15/ارديبهشت/1404
|
21:21
۲۲:۱۷
۱۴۰۴/۰۲/۱۴

آیا جامعه ایران کم‌حافظه است؟

آیا جامعه ایران کم‌حافظه است؟

مهدی افراز: پس از آغاز دور جدید مذکرات هسته‌ای با آمریکا و عکس‌العمل‌های بازار به این گفت‌وگوها، این تلقی بر برخی زبان‌ها جاری شد که «چقدر ملت ایران کم‌حافظه است؟!»  هنوز یک دهه هم از تجربه عبرت‌آموزش در برجام نگذشته که با پیگیری لحظه به لحظه اخبار عمان، عمده فعالیت‌های سرمایه‌گذارانه خود را در بازارهای تولیدی و زیرساختی متوقف کرده و ضمن نوسان‌گیری‌های روزانه، با هیجان در انتظار گشایش‌های بزرگ اقتصادی ایران توسط تیم ترامپ است. معامله با طرفی که مشغول جدال بی‌رحمانه با نزدیک‌ترین دوستان و همسایگان دیرین خود است، چگونه می‌تواند امیدآفرین باشد؟! فردی که از راه نرسیده، برنامه جامع اقدام مشترک را زیر پایش انداخت، چطور می‌تواند راهگشای معیشت و زندگی ما باشد؟!
هفته گذشته 2 پیمایش ملی توسط 2 مرکز معتبر افکارسنجی با موضوع مذاکرات هسته‌ای انجام شد. در نتایج هر دو، یک ‌شبه‌تناقض در ذهن مردم ایران احساس می‌شود. بیش از ۵۰‌‌درصد پاسخ‌دهندگان در برابر این پرسش‌ها که «آیا با ادامه یافتن مذاکرات فعلی موافقید؟» یا «برای پیشرفت اقتصادی کشور باید با آمریکا به توافق برسیم؟» اعلام موافقت کرده‌اند ولی در عین حال همین جامعه آماری در پاسخ به این مضمون که «در صورت حصول یک توافق، تا چه میزان آمریکا به تعهداتش پایبند خواهد بود؟» حدود ۶۰ درصد امیدی به پایبندی آمریکا به مفاد توافق و در نتیجه اثر اقتصادی آن ندارند. جامعه به صورت توأمان هم به مذاکرات امیدوار و هم نسبت به نتیجه آن ناامید است.
حالا مجدد این سوال را مطرح می‌کنیم: «آیا تجربه ناموفق و بی‌نتیجه مذاکره با آمریکا در دهه 90 شمسی، مایه عبرت تاریخی مردم ایران نشده است؟» در پاسخ به این پرسش مهم می‌توان گفت هم آری و هم خیر! از یک سو مردم ایران در تجربه دهه 90 به این نتیجه رسیده‌اند آمریکا قابل اعتماد نیست و دیگر آن دل‌خوشی ابتدای دهه نود را به آمریکا ندارند؛ حتی کارگزاران و فعالان سیاسی علاقه‌مند به مذاکره با آمریکا، آن امیدواری‌ها و دل‌خوشی‌های سابق را به مذاکره با آمریکا ندارند، تا چه رسد به مردم. تجربه تحولات جهانی طی یک دهه اخیر و برخوردی که آمریکا با کشورهای همسو مانند اوکراین، کانادا و اروپا  اتخاذ کرده، برای مردم روشن کرده است با دلگرمی و امیدواری نمی‌توان به استقبال مذاکره با آمریکا رفت.
اما چرا با وجود شکل‌گیری چنین عبرت تاریخی، هنوز مذاکره با آمریکا در جامعه ایران جذاب است؟ علت را باید در تبیین نشدن یا تبیین نارسا و نادرست گفتمان و ادبیات مقاومت جست‌وجو کرد. مردم به مذاکره با آمریکا امیدی ندارند اما هنوز اطمینان ندارند آن راه دیگر یعنی مقاومت، بتواند حل مسائل مالی و تولیدی کشور را در پی داشته باشد و در نتیجه به منادیان ایده مقاومت هم برای تحول اقتصادی کشور اعتماد ندارند. 
جریان انتقادی اگر بتواند روایتی از مقاومت ارائه دهد که هم دستاوردهای ایران در راه طی شده را و هم پیشرفت ایران در راه پیش رو را در افق مقاومت معنادار کند، گره ذهنی و روانی که مانع عبور کامل از گفتمان مذاکره است، مرتفع خواهد شد. جامعه ایران به لحاظ هویت تاریخی و ملی، پذیرای تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی نیست و احساس عمومی جامعه ایران نسبت به مقاومت مثبت است اما در عین حال مبهم است که آیا می‌توان با تکیه بر نظریه مقاومت، افزون بر صیانت از امنیت و استقلال کشور، مسیر پیشرفت و توسعه را هم دنبال کرد یا خیر. 
حال در این شرایط القای دلواپسی و تکرار دائمی بی‌فایده بودن و بی‌ثمر بودن روند توافق، بدون ارائه آلترناتیو واقعی، محسوس و زنده، هیچ اثر پیش‌برنده‌ای برای جامعه ندارد. تداوم کنشگری سلبی و نقادانه فارغ از افق‌گشایی با مسیرهای بدیل داخلی، جامعه را به انسداد خواهد کشاند و تصویر نامطلوبی از منتقدان به عنوان مخالفان توسعه ایران یا منتفعان از وضعیت تحریم برای بدنه‌ای از جامعه خواهد ساخت. 
بر این اساس به نظر می‌رسد جامعه ما به قدر وسع خود و به اندازه کافی از عبرت‌های مدرسه برجام آموخته و آن را در حافظه خود هم خوب حفظ کرده است اما آیا جریان انتقادی هم از سبک مراوده خود با افکار عمومی در دهه ۹۰ به اندازه کافی تجربه کسب کرده و تکاملی در رفتارهای خود ایجاد کرده است؟!

ارسال نظر