20/ارديبهشت/1404
|
17:11
۲۳:۰۸
۱۴۰۴/۰۲/۱۷
یادداشت

عقلانیت دینی؛ بنیان تمدن

مهرداد احمندی: در آستانه صدمین سال تأسیس حوزه علمیه قم، پیام مقام معظم رهبری نه‌تنها ارزیابی‌ای از گذشته یک نهاد کهن دینی است، بلکه طرحی است برای آینده‌ای که «تمدن نوین اسلامی» را به مثابه افق تاریخی و غایت غایی برای این نهاد ترسیم می‌کند. در این پیام، حوزه علمیه نه صرفا مجمعی برای تدریس فقه و اصول، بلکه قلب تپنده‌ یک مدنیت، عقل سازمان‌دهنده‌ جامعه‌ اسلامی و راهبر مسیر سلوک تاریخی ملت ایران معرفی می‌شود. از همین‌ رو، نسبت حوزه با تمدن ایرانی و نسبت آن با امر سیاسی، امری عارضی نیست، بلکه ماهیتی ذاتی دارد و این نسبت‌گذاری، نه از جنس خواست قدرت‌های بیرونی، بلکه برخاسته از بطن ضرورت تاریخی و رسالت ایمانی این نهاد است. نخست باید به نکته‌ای بنیادین در متن پیام رهبری اشاره کرد: تعبیر «حوزه علمیه، رکن رکین نظام اسلامی» صرفا یک توصیف کلیشه‌ای نیست، بلکه نشانگر پیوندی ارگانیک میان اندیشه دینی و ساختار سیاسی در چارچوب انقلاب اسلامی است. در سنت فلسفه سیاسی کلاسیک، پیوند دین و سیاست در قالب تئوری‌های امر قدسی، قانون الهی و نسبت نبی و مدینه تبیین می‌شد اما در تجربه‌ تاریخی حوزه علمیه، این نسبت‌گذاری از یک وضعیت فلسفی صرف، به یک تجربه‌ عینی و انضمامی بدل شده است. حوزه در متن و بطن تاریخ معاصر ایران، بازیگری کنشگر،  راهبردی و خلاق بوده است، نه فقط حافظ سنت، بلکه مؤسس امر نو. از منظر فلسفه سیاسی، تمدن را نمی‌توان به ساحت مادی تقلیل داد، بلکه تمدن، به تعبیر هایدگر، نوعی گشودگی هستی‌مند به سوی معنای بودن است. در این چارچوب، تمدن نوین اسلامی نه صرفا بازسازی نهادها و تکنولوژی‌های مدرن، بلکه گشودن افقی جدید در معنابخشی به انسان، جامعه و سیاست بر بنیاد وحی و عقلانیت دینی است. 
پیام رهبری در اینجا، حوزه علمیه را به عنوان قوام‌دهنده‌ این افق معرفی می‌کند. حوزه، در نگاه ایشان، تنها حافظ شریعت نیست، بلکه صورت‌بندی جدیدی از عقلانیت اسلامی را ممکن می‌کند؛ عقلانیتی که نه در تقابل با علم و سیاست و اقتصاد، بلکه در درون آنها معنا می‌یابد. نکته‌ مهم دیگر در کلام رهبری، تاکید بر «درهم‌تنیدگی سنت و نوآوری» است. این امر از منظر فلسفی، یادآور رابطه دیالکتیکی میان تاریخ و امکان است. حوزه، با تکیه بر سنت هزار ساله‌ خود، نه در مقام تکرارکننده‌ گذشته، بلکه در مقام بازآفریننده‌ آن بر مبنای اقتضائات زمان حاضر ظاهر می‌شود. از این منظر، حوزه علمیه یک نهاد ایستا نیست، بلکه یک میدان کنش تاریخی است که در آن، سنت به مثابه ذخیره‌ معنای جمعی، در مواجهه با وضعیت تاریخی ما بازتفسیر می‌شود. این بازتفسیر، نه در جهت سکولاریزاسیون شریعت، بلکه در راستای تأسیس نسبت تازه‌ای میان عقل، ایمان و جامعه است. در پیام رهبری، نسبت حوزه با تمدن ایرانی، نه نسبت انکار یا تحقیر، بلکه نسبت تصحیح و تعالی است. تعبیر «حوزه علمیه در ایران، محصول پیوند تاریخی عقلانیت دینی و زیست ایرانی» نشان می‌دهد حوزه، برخلاف پندار مدرنیست‌ها، نه در تعارض با ایرانی بودن، بلکه در درون آن و در امتداد آن معنا یافته است. در واقع، سنت حوزوی، بخشی از سازوکار شکل‌گیری حافظه‌ تاریخی ملت ایران بوده است. بدون نهاد حوزه، ملت ایران نه فقط دین خود، بلکه زبان، تاریخ و روح جمعی خود را نیز از دست می‌داد. حوزه، در لحظه‌هایی چون صفویه، مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی، همواره نقش عقل تاریخی ملت ایران را ایفا کرده است. این نسبت، نسبتی وجودی است. حوزه و ایران، نه ۲ واقعیت مستقل، بلکه ۲ روی یک حقیقت تاریخی‌اند. از این منظر، حوزه علمیه به مثابه «مبدأ خیزش فکری و اجتماعی» در انقلاب اسلامی، نه‌تنها یک نهاد فرهنگی، بلکه یک فاعل سیاسی است. این سیاست‌ورزی البته از سنخ بازی‌های قدرت مدرن نیست، بلکه بر مبنای رسالت هدایت، امر به معروف، اقامه قسط و نهی از منکر تعریف می‌شود. در چارچوب فلسفه سیاسی اسلامی، سیاست نه فن تحکم، بلکه علم تدبیر امت بر مبنای شریعت است. رهبری در پیام خود، بر همین بنیاد، از حوزه انتظار دارد «راهبر جامعه» باشد، نه‌تنها در فقه، بلکه در اقتصاد، در خانواده، در رسانه و در مواجهه با دشمن. این انتظار، مبتنی بر فلسفه‌ای است که در آن، شریعت نه صرفا قواعد فردی، بلکه صورت‌بندی تمام‌عیار یک نظم اجتماعی است. مساله دیگری که در پیام رهبری برجسته است، ضرورت «بازسازی ساختار حوزه» نیز «پاسخگویی به پرسش‌های نو» است. این مساله، بیانگر آگاهی عمیق ایشان به شرایط معرفتی جدید است که در آن، دین بدون قدرت پاسخگویی به مسائل نو، به حاشیه رانده می‌شود. در فلسفه علم معاصر، علم به مثابه یک پارادایم تفسیر واقعیت تعریف می‌شود. حوزه اگر نتواند پارادایم معرفتی خود را با نیازهای جامعه هماهنگ کند، بدل به نهاد حافظ یک موزه خواهد شد، نه فاعل مؤثر در زیست جهان انسانی، لذا تأکید بر «نوآوری در محتوا و روش»، دعوت به یک رفرم درون‌زا در دل سنت است، نه به معنای شکستن شریعت، بلکه به معنای بازگشایی آن به روی تاریخ. در نسبت حوزه و امر سیاسی، آنچه رهبری به روشنی ترسیم می‌کنند، گذار از «سیاست‌گریزی» به «سیاست‌فهمی» است. حوزه‌ای که در انقلاب اسلامی حضور داشته و شهید داده است، نمی‌تواند در زمان دولت‌سازی اسلامی، صرفا به کناری بنشیند. مشارکت حوزه در امر سیاسی، نه یک انحراف، بلکه وفاداری به حقیقت خویشتن خویش است اما این مشارکت، نیازمند بصیرت، فهم ساختارهای قدرت و تربیت نیروهای طراز انقلاب است. از همین ‌رو، حوزه باید نه‌تنها تولیدکننده‌ فقه فردی، بلکه فقه حکومتی، فقه تربیتی، فقه اقتصادی و فقه تمدنی باشد. این همان «فقه نظام‌ساز» است که رهبری از آن سخن می‌گویند؛ فقهی که بتواند طرحی کلی را برای اداره‌ جامعه در چارچوب توحید ارائه دهد. در نسبت حوزه و تمدن، مساله‌ «تمدن نوین اسلامی» به عنوان غایت راهبردی مطرح می‌شود. این تمدن، به تعبیر رهبری، نه یک رؤیای موهوم، بلکه برآمده از توانمندی‌های واقعی ملت ایران، عمق معنویت اسلامی و تجربه‌ دولت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی است. در این چشم‌انداز، حوزه باید نقش مهندسی معرفتی تمدن را ایفا کند؛ باید پاسخگوی مسائل زیست‌ جهان معاصر از منظر توحیدی باشد. از همین ‌رو، علوم انسانی اسلامی، به مثابه شاخه‌ای از این مهندسی معرفتی، نباید صرفا تکرار مفاهیم مدرن با واژگان دینی باشد، بلکه باید از دل سنت عقلانی حوزه، با تکیه بر فلسفه، فقه، اصول و عرفان، صورت‌بندی‌ای نو از جامعه، اقتصاد، اخلاق و سیاست ارائه دهد. نکته‌ درخشان دیگر در پیام رهبری، تأکید بر «وحدت حوزه و ملت» است. این امر، بازتابی از یک فهم اجتماعی از دین است. در نگاه رهبری، حوزه نمی‌تواند بی‌اعتنا به نیازهای جامعه، تنها بر طاقچه درس و بحث باقی بماند. علم دینی، مادامی که به رنج مردم، فقر، ظلم، تحقیر و تهاجم بیگانه پاسخ ندهد، بدل به یک زینت می‌شود. از همین ‌رو، حوزه باید در قلب ملت زندگی کند، به زبان آنان سخن بگوید و برای درد آنان راه علاج بجوید. این همان «جهاد تبیین» است که رهبری بر آن تأکید می‌گذارند؛ حوزه باید مرجع تبیین باشد، نه فقط محل تفسیر. باید قدرت بازتعریف مفاهیم، پاسخگویی به شبهات و تولید معنا برای انسان معاصر را دارا باشد. پیام رهبری همچنین حامل دعوتی ضمنی برای «آینده‌نگری حوزوی» است. حوزه اگر بخواهد در آینده نیز نقش تاریخی خود را ایفا کند، باید از اکنون، نگاه راهبردی، تربیت نخبگان مؤمن و انقلابی و تدوین نقشه‌ معرفتی برای قرن آینده را در دستور کار قرار دهد. این همان نقش «مهندسی فرهنگی» است که حوزه می‌تواند و باید ایفا کند؛ مهندسی‌ای که نه بر مبنای ابزارهای تکنولوژیک، بلکه بر مبنای معنا، ارزش، ایمان و حکمت سامان می‌یابد. در نهایت، پیام مقام معظم رهبری یک اعلان مسؤولیت است؛ حوزه علمیه باید خود را مسؤول تمدن‌سازی بداند. این مسؤولیت، سنگین اما ممکن است، چرا که ریشه در سنتی دارد که هزار سال است این ملت را زنده نگه داشته است. حوزه اگر بتواند خود را با این رسالت بازتعریف کند، نه‌تنها در برابر هجمه‌های فرهنگی غرب تاب خواهد آورد، بلکه در موقعیتی تاریخی قرار خواهد گرفت تا جهان را بار دیگر با نور عقلانیت توحیدی روشن کند. این مسیر، نیازمند ایمان، تفکر، سازماندهی و صدالبته مجاهدت است اما اگر حوزه این راه را برگزیند، آنگاه می‌توان به تحقق تمدن نوین اسلامی امیدوار بود؛ تمدنی که نه در تقابل با ایران، بلکه در تعالی آن، نه در تکرار گذشته، بلکه در نوآفرینی آن و نه در دوری از سیاست، بلکه در جهت‌دهی به آن تحقق خواهد یافت.

ارسال نظر