه می‌ریزد و بدون لرزش دست سر می‌کشد. حالا، پرز، بوی این شیشه را از فرسنگ‌ها دورتر حس کرده و بی‌قرار شده است.
اما روزگار همیشه حسابگر نیست. قهرمانی بایرن در بوندس‌لیگا تقریباً قطعی است و لورکوزن که روزی در اوج بود، حالا چراغ‌هایش کم‌سو شده. ۳ هفته مانده و معادله‌های پشت پرده شکل گرفته‌اند. ژابی و کارلتو، هر ۲ قراردادهایی تا سال دیگر دارند؛ جدایی فوری ضرورتی ندارد. اما وقتی بوی خون در آب پخش می‌شود، کوسه‌ها بیکار نمی‌مانند.
در برنابئو اما، خاطره‌ زخم‌های گذشته تازه است. دل‌بوسکه، مربی متین و دوست‌داشتنی را با بی‌رحمی کنار زدند و تیم را به گرداب بی‌ثباتی سپردند. پرز بعدها اعتراف کرد اشتباه کرده است. حالا نمی‌خواهد همان زخم را دوباره باز کند. او دوست دارد خروج آنچلوتی، این جنتلمن نیمکت‌ها، بدون خونریزی باشد؛ بی‌دعوا، بی‌جدال.
اما تاریخ درس نمی‌دهد. بارسای بازسازی‌شده، در ۳ ال‌کلاسیکوی اخیر، مادرید را سلاخی کرد. جام‌ها را دزدید و غرور رئال را لگدمال کرد. هرچند آمار می‌گوید رئال در مصاف چهارم، در مونتجوئیک، می‌تواند دست‌کم تساوی بگیرد اما فوتبال جای اول‌بارهاست. حتی غرق شدن، آن هم با جلیقه نجات بر تن.
بزرگ‌ترین نگرانی پرز اما نه ال‌کلاسیکو که جام‌جهانی باشگاه‌هاست. رویایی استراتژیک، قله‌ای که می‌تواند زخم‌های فصل را بپوشاند. آیا آنچلوتی کشتی نیمه‌جان را تا آنجا می‌رساند یا ژابی سکان را زودتر به دست خواهد گرفت؟
در همه این بازی‌ها، یک سایه سنگین‌تر از همه پرسه می‌زند: خاطره مورینیو. تنها مربی‌ای که دل پرز را لرزاند. مردی که در روزهای تیره بارسای گواردیولا، آسمان تیره مادرید را شکافت، هرچند به بهای آلودگی‌های تازه و حالا، شاید ژابی آلونسو، شاگرد دیروز، وارث بی‌سروصدای آن روح سرکش باشد.
فوتبال در مادرید هرگز فقط بازی نیست؛ روایتی است از قدرت، غرور، عشق و خیانت. این داستان، همچنان با جوهری از خون و اشک بر دیوارهای برنابئو نوشته می‌شود.

ارسال نظر