پا تو کفش شاعرها
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
آید برویم و بخورد چای حرم را
اکنون که به بحرِ ناز و نعمت غرقی
از قحطیِ غزّه هم بگو شیخ الچاق
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
چایی حضرتی آورده و پز میدادند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا که تفتیده شود مثلِ پفیلا صهیون
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش این است که در خرمن اسرائیل است
ولوله در ولوله در ولوله
موشک و بن گوریون و زلزله
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
نیمه شب رفتند اسرائیل را آتش زدند
از همهکس گذر کنم از تو گذر نمیشود
ماندنِ پایِ عهد خود، حالیِ خر نمیشود
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها