19/ارديبهشت/1404
|
09:00
۲۲:۵۲
۱۴۰۴/۰۲/۱۷
رهبر معظم انقلاب به مناسبت صد سالگی احیای حوزه علمیه قم تصویر جامعی از دیروز، امروز و فردای این نهاد فقهی شیعه ارائه دادند

کهن الگوی تازه‌نفس

میلاد جلیل‌زاده: پیام رهبر معظم انقلاب که به مناسبت صدمین سالگرد تاسیس حوزه علمیه قم صادر شد، بدون هیچ مبالغه‌ای فراتر از یک متن تشریفاتی بود و آن را باید به‌مثابه یک نقشه راه تیزبینانه روزآمد و آینده‌نگر دید. به عبارتی، این متن مساله حوزه‌های علمیه و به طور خاص حوزه علمیه شهر مقدس قم را از ۳ زاویه گذشته، حال و آینده مورد تدقیق قرار داده و در هر زاویه‌ای می‌شود نمایی از ۲ زاویه دیگر هم دید و تمام مطالب را باید اجزایی از پیکری دانست که یک روح واحد دارند. در بخشی از این متن به بستر زمانی خلق حوزه علمیه قم یا به تعبیر دقیق‌تر، احیای حوزه قم پرداخته شده که دورانی پرتلاطم از استیلای استعمارگران غربی بر منطقه غرب آسیا و تلاش‌های‌شان برای فتنه‌افکنی بود. عالمان دینی اسلام و بویژه مکتب تشیع در آن دوره چشم بیدار جامعه، نماد آگاهی جمعی و مظهر تدبیر و استقامت عمومی بودند. دانستن شمه‌ای از تاریخ شکل‌گیری حوزه علمیه شیعی و رسیدنش به دورانی که در آن هستیم، از این جهت اهمیت دارد که ما را با رسالت اصلی این نهاد و وظیفه تاریخی آن آشنا می‌کند. رهبر انقلاب در این‌ باره می‌نویسند: «برآمدن حوزه‌ مبارک قم در طلیعه‌ قرن چهاردهم هجری شمسی، پدیده‌ای بی‌نظیر بود که در میانه‌ حوادثی بزرگ و سهمگین رخ داد؛ حوادثی که فضای منطقه‌ غرب آسیا را تیره‌وتار و زندگی ملت‌های آن را دستخوش آشفتگی و تباهی کرده بود. منشأ و علت این مرارت گسترده و دیرپا، دخالت‌های دول استعماری و فاتحان جنگ اول جهانی بود که با هدف تصرف و تسلط بر این جغرافیای حساس و سرشار از منابع زیرزمینی، از همه‌ ابزارها استفاده کردند». سپس ایشان به مرور مختصری از فتنه‌افکنی‌های دول استعماری در عراق، ایران، فلسطین و به طور کل منطقه شامات می‌پردازند که نقش بیدارگرانه علمای دین را بسیار واجد اهمیت می‌کرد.
در بخش دیگری از این متن به رسالت حوزه علمیه در دوران فعلی پرداخته شده است. جایگاه حوزه علمیه در دورانی که حکومت اسلامی تشکیل شده و نیاز به کلان‌نگری فقها را برجسته‌تر می‌کند و نیز لزوم روزآمد بودن و تطابق با مسائل علمی جهان، در این بخش مورد اشاره قرار گرفته ‌است. رهبر انقلاب حتی به لزوم تأسیس مرکزی که طلاب را برای ارتباط با مخاطبان امروزی تربیت کند و در فضای مجازی هم فعالیت داشته باشد، اشاره کرده‌اند و می‌نویسند: «دستگاهی باید متصدی این ماموریت شود و قدرت اقناع، آشنایی با شیوه‌ گفت‌وگو، آگاهی از نوع تعامل با افکار عمومی و فضای رسانه‌ای و مجازی، انضباط در مواجهه با عنصر مخالف را به طلبه بیاموزد و با تمرین و ممارست، در دوره‌ای محدود، او را آماده‌ ورود به این میدان کند. از سویی با استفاده از ابزارهای فنی روز، تازه‌ترین و شایع‌ترین القائات و آفت‌های فکری و اخلاقی را گردآوری و بهترین و رساترین و قوی‌ترین پاسخ را در قالب ادبیات متناسب با زمان برای آن فراهم کند و از سوی دیگر لازم‌ترین دانستنی‌های دینی متناسب با وضع فرهنگی و فکری روز را به صورت بسته‌های مناسب اندیشه و فرهنگ نسل جوان و نوجوان و خانواده‌ها تدوین کند».
قسمت دیگری از همین بخش، به تبدل رای فقها بر اثر مواجهه با یافته‌های علمی روز جهان اشاره می‌کند و ارتباط وظایف امروز حوزه با مساله حکومت‌داری به این شکل تبیین شده است: «در باب اصل و منشأ حکومت، کار برجسته‌ امام راحل در مباحث «ولایت فقیه» در هنگام تبعید به نجف، آغازی مبارک بود و راه تحقیق را به روی فضلای حوزوی گشود و پس از تشکیل جمهوری اسلامی، ابعاد گوناگون آن در نظر و عمل تکامل یافت ولی این کار در بسیاری از نظامات اجتماعی کشور همچنان نافرجام و بی‌سامان باقی مانده است. این خلأ را حوزه باید پر کند؛ این در شمار وظایف حتمی حوزه‌ علمیه است. امروز با حاکمیت و استقرار نظام اسلامی وظیفه‌ فقیه و فقاهت سنگین است. امروز نمی‌توان فقاهت را به تعبیر امام راحل، همچون ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی دانست. فقه امت‌ساز، محدود به حد و اندا‌زه‌ احکام عبادی و وظایف فردی نیست». ایشان در ادامه افزوده‌اند: «البته حوزه برای طراحی و تنظیم نظامات اجتماعی نیاز دارد که با یافته‌های امروز جهان درباره‌ این نظامات به اندازه‌ لازم آشنایی داشته باشد. این آشنایی، فقیه را قادر خواهد ساخت که با بهره‌برداری از درست و نادرست این یافته‌ها، حضور ذهن لازم برای استفاده از تصریحات و اشارات کتاب و سنت بیابد و شاکله‌ نظامات اجتماعی را برای اداره‌ جامع و کامل جامعه بر اساس اندیشه‌ اسلامی طراحی کند. در کنار حوزه، دانشگاه کشور نیز در این زمینه دارای توان و تکلیف است؛ این می‌تواند یکی از موارد همکاری حوزه و دانشگاه باشد. کار بزرگ دانشگاه آن است که در علوم انسانی مرتبط با نظامات حاکمیتی و مردمی، به کمک نگاه محققانه و نقاد، درست و نادرست نظرات رایج دانش جهان را مشخص کند و با همکاری حوزه، محتوای اندیشه‌ دینی را در قالب‌های متناسب ارائه کند».
در بخش دیگری از این متن که به آینده نگاه دارد، اشاره‌ای مهم به مساله تمدن اسلامی می‌شود. رهبر انقلاب ابتدا تلاش می‌کنند همان‌طور که امام راحل در سال ۴۲ برای طلاب جا انداختند که تشکیل حکومت اسلامی رویا نیست و می‌تواند روزی محقق شود، برای طلاب امروزی هم جا بیندازند که فراگیر شدن و قوی شدن تمدن اسلامی در آینده، یک رویای دور و دراز و دست‌نیافتنی نیست. ایشان در همین راستا می‌فرمایند: «نوآوری‌های تمدنی در چارچوب پیام جهانی اسلام؛ این برجسته‌ترین انتظار از حوز‌ه‌ علمیه است. شاید بلندپروازی و آرزوپروری تلقی شود. در آن شب تاریخی پس از حمله به فیضیه در سال 42 که امام راحل در خانه‌ خود پس از نماز عشاء، برای جمع محدود و مرعوب طلاب سخن می‌گفتند، شاید این تعبیر بلند که «اینها می‌روند و شما می‌مانید»، به نظر بعضی از ما بلندپروازی و آرزوپروری تلقی می‌شد اما گذر زمان نشان داد که ایمان و صبر و توکل، کوه موانع را از جا می‌کند و کید دشمنان در برابر سنت الهی ناکارآمد است». در ادامه این متن آمده است: «استقرار تمدن اسلامی، برترین هدف دنیایی انقلاب است، یعنی تمدنی که در آن، علم و فناوری و منابع انسانی و منابع طبیعی و همه‌ توانایی‌ها و همه‌ پیشرفت‌های بشری و حکومت و سیاست و نیروی نظامی و هر آنچه در اختیار بشر است، در خدمت عدالت اجتماعی و رفاه عمومی و کاستن از فواصل طبقاتی و افزودن بر پرورش معنوی و ارتقای علمی و شناخت روزافزون طبیعت و استحکام ایمان به کار می‌رود». گذشته از اینها، این متن خالی از رهنمودهای عملی و عینی نیست؛ چنانکه به لزوم روزآمد شدن سبک تعلیم و تعلم در حوزه، تمرکز بر مسائل مهم و عبور از بحث‌های بدون کاربرد اما سرگرم‌کننده علمی، مواجهه نظام‌مند با مسائل روز علمی و نظری جهان، یافتن شیوه‌های نوین و کارآمد برای ارتباط با مردم، هم‌افزایی حوزه و دانشگاه و چندین نکته با اهمیت دیگر اشاره شده است. چنانکه از این متن برمی‌آید، رهبر معظم انقلاب جایگاه حوزه علمیه را در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران و جهان اسلام هنوز تعیین‌کننده‌ترین جایگاه و در رأس هرم فکری اجتماع می‌بینند. به عبارتی اینطور نیست که حوزویان صرفا در دوران انتقال حکومت از رژیم‌های وابسته به نظام مستقل جمهوری اسلامی نقش داشته باشند و پس از آن، کار، یکسره به عوامل دیگر که نگاه عرفی دارند سپرده شود. در مکتب اسلام برخلاف بسیاری از ادیان دیگر، تناقضی بین نگاه علمی و الهی وجود ندارد و یک دیندار برای به سامان شدن زیست عمومی‌اش ناچار نیست دین را از سایر شئون سیاسی و اجتماعی جدا کند. بنابراین نیل به تمام آرمان‌های زیبا و باشکوه مثل رشد معنوی جامعه، رفع فاصله طبقاتی، توسعه علمی و استقرار آزادی، همگی با اینکه مسائلی زمینی به حساب می‌آیند، ذیل مفهوم تمدن بزرگ اسلامی قابل دستیابی‌اند که همراهی دین و سیاست و زندگی در خود عبارت آن مندرج است. اگر تاریخ تأسیس و رشد و پویش‌های حوزه علمیه دینی در جهان اسلام و مکتب تشیع مرور شود، درخواهیم یافت که این مسیر همواره در تلاقی با مسائل روز اجتماعی به خودش شکل داده و همیشه یک افق آینده‌نگر برای آن وجود داشته است. از زمان پیامبر اسلام و امامان معصوم شیعه تا دوران غیبت و دوره‌های متعدد پس از آن، این روند همیشه وجود داشته است و سرانجام کار را به احیا و پس از آن توسعه حوزه علمیه قم رساند که طومار استبداد و استعمار را از این کشور برچید.
در ادامه مروری شده است بر تاریخ تاسیس و رشد حوزه‌های علمیه دینی و بویژه حوزه تشیع، تا جایی که کار به احیای حوزه علمیه قم توسط علامه حائری یزدی رسید.
* از دارالتبلیغ ارقم  تا دارالشفای قم
نقل است آنچه امروز تحت عنوان حوزه‌های علمیه شناخته می‌شود از زمان حضور پیامبر اکرم در شهر مکه بنا نهاده شد. جایی بود به اسم «دارالتبلیغ ارقم» که در دامنه کوه صفا قرار داشت و خانه کسی بود به نام ارقم بن ارقم. در این محل جلسات آموزش و تربیت دینی به صورت مخفیانه برگزار می‌شد. بعد از علنی شدن دعوت پیامبر اسلام، چنین جلساتی در مساجد ادامه یافت و جنبه قدسی علم هم تا حدودی به همین دلیل در فرهنگ اسلام جا افتاد. رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله وقتی رحلت کردند، شهر مدینه به مرکز علوم اسلامی تبدیل شده بود که در آن بعضی صحابه از جمله ابوذر و سلمان و در رأس آنها حضرت علی علیه‌السلام به نشر معارف دینی می‌پرداختند. حضرت علی پس از به خلافت رسیدن، کانون این تعلیمات را به کوفه منتقل کردند که اثر آن تا ده‌ها سال باقی ماند. شهر بصره هم در زمان خلافت امیرالمومنین به مرکزی برای علوم دینی تبدیل شد و بویژه ادبیات عربی که تا امروز یکی از دروس مهم حوزه باقی مانده است، در مکتب بصره احیا و تقویت شد.
پس از شهادت امیرالمومنین هم جانشینان آن حضرت این مسیر را ادامه دادند و به طور موازی در کوفه و مدینه پیش بردند. در دوره امام محمدباقر و امام جعفر صادق این درس و بحث‌ها به اوج شکوفایی رسید. امام جعفر صادق ۲ سال به کوفه مهاجرت فرمودند و درس و بحث شیعه به آنجا منتقل شد اما باز هم به مدینه برگشتند. همان هنگام امام صادق علیه‌السلام وعده اتفاق جدیدی را داده و فرمودند «بزودی کوفه از مؤمنان خالی می‌شود و علم از آن همچون ماری که در لانه‌اش جمع می‌شود، جمع و برچیده می‌شود و سپس در شهری که آن را «قم» می‌گویند آشکار خواهد شد و آنجا مرکز علم و فضیلت می‌شود...» پس از فراخوانده شدن امام موسی کاظم علیه‌السلام نزد خلیفه عباسی در شهر بغداد که با شکنجه و زندان آن حضرت همراه بود، مجالس عمدتاً مخفیانه درس و بحث آن حضرت هم به این شهر منتقل شد و حوزه علمیه بغداد محصول آن دوران است. موسی بن جعفر علیه‌السلام هم در زمان سکونت در بغداد فرموده بودند: «مردی از قم، مردم را به حق فرا می‌خواند و گروهی، چون پاره‌های آهن [استوار]، پیرامون او گرد می‌آیند». پس از شهادت امام موسی کاظم و هجرت اجباری حضرت رضا به شهر طوس، در خراسان هم حوزه‌های علمیه متعددی برپا شد که شهرهای نیشابور، بیهق، بلخ، بخارا، هرات، مرو و خود طوس را شامل می‌شد. در کنار آن حوزه‌های علمیه قم و ری که از قرن دوم هجری پدید آمده بودند هم رشد بیشتری کردند. این ۲ شهر از همان ایام پناهگاه بسیاری از شیعیان شده بودند و پس از غیبت کبرای امام عصر، شخصیتی در قم ظهور کرد معروف به شیخ صدوق. او فرزند ابن‌بابویه، از علمای پیشین شهر قم بود و پس از مدتی که فشارها روی شیعیان این شهر زیاد شد، ناچار شد آنجا را به مقصد روستایی در اطراف بلخ که یکسره متشکل از جمعیتی شیعی بود ترک کند. او کتاب «من لا یحضره الفقیه» را در آنجا نوشت؛ رساله‌ای فقهی برای استفاده عوام که به رساله‌های علمیه امروز شباهت بسیاری دارد و در حقیقت این رساله‌ها از آن کتاب وام گرفته شده‌اند. یکی از شاگردان شیخ صدوق، شیخ مفید بود که در بغداد حوزه «دارالعلم» را تاسیس کرد و پس از او هم سید مرتضی علم‌الهدی، برادر سیدرضی که نهج‌البلاغه را جمع‌آوری کرد، به جای او دارالعلم را می‌گرداند و به طلاب شهریه می‌داد. همزمان با رونق حوزه بغداد، حلب و موصل هم به مراکز مهمی در این زمینه تبدیل شدند؛ چنانکه فارابی هم به حلب مهاجرت کرد و در آنجا بساط علمی بزرگی به راه افتاد و سیدمرتضی هم یکی از شاگردانش را به عنوان نماینده خودش به این شهر فرستاد. با وفات سیدمرتضی، شیخ طوسی زعامت حوزه بغداد را عهده‌دار شد و کتابخانه بزرگی در این شهر دایر کرد که محل رجوع طلاب بود اما پس از فتح بغداد به دست سلجوقیان و به آتش کشیده شدن این کتابخانه و همچنین خانه و محل تدریس شیخ طوسی، شیخ، بغداد را به مقصد نجف ترک کرد و حوزه علمیه نجف را بنا نهاد که نخستین مرکز علمی دینی با مختصات تماماً شیعی تا آن روزگار بود. حوزه علمیه نجف یکی از مظاهر تمدن اسلامی به ‌حساب می‌آید و سابقه‌ای به درازای چند قرن دارد اما در کنار آن شهر حله عراق هم صاحب حوزه علمیه بزرگی شد که علمای نامداری چون علامه حلی و فخرالمحققین از آن سر برآوردند. در دوره صفویه که اصفهان به عنوان پایتخت تنها کشور تماماً شیعه جهان تعیین شد، علامه مجلسی ظهور کرد که این شهر را مرکز علوم دینی قرار داد. علامه مجلسی بود که کتاب بحارالانوار را گردآوری کرد و حدیثی که منصوب به امام جعفر صادق است و در آن عنوان شده شهر قم روزی تبدیل به مرکز علوم شیعی می‌شود، در همین کتاب معاصر با عصر صفوی آمـــده است. حدیثی از امام موسی کاظم که وعده می‌دهد از قم مردی ظهور خواهد کرد که مردم را به حق فرا می‌خواند و گروهی چون پاره‌های آهن پیرامون او گرد می‌آیند هم در بحارالانوار آورده شده است. از آن پس تا مدت‌ها وضع به این شکل بود که ۲ حوزه علمیه نجف و اصفهان مرکزیت داشتند و در باقی شهرها هم حوزه‌های علمیه همچون اقمار و سیاراتی که حول این ۲ ستاره می‌چرخیدند، دایر بودند. البته این یک دوقطبی نبود که در آن رقابتی وجود داشته باشد و از آنجا که بحث‌های دینی فراملی هستند، شخصی در ایران ممکن بود مقلد مرجعی در نجف باشد یا یک عراقی مقلد مرجعی در اصفهان. علمای عراق هم عمدتاً اهل ایران بودند و برای تحصیل علم به این شهر می‌آمدند. در دوره قاجار ۲ مدرسه فیضیه و دارالشفا در شهر قم و کنار حرم حضرت معصومه تاسیس شدند که مرکزی برای تعلیم علوم دینی بودند و در شهرهای دیگر ایران مثل قزوین، اراک، مشهد و شیراز هم مراکز علمی قابل توجهی وجود داشت. در قرن سیزدهم شمسی میرزای شیرازی که یکی از طلاب اصفهان بود، برای زیارت به نجف رفت و یک بار منبر شیخ انصاری را درک کرد که بعد از آن تصمیم گرفت در این شهر بماند و در محضر شیخ بیشتر تلمذ کند. بعدها میرزای‌ شیرازی به مرجعیت عام شیعه برگزیده شد و در شهر سامرا سکونت داشت و تدریس می‌کرد که حوالی بغداد است و جزو حوزه علمیه بغداد به ‌حساب می‌آید. افراد دیگری پس از میرزای شیرازی هر کدام در دوره‌ای مشخص صاحب عنوان مرجعیت عام شیعه شدند از جمله آخوند خراسانی، شیخ‌الشریعه اصفهانی، علامه نائینی ملقب به شیخ‌الاسلام و سیدابوالحسن اصفهانی که همگی در حوزه علمیه نجف مستقر بودند اما ماجرا با سفری که یکی از علما از اراک به سمت مشهد آغاز کرد و توقف او در شهر قم، به سمت و سویی پیش رفت که سرنوشت این شهر و به طور کل مسیر آینده حوزه‌های علمیه را تغییر داد. عبدالکریم یزدی، کسی که در ۱۸ سالگی همراه مادرش به عراق رفت و شاگرد میرزای شیرازی و کسان دیگری چون شیخ فضل‌الله نوری شد، پس از درگذشت میرزا مدتی را در عراق ماند. او وقتی در کربلا بود لقب حائری را به خود داد و حائری که به معنی گودال و محل جمع شدن آب است، یکی از نام‌های زمین کربلاست. او وقتی دامنه آشوب‌های ضدانگلیسی در عراق، به شهر کربلا هم رسید، به دعوت مردم اراک عازم این شهر شد و به مدت ۸ سال در حوزه علمیه‌اش تدریس کرد اما اتفاقی افتاد که شیخ عبدالکریم را از حضور در این مکان دلسرد کرد و به ترک آن وا داشت. ماجرا این است که یک روز جارچی فلک‌زده‌ای که قصد داشت از سوختن  قرآن‌ در آتش‌سوزی مسجد جلوگیری کند، به قرآن‌سوزی و کفر و بهایی بودن متهم می‌شود. حکومت، اعدام او را منوط به دریافت حکم از سوی علمای شهر می‌کند. مجلس بزرگی از علمای شهر تشکیل می‌شود و نخستین روحانی حکم مجازات را امضا می‌کند و سپس روحانیان دیگر هم چنین می‌کنند تا زمانی که نوبت به حاج‌شیخ عبدالکریم برسد. او اما از امضا خودداری می‌کند و می‌گوید صدور این حکم حجت شرعی ندارد. این احتیاط پرهیزکارانه شیخ، با طعنه دیگران مواجه می‌شود و باعث دلگیری‌اش می‌شود. او از اراک قصد زیارت مشهد می‌کند و سر راه از قم می‌گذرد. در قم به او اصرار می‌کنند که در شهر بماند و حوزه قم را احیا کند. شیخ پیشنهاد را رد می‌کند اما در بازگشت از مشهد، علمای قم بار دیگر این پیشنهاد را تکرار می‌کنند و روایات منسوب به امام زمان(عج) را به یاد حاج‌شیخ می‌آورند که در آخرالزمان علم از قم طلوع می‌کند و به شیخ وعده یاری می‌دهند و سرانجام شیخ عبدالکریم حائری در قم می‌ماند و حوزه علمیه قم را احیا می‌کند.
آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی هم جزو علمایی بود که به تأسیس حکومت دینی اعتقاد داشت، هرچند ایشان لزوماً در رأس این حکومت فقها را نمی‌دید اما امام این نگاه را توسعه داد و نظریه ولایت فقیه را پدید آورد. پس از وفات آیت‌الله حائری یزدی، حضور آیت‌الله العظمی بروجردی در قم بسیار به گسترش فعالیت‌های این حوزه کمک کرد و باعث شد شهر قم به مرکز علمی جهان تشیع تبدیل شود. چنانکه می‌دانیم، امام خمینی یکی از شاگردان آیت‌الله بروجردی بود که پس از ارتحال ایشان به عنوان یکی از مراجع تراز اول حوزه شناخته شد و دامنه مبارزات سیاسی حوزه با انحرافات و وابستگی‌های رژیم قبل را تا مرحله سقوط آن حکومت و تشکیل جمهوری اسلامی ادامه داد.

ارسال نظر
پربیننده