31/خرداد/1404
|
10:38
۲۲:۴۵
۱۴۰۴/۰۲/۲۳
نگاهی به دفتر شعر «فصل تقسیم رویش» سروده یحیی علوی‌فرد

پرواز در ارتفاع پست

وارش گیلانی: انتشارات «گویا» کتاب‌هایی منتشر کرده در حوزه‌ شعر نوجوان یا جوان، از شاعرانی که در این زمینه فعالند یا اینکه بخشی از اشعارشان را می‌توان در ردیف اشعار نوجوان یا جوان قرار داد. نام کلی این سلسله‌کتاب‌ها «شعر شباب» است؛ یعنی شعرهایی برای نوجوانان و جوانان دبیرستانی و نیز حتی فراتر از آن، شعرهایی ساده و روان برای عموم مردم؛ از این رو، عنوان 14+ سال را داخل شناسنامه‌ کتاب قید کرده است. این ناشر برای هر شاعر این حوزه کتابی مستقل در نظر گرفته؛ کتاب‌هایی تقریبا بین 60 تا 120 صفحه که گزیده ‌اشعارشان است. 
این مجموعه‌شعرها معمولا حاوی اشعار کلاسیک، نیمایی و اشعار سپید‌ند که طبعا  تعداد این قالب‌ها در دفترهای متعدد متغیر و گاه نیز جای قالبی خالی است.
کار نشر گویا بی‌شک حرکتی است برای نزدیک‌تر کردن مردم به شعر و شاید هم حرکتی خواسته یا ناخواسته به ‌دنبال رواج بیشتر «شعر ساده» یا بهتر بگوییم، شعر سهل‌وممتنع، از پس دشوارنویسی‌ها و پیچیده‌نویسی‌هایی که در شعر امروز، خاصه در شعر نو ‌وجود داشته و دارد. 
یکی از مجموعه ‌‌کتاب‌های «شعر شباب»، دفتر شعر «فصل تقسیم رویش» یحیی علوی‌فرد است.
یحیی علوی‌فرد متولد 1352 است، حتما با یکی 2-3 دهه سابقه‌ شاعری. این مجموعه، گزیده‌ای است از اشعار او که به زبان شعر نوجوان یا شعر ساده نزدیک است؛ مجموعه‌ای در 87 صفحه. اغلب شعرهای این دفتر در قالب‌ چهارپاره است، بعد قالب‌های نیمایی و غزل.
موضوع و مضمون دفتر شعر «فصل تقسیم رویش» بیشتر بر مسائل عمومی مکث می‌کند و البته روی واقعیت‌های ملموس و گاه روزمره و امروزی هم؛ از نام اشعار این دفتر شعر می‌توان پی به ظاهر و باطن‌شان برد؛ نام‌هایی چون «بالن دعا»، «سیب و برگ»، «مادر زمین»، «حرف حساب»، «دماسنج»، «معنی گنجشک»، «تاریخ»، «یا علی» و... اگرچه شعر کودک و نوجوان و جوان، خاصیت و واقعیت وجودی‌‌اش گرایش بیشتری به مسائل روزمره و طبعا واقعیت دارد.
شعر نخست این دفتر در قالب چهارپاره است و از کلمه‌ «بالن» برای «سفر دعا» بخوبی استفاده کرده است. منتها نباید این تصور جا بیفتد که چون شعر برای نوجوانان و جوانان است، بنابراین نباید چندان از گفتار نغز و تخیل ناب و دیگر ویژگی‌ها و عناصر شعر استفاده کرد. این یک اشتباه بزرگ است، زیرا باید عناصر و ویژگی‌ها را به زبان جوانان گفت و در شکلی ساده و دلخواه آنان در قالب شعر ریخت. در شعر «بالن دعا» شاعر دفتر «فصل تقسیم رویش»  این راه را نرفته، اگرچه زبان شعرش زبانی است مناسب جوانان؛ یعنی همان زبان ساده‌ای که از پیچیدگی پرهیز می‌کند:
«بالن دعای ما چه نرم
می‌رود به ‌سوی آسمان
در کنار هم نشسته‌اند
کاروانی از مسافران

در هوای رفتن سفر
سینه می‌شود پر از امید
با دعا همیشه می‌شود
تا به بی‌کرانه پر کشید

باورت نمی‌شود، دلم
سال‌ها سفر نرفته است
قبل از این مسافرت، دلم
با دعا سفر نرفته است

می‌روم که از ته دلم
لحظه‌ای خدا خدا کنم
هم برای مادر و پدر
هم برای خود دعا کنم»
 علاوه بر این باید از دیگر عناصر و ویژگی‌های شعر در حد اعتدال بهره برد، تا آنجا که در تناسب با سن و نگاه جوان قابل تعریف و تنظیم باشد.                           
شاعر در شعر «فصل تقسیم رویش» همچنان از زبان شعر جوان، زبانی که به ‌نوعی مختص او باشد و خوشایند او، به‌خوبی و درستی برآمده است اما شعر بیش از حد ساده برگزار شده، چون شعر قبل. البته انسجام معنوی و معنایی چهارپاره‌های علوی‌فرد را نیز باید به ویژگی‌های زبان جوانان‌پسند او در شعر ذیل و پایان مناسب‌ و موثر و عمیقِ این شعر - نسبت به شعر قبلی - اضافه کرد. در شعر ذیل «سیب در آرزوی رسیدن است و بچه گنجشک و غنچه و دانه در آرزوی پریدن و شکفتن و رهایی» و تمام حرف شاعر «در خواب‌ نماندن» خلاصه می‌شود که کنایه و اشاره‌ درست و دقیقی به غفلت است و شاعر این کلام را به نرمی و آهستگی و به دور از شعار زده، اگرچه درصد شور و حرارتش هم چندان بالا نیست:
«مانند یک سیب کالم
در آرزوی رسیدن
مانند یک بچه‌گنجشک
در جنب‌وجوش پریدن

مثل دل غنچه، بی‌تاب
در آرزوی شکفتن
مانند هرچه قناری
در حسرت شعر گفتن

مانند یک دانه هستم
در دست سرما اسیرم
باید برای رهایی
تصمیم خوبی بگیرم

در فصل پروازکردن
در فصل آوازخواندن
در فصل تقسیم رویش
می‌ترسم از خوب‌ماندن»
البته بهتر بود در هر دو بند (خاصه ۲ بند نزدیک به هم) و در ۲ مورد سیب و غنچه، از کلمه‌ «آرزو» ۲ بار استفاده نمی‌شد. این امر سبب افت کلام و نارسایی آن می‌شود. همچنین «هرچه» در مصراع «مانند هرچه قناری» نیز سبب افت و ضعف کلام و نارسایی آن شده است، زیرا درست آن است که یا «هرچه» را حذف کنیم یا «قناری» را جمع ببندیم و بگوییم «قناری‌ها»؛ البته همچنان با حذف «هرچه».
دیگر چهارپاره‌های این دفتر نیز چندان فراتر از ۲ نمونه‌ بالا نمی‌روند و بلکه از این ۲ هم نازل‌ترند؛ چه در مضمون و چه در پرداخت. البته شعر «سیب و برگ» می‌توانست با پرداخت و روشنی بهتری، تواناتر و رساتر به «روییدن و رسیدن و تشیع برگ و سیب» بپردازد و... شعر «حرف حساب» هم سنگینی کفه‌ ترازوی زبانی‌اش بیشتر به ‌سمت زبان کودک متمایل است تا زبان نوجوان و جوان. در شعر «شاعرانگی» هم شاعر آنگونه که باید شاعری را به نوجوانان و جوانان نشان دهد، درمانده است و بیشتر حرف‌هایش در سطح است؛ چه در لفظ و چه در معنا. در واقع وقتی پای لفظ بلنگد، پای معنا هم خواهد لنگید. اگرچه پایان تقریبا خوبی اما همچنان کم‌شور و نرم دارد اما ردیف «به قلبت»، آن هم در مصراعی بسیار کوتاه، به‌ جای تبدیل‌شدنش به حسن و زنگ و آهنگ قافیه، تبدیل شده به عیب و بدآهنگی در پایان شعر که باید بهترین اتفاق نیز در همان‌جا بیفتد:
«شاعران، پروانه‌هایند
مهربان و با سلیقه
گرچه در ظاهر عجیبند
مثل اشیای عتیقه

پاتوق آنها بهار است
چشم‌شان زیباپسند است
بس که با گل‌ها عجینند
شعرهاشان مثل قند است

سعی‌شان همواره این است
هرچه را زیبا ببینند
قلب‌هاشان آسمانی
چون فرشته در زمینند

پس اگر زیبا ببینی
شعر می‌بارد به قلبت
اینکه شاعر باشی یا نه
بستگی دارد به قلبت»
البته شاعر در چهارپاره‌ «دماسنج» شروع و پایان شایسته و شاعرانه‌ای دارد (منهای بند سوم که شعاری است و می‌شد آن را در بند ۳ و آخر حل کرد)، زیرا او در این شعر، بیش از آنکه بگوید و بیان مستقیم داشته باشد، از راه نشان ‌دادن و تخیل، حرف خود را ‌زده است؛ تخیلی که به‌صورت عینی، ساده بیان می‌شود اما بجا و زیبا و متناسب:
«بعضی از آدم‌ها
مثل دماسنجند
با دیگران خود را
همواره می‌سنجند

گرما اگر دارند
گرمای اطراف است
سرمای‌شان حتی
سرمای اطراف است

از بس که وابسته
از بس دهن‌بینند
در خود توانایی
هرگز نمی‌بینند

ما نوجوان هستیم
مانند یک گنجیم
با دیگران خود را
هرگز نمی‌سنجیم

چون چشمه می‌جوشیم
چون برف می‌باریم
گرما و سرما را
در قلب خود داریم»
سطحی‌نگری و زبان کم‌شور در اغلب شعرهای نیمایی این دفتر نیز - همچون اغلب چهارپاره‌هایش-  دیده می‌شود؛ شعرهایی که در  آنها یا «بادبادک در فکر رهایی است و در دستی اسیر است؛ بعد قلب شاعر مثل بادبادک می‌شود و آسمان سینه برای آن تنگ». حال تلاطم بادبادک در آسمان‌ها و در قفس ‌بودن قلب چه تناسبی با هم دارد، من درنیافتم! شاعر فقط آن را اسیر کرده و این را هم. با این حساب، خیلی چیزهای دیگر را هم می‌توان مثال آورد و اسیرشان نشان داد بی‌آنکه تناسبی رعایت شده باشد:
«به فکر بادبادکم
به بادبادکی که در تلاطم است
و رشته‌ای به پای اوست
که آن سرش میان دست‌ها گم است
تمام آرزوی او رهایی است
اسیر دست‌ها
ولی دلش هوایی است

خدای من!
چقدر قلب من شبیه بادبادک است
و آسمان سینه‌ام برای آن
چقدر کوچک است»
شعر نیمایی «مادر زمین» هم اگرچه تناسب‌ها را به ‌صورت ساده و ظریف رعایت کرده است اما ظاهرا سطحی به ‌نظر می‌رسد با حرف‌های معمولی‌، چرا که مناسب و جالب‌بودنش، بیشتر به زبان کودکان بیان شده است، نه به زبان یک جوان دبیرستانی؛ شعری که در آن «زمین، مادرِ بامحبتی است که روی دوشش سواریم و دست‌هایش مهربان است و آب و نان تازه می‌دهد و خاکی و بی‌ریاست و مهربانی‌اش مثل مهربانی خداست». خب! تشبیه‌ها و تناسب‌ها و هارمونی همه خوب رعایت شده اما این نقص به علاوه‌ ضعف‌های بیانی نیز به کودکانه‌ترشدن و دور شدن شعر از زبان جوان دامن می‌زند؛ ضعف بیانی در سطر «که روی دوش او سوار می‌شویم» و تاثیر منفی بیانی و زبانی ۲ کلمه‌ «توی» و «خود» در سطرهای 6 و آخر. یعنی اگر به ‌جای اولی از «در» استفاده می‌کردیم و «خود» را نیز حذف می‌کردیم، بیان رساتر و شیواتر می‌شد:
«بیا ببین زمین
که مادری نمونه است
محبتش به ما چگونه است
که روی دوش او سوار می‌شویم
و توی دست‌های مهربان او
به خواب می‌روی
مادر زمین
با محبتش به ما
آب و نان تازه می‌دهد
هرچه خواستیم اجازه می‌دهد

مادر زمین
چقدر خاکی است و بی‌ریا
مهربانی‌اش
مثل مهربانی خود خداست»
در کل، تمایل یحیی علوی‌فرد به زبان شعر کودک یا به زبان شعر کودک نزدیک به نوجوان شعر گفتن بیشتر است تا به زبان نوجوان و جوان؛ این امر حتی در غزل‌هایش هم آشکار و عیان است، در صورتی که معمولا شاعران شعر کودک و نوجوان و جوان در غزل کمی دست بالا را می‌گیرند و حتی بسیاری‌شان از آن طرف بام می‌افتند، از بس جدیت زبان بزرگسالان را در لفظ و معنا در غزل‌های‌شان لحاظ می‌کنند اما علوی‌فرد برعکس عمل می‌کند:
«می‌رسد فصل قشنگ غنچه‌ها
می‌شود دنیا به رنگ غنچه‌ها
شاپرک بالا و پایین می‌پرد
شاد، بر الاکلنگ غنچه‌ها»
یا:
«می‌شوم امروز آماده
می‌زنم دل را به این جاده
جاده‌ای که از دل جنگل
بارها برده مرا تا ده
خانه‌ بابابزرگ آنجاست
مثل قصری کوچک و ساده
حتما او چشم‌انتظار ماست
تکیه بر دست عصا داد...».

ارسال نظر