دوران جدید نقد
میلاد جلیلزاده: در هیچ کدام از دانشگاههای دنیا رشتهای به اسم نقد فیلم تدریس نمیشود در حالی که از رشتههای مرتبط با مطالعات فیلم گرفته تا حتی رشتههای فنی، خیلی از متون درسی و خیلی از اساتید، مکرر به نظریات منتقدان سینما ارجاع میدهند. تعداد زیادی از منتقدان سینما هم شغل اصلی و منبع درآمدشان چیز دیگری است و با این وجود، مطالبی که نوشتهاند یا گفتهاند، مرجع ارزیابی و راهنمای فکری کسانی شده که کار اصلی و منبع درآمدشان خود سینماست.
شاید دلیل چنین وضعی این باشد که عمل نقد، ارتباط مستقیمی با ذوق آدمها دارد؛ مثل خود کار هنری. پس چه بهتر که کار هنرمندان را به جای یک عقل سرد و مکانیکی، ذوقی که از جنس خود هنر باشد بررسی کند.
ریشه کار نقد فیلم در خاک نقد ادبی است. اوایل اختراع سینما تا مدتها این پدیده جدید را به عنوان هنر نپذیرفته بودند و حتی به چشم تحقیر نگاهش میکردند اما 3-2 دهه بعد از نخستین نمایشهای فیلم، کمکم این فضا تغییر کرد و طلیعه نقد فیلم هم پیدا شد.
در ایران نخستین مقاله مهم سینمایی با عنوان «سینما به عنوان ابزار تمدن جدید»، پس از انقلاب مشروطه در روزنامه «ایران نو» منتشر شد. در اینجا هنوز بحث بر سر این بود که جامعه سنتی ایران باید پدیدهای مانند سینما را بپذیرد یا نه. از اوایل دهه ۱۳۰۰ خورشیدی، چالش سنت و مدرنیته در مطالبی که روزنامهها درباره فیلمها منتشر میکردند، نمود بیشتری پیدا کرد و سال ۱۳۰۹ از این نظر مقطع نسبتاً پرهیجانی بود. روزنامه اطلاعات در همان سال نوشت: تصاویری که تاکنون از ایران گرفته شده است ۲ دسته است؛ یکی آنهایی که خود ایرانیها گرفتهاند و بیشتر شامل جشنهای مهم و سان دیدن از نظامیها و مناظر باشکوه است و دیگری تصاویری که خارجیها گرفتهاند و غالباً چیزهای زشت و بناهای بد و عادات ناپسند ایرانیان را نشان میدهد. به عبارتی نویسنده روزنامه اطلاعات میگفت این تصاویر یا پروپاگاندای تبلیغاتی محض هستند یا سیاهنمایی مطلق. حدود ۱۰۰ سال از آن تاریخ گذشته است و این مساله هنوز یکی از شاقولهای اصلی برای مواجهه با فیلمهای ایرانی، یا فیلمهایی است که درباره ایران ساخته شدهاند.
فیلمسازی ایرانی از سال ۱۳۲۸ به بعد بود که تا حدی جدیتر شد و در دهه ۳۰ شمسی جایگاه خود را تثبیت کرد. جریان نقد فیلم نیز از سال ۱۳۳۲ معنی پیدا کرد. دکتر هوشنگ کاووسی نخستین نوشتهاش را در مجله «روشنفکر»، چند روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد منتشر کرد و در همان مقاله درباره سینمای ملی نیز نوشت. پس از آن، هر هفته مطلبی درباره فیلمهای خارجی منتشر میشد. در اواخر سال ۱۳۳۲، مجله «ستاره سینما» نیز آغاز به کار کرد که تا سال ۱۳۵۷ چاپ میشد اما از دهه ۵۰ به بعد کیفیت مطالب آن کاهش یافت و به مطالب زرد تبدیل شد. پرویز دوایی، بهرام ریپور و پرویز نوری از نخستین روزهای انتشار «ستاره سینما» با این مجله همکاری میکردند اما عمده فعالیت آنان تا سالهای پایانی دهه ۳۰، به ترجمه مطالبی درباره هنرپیشهها و موارد مشابه محدود میشد.
در کنار آن، از سال ۱۳۴۲ به بعد، آیدین آغداشلو، علی گلستانه، مهرداد صمدی و شمیم بهار به مجله «هنر و اندیشه» پیوستند و بخش ادبیات و هنر آن را مدیریت کردند. از میان این افراد، شمیم بهار در حوزه نقدنویسی چهره تأثیرگذارتری بود. در دهه ۵۰ شمسی، نقطه عطف خاصی در جریان نقد فیلم ایرانی رخ نداد اما تأسیس «ماهنامه فیلم» در اوایل دهه ۶۰ و «ماهنامه سوره» در اواخر این دهه، میشود نشانهای از اینکه در آن دوره، نقد فیلم به عرصهای برای چالشهای نظری اساسی تبدیل شده بود. در دهههای بعد، شمار نشریات سینمایی افزایش یافت و در کنار آن، در روزنامهها، هفتهنامهها و انواع مجلات چاپی، بخشهایی مختص چنین نوشتههایی دیده میشد. از آن تاریخ به بعد، داستان نقد فیلم در سینمای ایران چنان پیچیده و مملو از جزئیات شد که حتی شرح بخش کوچکی از آن به ساعتها زمان نیاز دارد.
با این حال، نقطه عطف بعدی را میتوان سال ۸۹ دانست که نخستین سری از برنامه سینمایی «هفت» روی آنتن تلویزیون رفت و نقد شفاهی را که قبل از آن هم سابقه داشت اما اینقدر مهم نشده بود، به واقع مهم و جدی کرد. یک معضل جدی برای نقد فیلم در دهه ۹۰ فراگیر شدن فضای مجازی و یادداشتنویسیهای غیرتخصصی فراوان بود که باعث میشد بسیاری بیایند و بدون استدلال فنی، احساساتشان درباره فیلمها را به عنوان نقد فیلم منتشر کنند. این جریان کمکم با واکنشهای منفی زیادی روبهرو شد که در چند سال اخیر یک مقدار کمرنگترش کرد اما هنوز محو نشده. اوضاع مطبوعات سینمایی هم در سالهای اخیر چندان خوب نبوده که از این هم میتوان به عنوان بخشی از معضلات نقد فیلم در دوران ما نام برد.
«وطن امروز» با امیر قادری که کار نقد فیلم را از سال ۱۳۷۹ در مجله فیلم آغاز کرد و با نشریههایی مثل دنیای تصویر، سینما جهان، ۲۴، شرق، اعتماد و بسیاری از نشریات فرهنگی و سینمایی دیگر ادامه داد، درباره وضعیت نقد فیلم در روزگار فعلی گفتوگو کردهایم. قادری در حال حاضر وبگاه سینمایی کافهسینما را در اختیار دارد و به عنوان یکی از منتقدان ثابت برنامه «هفت»، هر هفته روی آنتن میرود. این گفتوگو به بهانه داوری او در جشنواره دوزیست انجام شده که نقدهای مختلف درباره آثار شبکه نمایش خانگی را بررسی میکند.
***
* نقد فیلم در خارج از ایران شناسنامه مشخصی دارد؛ آیا ما هم در ایران سنت نقدنویسی خودمان را داریم؟
من فکر میکنم به دلایلی، نقد فیلم در ایران اتفاقا سنتی قویتر و جدیتر از بسیاری کشورهای دیگر دارد. در دهه۶۰، فیلم برای تماشا گیرمان نمیآمد؛ در نتیجه درباره فیلم میخواندیم. همین نکته باعث میشد نقد فیلم اهمیت زیادی پیدا کند. از طرفی نقد فیلم در سالهای پس از انقلاب، جای شعر و داستان کوتاه را در سنت فرهنگی آن سالها گرفته است. از سوی دیگر وجود یگانه مجله فیلم در آن دوران که نمونهای مثل آن در میان نشریات اجتماعی، سیاسی و ادبی وجود نداشت، باعث شد نقد فیلم در ایران به یک سنت جدی و مؤثر بدل شود. از برخی جنبهها، من فکر نمیکنم نقد فیلم در بقیه دنیا اهمیتی را که در ایران از دهه ۶۰ به بعد پیدا کرد، داشته باشد.
* اینکه خود نقد با چه قوتی وجود دارد، نکته مهمی است اما آیا در میان مخاطبان جدی سینما این نقدها جایگاهی دارند و منشأ اثر خاصی هستند؟
اتفاقا نکتهای که وجود دارد این است که نقد فیلم در ایران مخاطب جدی دارد. یادم میآید چندی پیش یکی از دوستان در یک گفتوگوی ساده میگفت فیلم الان خیلی مهم شده. شاید چون سنش کم بود ولی در گذشته هم مهم بود. خوشبختانه در ادامه همین مسیر، تلویزیون و برنامه «هفت» هم اضافه شد و خودش به فراگیر شدن نقد فیلم در ایران کمک کرد. نقد فیلم در دهههای ۶۰ و ۷۰، حتی اگر مخاطبان کمتری داشت اما مخاطبان جدی و بانفوذی داشت. یعنی قشرهای بانفوذی در جامعه، مخاطب نقد فیلم بودند. این مساله در رسانه اهمیت زیادی دارد؛ اینکه نه فقط تعداد مخاطب بلکه کیفیت و نفوذ آنها مهم است، چون هر کدام این مخاطبان میتوانستند روایتهای دیگری را تولید کنند. مخاطب جدی نقد فیلم در آن سالها، بسیاری از کسانی بودند که بعدها تبدیل به چهرههای مهم جامعه شدند. وقتی ما از گستردگی و جدیت نقد فیلم صحبت میکنیم، طبیعی است که انتظار داشته باشیم نقد فیلم در ایران قابلیت نمایندگی جریانهای مختلف را داشته باشد.
* این اهمیت که به آن اشاره میکنید، به دلیل گرایشهای فکری منتقدان نیست؟ اساسا این گرایشها در نقد سینمایی ما چه تاثیراتی دارند؟
من قبلا نسبت به تاریخ نقد فیلم در ایران نقدهایی داشتم اما حالا میتوانم بگویم تاریخ نقد فیلم در جهان، به نظرم بیش از حد درگیر ریشههای چپ بوده است. فکر میکنم برای ایجاد تعادل در جامعه، باید گرایشهای مختلف حضور داشته باشند. کشور ما به دلایل مختلف از جمله سوابق فرهنگی و جغرافیایی، ظرفیت این تعادل را داشته است. به همین دلیل، حتی نقدهایی را که در حوزه مذهبی دستهبندی میشوند، مثل نوشتههای آقای آوینی، زیرمجموعه نقد چپ و مارکسیستی میدانم. نقد چپ باید باشد، همانطور که نقد فنی، ساختاری و نقدهایی با خاستگاههای دیگر نیز باید باشند اما میگویم در ایران این وابستگی به شاخه خاصی (بویژه چپ) بیشتر بوده است.حالا میخواهم کمی بدبینانهتر صحبت کنم. آن چیزی که شما به عنوان نقد چپ تعریف میکنید وقتی با سابقه سیاسی و گروهی همراه میشود، میتواند بسیاری از حمایتها، تعریفها یا حتی حملات را تحت تأثیر قرار دهد. این یک واقعیت تاریخی است که در نقد فیلم ایران نیز وجود داشته.
* این یعنی غلبه نقد محتوایی؟
بله! به همین دلیل است که میگویم نقد محتوایی خیلی غالب شده بود، در مقایسه با نقد ژانری یا درونسینمایی یا حتی نقد تکنیکال. منتقدان گاهی انتظار داشتند صرفاً به خاطر طرح یک مفهوم، از سایر عناصر فیلم چشمپوشی کنیم. یا به خاطر حمایت از سلسلهمراتبی سیاسی و اجتماعی، به آثاری بها داده میشد که لزوماً شایستگی هنری نداشتند. مشکل من با نقدهایی نیست که جهتگیریشان روشن است، چون مخاطب آنها را میشناسد و تکلیفش مشخص است. بلکه مشکل من با آن جاهایی است که خاستگاههای سیاسی و اجتماعی پنهان هستند؛ یعنی نه مشخص است چرا یک فیلمساز باید تحویل گرفته شود یا فیلمی تحقیر شود، نه معلوم است این ارزیابیها بر چه اساسی انجام میشوند. در برنامه «هفت» مثالی زدم از فیلمی که فکر میکنم داستانش مربوط به جوزف ام. کین بود. داستان درباره زنی است که تمام تلاشش را میکند تا وارد طبقه اشراف شود. او از بازار آزاد استفاده میکند، چون به نظرش تنها چیزی است که میتواند طبقات را بدون انقلاب خشن یا بیفایده متعادل کند اما در نهایت، با وجود موفقیت مالی، طبقه اشراف او را نمیپذیرد. تاریخ نقد هنر در ایران، بارها درگیر چنین طبقهبندیهایی شده؛ مثلا فیلمسازی که بهخاطر ارتباطات خانوادگی یا حزبیاش باید تقدیس شود، حتی اگر کیفیت آثارش متوسط باشد. این آسیب البته فقط مخصوص ایران نیست و در تاریخ نقد فیلم جهان هم وجود داشته.
گاهی اوقات فشارها آشکار نبودهاند، بلکه به شکل انتخابهای سازمانیافته، بدون اعلام صریح، اعمال شدهاند. این تأثیر زیادی بر روند تاریخی نقد در ایران داشته است. نقدهای فرمایشی، آنهایی که با سفارش نهادهای حکومتی تولید میشوند، تکلیفشان روشن است و خیلی زود بیاعتبار میشوند اما نقدهایی که زیر وابسته به جریانهای خاص هستند، خطرناکترند.
* امروز به نظر میرسد فضای نقد فیلم سیاسیتر هم شده باشد.
با افزایش تعداد مجلات فیلم و ورود نقد به تلویزیون، فضای نقد سیاسیتر شد اما این امتیاز را هم داشت که گروهگرایی کمتر شود و آزادی بیشتری در بیان نقدها شکل بگیرد. از وقتی این اتفاق افتاد، دیگر مثل گذشته نبود که چند تریبون محدود، کل فضا را در اختیار داشته باشند. با این حال، مشکل فضای دیجیتال مثل آزمون پیشدانشگاهی در ایران است؛ زمانی که مهم نبود چقدر بلد هستید، همین که در یک رشته خوب قبول میشدید، مسیر زندگیتان تضمین شده به نظر میرسید. در آن دوران مهم نبود منتقد چطور مینویسد، چون تریبونش تضمین شده بود اما الان دیگر اینگونه نیست؛ منتقد باید در میان هزاران صدا، صدای خودش را پیدا کند.
به همین دلیل، از یک نسل به بعد، منتقدی نداشتیم که از حد خاصی مشهورتر شود. چون در این همهمه صدایشان گم میشود. از سوی دیگر، در فضای جدید، کیفیتسنجی هم کاهش یافته؛ دیگر سردبیری بالای سر مطالب نیست. این یعنی هم آزادی بیشتر شده و هم هر کسی هر چه دلش بخواهد مینویسد.
* البته به نظر میرسد همه چیز کاملا به عقاید سیاسی منتقدان برنمیگردد و قواعد بازار هم به منتقد جهت میدهند. تاثیر این مورد را چقدر میبینید؟
من نمیخواهم بحث را ایدئولوژیک کنم اما هر روشی آسیبهای خودش را دارد. همانطور که سیستم دولتی و اقتصاد مرکزی هم امتیازاتی داشتند، این روش آزاد نیز معایب خودش را دارد اما من به مرور زمان امیدوارم آسیبها کمتر شوند. جملهای هست که میگوید میتوان آدمهای زیادی را در طول مدت کوتاه گول زد، تعداد کمی را در مدت طولانی فریب داد ولی نمیتوان تعداد زیادی از مردم را برای مدت طولانی فریب داد. در مقطعی، عدهای با نقدهای جعلی مخاطب را فریب دادند اما حالا آن مدل نقد بیاعتبار شده است. تعدادشان کمتر شده است. درباره بازار آزاد و تولید هم، مثلا فیلم «باربی» مثالی است که فروشش نمیتواند فقط ناشی از کیفیت هنریاش باشد. بازاریابیهای خاص و فضای دیجیتال باعث فروش بالای آن شده است.
با این حال، من این آزادی را ترجیح میدهم. در گذشته امتیازاتی وجود داشت ولی آسیبهای امروز در گذر زمان اصلاح میشوند. مثلا الان در کامنتهای اینستاگرامی مشخص است که چه کسی وابسته به کجاست. مخاطب دارد بالغتر میشود. در آن دوران اما این بلوغ را برای مخاطب قائل نبودند.
* تاثیر اصلی نقد روی فیلمسازان است یا مخاطبان؟
نهتنها در ایران، بلکه در تاریخ سینما، این مساله همیشه مطرح بوده. یادم میآید یکی از فیلمسازان ما حرف جالبی زد. سالهایی بود که نقد فیلم گسترده نبود و مخاطبانش هم کمتر بودند. او گفت: فیلمسازهایی که منتقدان از آنها تعریف کردند، راحتتر مسیرشان را ادامه دادند تا آنهایی که فیلمشان فقط خوب فروخته بود.
من همیشه یک انتقاد به تاریخ نقد فیلم داشتهام و آن این است که بیشتر از اینکه به شکل پدیدارشناسانه و بر اساس تکتک فیلمها و آدمها نگاه شود، درباره جریانها قضاوت میکند. مثلا ملودرام یا سینمای وحشت را سطح پایین میدانند ولی درام اروپایی یا فیلمهای جشنوارهای را سطح بالا میداند. این یک آسیب تاریخی است. این در حالی است که در هر مدل سینمایی، از ملودرام گرفته تا وحشت یا درام جشنوارهای، میتوان طیفهایی از فیلمها را دید؛ از شاهکار تا آثار پیشپاافتاده و متوسط. مثلا من درباره فیلم «فسیل» این نظر را دارم که از میان کمدیهایی که در سینمای ایران دیدهام، فیلم بهتری بود. شاید نخستین کمدی در ۱۰ سال اخیر بود که تماشایش کردم و بعد با خودم گفتم نکند کلی فیلم مثل فسیل ساخته شده که من ندیدهام؟ خیلی از فیلمهای کمدی دیگر از همان دقیقه ۱۰ یا ۱۵ قابلتحمل نبودند. فسیل برای من متفاوت بود اما وقتی فقط بخواهیم درباره جریانها قضاوت کنیم، فسیل را هم کنار بقیه فیلمها میگذاریم.
* در دورهای از تاریخ نقد ما، پیرو جوی که در باقی نقاط جهان وجود داشت، نویسندگان بهشدت درگیر فضای نقدهای نمادشناسانه بودند. اساسا شما بابت از بین رفتن آن سبک از نقد فیلم راضی هستید یا آن دوره را دوره بهتری میبینید؟
به نظر من، اینطور نقدها (مگر در مواردی بسیار خاص) اغلب پیشپاافتاده و مبتذل هستند. مثلا در برخی آثار کلاسیک که نشانهها پنهان شدهاند و منتقد با کنار هم گذاشتن آنها دوباره فیلم را تعریف میکند. این سطح بالای نقد است اما اغلب نقدها، بویژه در ایران، به شکلی کلی و ایدئولوژیک با آثار برخورد میکنند.
البته فقط کمدی نیست که امروز شدیدا زیر ضرب نقد قرار گرفته و سایر جریانهای سینمایی ما هم امروز این وضع را دارند؛ به نظر شما سرنوشت سینمای ما با این وضع چه خواهد شد؟
آخر جشنواره فجر پارسال، من 3 جریان عمده را در بنبست و در حال شکست دیدم. جریان کمدی که میگفتند همه سینما را گرفته، سینمای ارگانی یا حکومتی و حتی سینمای اجتماعی. حتی بهترین نمونههایشان هم آنطور که انتظار میرفت موفق نبودند. مثلا فیلم «رها» که همزمان با حادثه ناگوار مرگ یک دانشجوی ایرانی به خاطر لپتاپش اکران شد، یا فیلم «موسی» کلیمالله یا کمدیهایی با بازیگرهای مشابه، به انتظارات فروش نرسیدند اما وقتی فیلم «فسیل» آمد، چند کمدی دیگر را تحت تأثیر قرار داد. من به غریزه بازار خیلی اعتماد دارم.
* گفته میشود بهتر است منتقد از فرم به محتوا برسد. یعنی اصل را روی فرم اثر بگذارد و نقد محتوایی را در نسبت با اینکه چقدر مطابق فرم است بیان کند. این به نظر شما چقدر درست است و آیا در شرایط فعلی سینمای ایران اجرای آن عملی است؟
این موضوع به توانایی منتقد ارتباط دارد اما نکته دیگر این است که خود فیلمها هم به منتقد چنین امکانی نمیدهند و همینطور، تاریخ نقد فیلم در ایران، از همان ابتدا، چه مدل قدیمیاش و چه پس از انقلاب، خاستگاهی ایدئولوژیک داشته است؛ یا مذهبی یا چپ. و اغلب منتقدان ما نتوانستهاند از این خاستگاهها فراتر بروند، یا اگر خواستند فراتر بروند، با استقبال روبهرو نشدند.