10/تير/1404
|
20:19
۲۲:۳۰
۱۴۰۴/۰۳/۰۴
بررسی جوایز جشنواره هفتاد‌وهشتم کن و نوع حضور 2 فیلم فارسی‌زبان در این رویداد

برگ‌ریزان یک نخل

برگ‌ریزان یک نخل

میلاد جلیل‌زاده: با اتفاقاتی که طی چند سال گذشته، خصوصاً در دوره اخیر جشنواره کن رخ داد، دیگر نیازی به اثبات این موضوع وجود ندارد که این رویداد و رویدادهای امثال آن رویکرد کاملاً سیاسی دارند. هر کس هنوز به انکار چنین گزاره‌ای می‌پردازد، یعنی نمی‌خواهد واقعیت را قبول کند، نه اینکه استدلال‌ها برایش ناکافی بوده‌اند. معمولاً تا از سیاسی بودن فستیوال‌های غربی صحبت به میان می‌آید، بلافاصله نام جشنواره فیلم فجر را مطرح می‌کنند و می‌پرسند «مگر فجر سیاسی نیست؟» جشنواره فیلم فجر نامش را از دهه فجر انقلاب اسلامی گرفته و علناً می‌گوید هدف‌گذاری‌اش ترویج گفتمان ایرانی - انقلابی است اما کن، برلیناله، ونیز و جشنواره‌هایی مثل آنها، ادعای نفی ایدئولوژی و محوریت دادن به معیارهای زیبایی‌شناختی را داشتند. حالا ما به وضوح داریم می‌بینیم که این فستیوال‌ها به‌شدت از جشنواره فیلم فجر سیاسی‌تر برخورد می‌کنند اما فجر به سیاسی بودن متهم است و آنها به عنوان پاتوق‌هایی نخبه‌پرور توصیف می‌شوند. برخوردی که با فیلم‌های جعفر پناهی و سعید روستایی در دوره اخیر کن شد، کاملا و به طور واضح ثابت می‌کند این ادعا تا چه اندازه بی‌‌اساس است. حتی نقدهایی که در مشهورترین رسانه‌های غربی برای این فیلم‌ها نوشته شد، به قدری سیاسی و گلدرشت بود که در حال حاضر هیچ نویسنده‌ای در مطبوعات ایران جرأت نمی‌کند با این لحن مطلب بنویسد و چنین تیترهایی بزند. او حتماً از این می‌هراسد که با به کار بردن چنین لحنی، به شعارزدگی و ایدئولوژی‌زدگی متهم شود. 
در جشنواره کن هفتاد‌وهشتم، 2 فیلم با شناسنامه و سرمایه‌گذار فرانسوی - که هر 2 در ایران جلوی دوربین رفته بودند - در بخش مسابقه حضور داشتند. فیلم‌هایی از جعفر پناهی و سعید روستایی؛ 2 فیلمسازی که اولی متعلق به موج پساکیارستمی در سینمای ایران است و دومی به موج پسافرهادی تعلق دارد و البته هر 2 نسبت به فیلمسازانی که از آنها متأثر بودند، به لحاظ مشی سیاسی تفاوت‌های اساسی دارند. کیارستمی اساساً شخصیتی سیاسی نداشت و اصغر فرهادی اگر چه از این مسائل به طور کامل دور نبود، شخصیت محتاطی داشت که سعی می‌کرد موضع‌گیری صریح نکند. فیلم جعفر پناهی با دریافت پروانه ساخت رسمی از وزارت ارشاد جلوی دوربین نرفت؛ هر چند او با عفو رهبری از زندان آزاد و مساله ممنوعیت خروجش از کشور مرتفع شد و مشخصاً اگر سختگیری بیشتری در موردش اعمال می‌شد، نه می‌توانست این فیلم را بسازد، نه می‌توانست آن را به خارج از کشور بفرستد و نه می‌توانست خودش به همراه همسرش و سایر عوامل فیلم برای شرکت در اکران جشنواره‌ای آن به فرانسه سفر کنند. سعید روستایی اما فیلمش را با پروانه ساخت رسمی وزارت ارشاد تولید کرد و با پروانه نمایش مخصوص به شرکت در جشنواره‌های خارجی به فستیوال کن رفت. نه‌تنها هر دوی این فیلم‌ها به‌شدت دارای مایه‌های واضح و اساساً یکسویه و بیانیه‌وار سیاسی هستند، بلکه کارگردان هر دوی آنها چه هنگام به پایان رسیدن نمایش فیلم‌شان در سالن جشنواره و چه در نشست خبری یا مصاحبه‌های بعدی، حرف‌های سیاسی تندی علیه حاکمیت ایران زدند و هر 2 خود را به عنوان فیلمسازانی حبس کشیده و رنج کشیده که همچون فراری‌هایی از چنگ خفقان توانسته‌اند تا شهر کن فرانسه بروند، جا زدند و خود را استثناهایی معرفی کردند از میان سینماگران متعددی که در ایران اجازه یا امکان کار ندارند. جعفر پناهی هیچ‌گاه فیلمی نساخته بود که عموم جامعه ایران با آن ارتباط برقرار کند و در میان مخاطبان خاص و روشنفکر سینمای ایران هم تا قبل از اینکه به سیاسی‌کاری رو بیاورد، همیشه زیر سایه عباس کیارستمی قرار داشت. از جایی به بعد او رویکردی کاملاً سیاسی را در پیش گرفت و این قضیه به‌رغم ظاهر مظلوم و مصیبت کشیده‌ای که به شخصیتش نزد افکار عمومی می‌داد، بالاخره باعث شد برایش موفقیت‌هایی در فستیوال‌های کن، برلیناله و ونیز فراهم شود. این موفقیت‌ها آورده مالی خوبی برای جعفر پناهی داشتند و در مقایسه با سعید روستایی او را باید برنده اصلی این بازی دانست. سعید روستایی اما با فیلم‌های اول و دومش توانسته بود مخاطبان نسبتاً خوبی در خود جامعه ایران داشته باشد. «ابد و یک روز» به هیچ خارجی نرفته بود و «متری شش‌ونیم» هم قبل از هر جایی در فجر نمایش داده شد. البته درباره منابع مالی این 2 فیلم هم حرف و حدیث‌های فراوانی وجود داشت و این نکته که روستایی به واسطه این منابع مالی توانسته فیلم را با هزینه چند برابری بسازد و با برداشت‌های متعدد هر صحنه، ضعف‌های کارگردانی‌اش را بپوشاند، قضاوت درباره او را تا حدودی تحت تأثیر قرار می‌داد؛ اما به هر حال خروجی کار، 2 فیلم اجتماعی منتقدانه بود که قرار بود در داخل کشور و برای مردم و مسؤولان ایرانی پخش شود و هر 2 هم موفقیتی نسبی داشتند. با این حال این فیلمساز از وقتی پایش به جشنواره‌های خارجی باز شد، هم اعتبار قبلی خودش را به حراج گذاشت و هم برخلاف فجر و جشن خانه سینما و امثال آنها، هر بار از فستیوال‌ها دست خالی برگشت. پناهی و روستایی مثل 2 مهره شطرنج بودند که یک شطرنج‌باز یکی را برای فدا شدن و گشودن راه دیگری حرکت داده است. 
این قضیه را عطف به صحبت‌های رئیس هیات داوران کن که دلایل جایزه گرفتن پناهی از لابه‌لای سطور آن پیداست، بهتر می‌شود درک کرد. ژولیت بینوش، رئیس هیات داوران کن، تصمیم به جایزه دادن به جعفر پناهی را نه‌تنها غافلگیرکننده ندانست، بلکه «ضروری» و برگرفته از حس «مقاومت و بقا» توصیف کرد. او «سیاسی» بودن را یکی از جنبه‌های «یک تصادف ساده» معرفی کرد و اظهار داشت: پناهی «از کشوری پیچیده می‌آید. وقتی فیلم را تماشا کردیم، خودش را از دیگر آثار جدا کرد». وی افزود: «با توجه ‌به آنچه پناهی پشت سر گذاشته، جشن‌ گرفتن برایش واقعا هیجان‌انگیز بود».
* باختی آقای روستایی!
لو رفتن نسخه کامل فیلم «برادران لیلا» و تماشای آن توسط مخاطبان ایرانی در منازل، باعث شد شخصیت اجتماعی این فیلمساز به‌شدت تخریب شود. در فیلم پدری را می‌بینیم که در ظرفشویی منزلش ادرار می‌کند و برای اطفای یک خودکم‌بینی احمقانه، زندگی تمام فرزندانش را به باد می‌دهد و آخر کار دخترش زیر گوش او می‌زند. هنوز وقتی در یک فیلم یا سریال ایرانی تصویری احساس‌برانگیز از پدر دیده می‌شود، در فضای مجازی کلیپ‌هایی ساخته می‌شود که در آن، سکانس یا صحنه‌ای که خیلی پدرانه است را به عنوان یک پاسخ یا حتی تودهنی، با آن صحنه از فیلم برادران لیلا مقایسه می‌کنند؛ مثلاً سکانسی از سری هفتم سریال «پایتخت» که درگیری بهتاش با دایی‌اش را نشان می‌داد یا صحنه‌هایی از فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی که در بعضی از نقدهای مکتوب و شفاهی این قیاس را برانگیخت. این یعنی جامعه ایران هنوز از فیلم «برادران لیلا» و آن صحنه‌های توهین‌آمیز، آزرده‌خاطر و خشمگین است و همچنان با توسل به هر مثال نقضی به آن واکنش منفی نشان می‌دهد. «برادران لیلا» در کن نمایش داده شد اما همان سال فیلم فارسی‌زبان دیگری به اسم «عنکبوت مقدس» هم در کن حضور داشت؛ یک فیلم کاملا موهن به باورهای مذهبی مردم ایران که کارگردانش با لحنی وقیحانه‌تر از مجری‌های ‌اینترنشنال، علیه مبانی اعتقادی اکثر مردم ایران حرف می‌زد.
این ظاهراً بدشانسی روستایی به نظر می‌رسید که با یک فیلم تند سیاسی فارسی‌زبان، حتی تندتر و ساختارشکن‌تر از فیلم خودش، همزمان به کن رفت و چنانکه از برگزارکنندگان این فستیوال توقع می‌رفت، جایزه را به همان فیلم دادند نه به اثر سعید روستایی. این بدشانسی ظاهری این بار در کن هفتادوهشتم هم برای روستایی به وجود آمد و او همزمان با فیلمی از جعفر پناهی توانست فیلمش را به بخش مسابقه بیاورد و طبیعتاً جایزه را به فیلم فارسی‌زبان دیگری دادند که ساختارشکن‌تر و به لحاظ سیاسی تندتر بود؛ در واقع اما این‌طور نیست که چنین وضعی در هر 2 بار بدشانسی سعید روستایی باشد. او بد اقبال نبود که فیلمش یک بار همزمان با «عنکبوت مقدس» و بار دیگر بعد همزمان با «یک تصادف ساده» به کن رفته و اساساً اگر یک فیلم فارسی‌زبان غیرقانونی و غیررسمی در هر کدام از این 2 دوره حضور نداشت، به فیلم روستایی هم اجازه حضور در بخش مسابقه کن داده نمی‌شد.
او را برای این به کن راه می‌دهند که با وجود تمام جوایز و افتخاراتی که در داخل ایران کسب کرده، به‌راحتی در برابر یک فیلم ضعیف ساختارشکن فارسی‌زبان دیگر ببازد و این الگو که برای موفقیت در کن باید خارج از چارچوب‌های قانونی حاکمیت ایران فیلم ساخت، بین فیلمسازان داخل ایران جا بیفتد. او تصور می‌کند اگر جامعه ایران را مردسالار و رو به فروپاشی نشان دهد، فرمول سیاسی جشنواره‌ها را رعایت کرده و در آنها می‌تواند به موفقیت دست پیدا کند اما اتفاقاً تا همین جای کار کاملاً نشان داده که اصلاً سیاست حاکم بر این قبیل رویدادها را بلد نیست و نمی‌داند صرفاً برای باختن به یک اثر فارسی‌زبان غیرقانونی به بخش مسابقه راه داده می‌شود تا به آن اثر، هر چند ضعیف، به این وسیله اعتباری مضاعف بخشیده شود. شاید جعفر پناهی غیر از جشنواره‌های خارجی هیچ راهی برای دیده شدن نداشته باشد و اگر هم فیلم‌هایش در تمام سالن‌های نمایش ایران، در تمام سانس‌ها، طی یک سال کامل اکران شوند، مجموع تعداد مخاطبانش از 2هزار نفر هم تجاوز نکند اما روستایی اگر کمی هوش و تدبیر و سیاست داشت، می‌توانست به جای حضور ناموفق و از پیش‌باخته در این قبیل جشنواره‌های خارجی، در داخل خود ایران به عنوان یک فیلمساز اجتماعی جسور که نقدهای مهمی مطرح می‌کند شناخته شود. جعفر پناهی برنده این بازی است چون نه فیلم‌هایش ارزش هنری و زیبایی‌شناختی دارند و نه مخاطب عام آنها را می‌پسندد. پس حتی اگر جایزه نگیرد، -که اتفاقاً خوب هم می‌گیرد!- حضورش در این فستیوال‌ها بهترین چیزی است که می‌تواند به آن برسد؛ اما سعید روستایی با چنین رویکردی هم شخصیت اجتماعی‌اش را بین مردم ایران تخریب کرد و هم به ناکام ابدی جشنواره‌های فرنگی تبدیل شد.
* چرا فیلمسازان ایرانی، از زن زندانی شده ایرانی حمایت نمی‌کنند؟
چنانکه اشاره شد، هر دوی این فیلم‌ها با بودجه دولت فرانسه که تحت عنوان فاند به فیلمسازان سایر کشورها اعطا می‌شود ساخته شده‌اند و سناریوی فیلم، برخی عوامل آن و حتی تدوین نهایی اثر زیر نظر خود آنها انجام می‌شود. در چنین شرایطی فیلمساز ایرانی ناچار خواهد بود هر تصویری را که آنها خواسته‌اند از ایران نشان دهد، هر حرفی را که مطابق ذایقه آنهاست در جشنواره بزند و حرفی را که مطابق ذایقه آنها نیست به زبان نیاورد. 
در راستای همین سیاست‌ها فیلم «روحت را در دستت‌بگیر و قدم بزن» به کن می‌آید و در کنار آن، یک خانم ایرانی به نام مهدیه اسفندیاری، نزدیک به 3 ماه است که به جرم دفاع از فلسطینی‌ها و محکوم کردن نسل‌کشی غزه تحت بازداشت دولت فرانسه قرار دارد. آنها او را با برچسب حمایت از تروریسم بازداشت کرده‌اند؛ یعنی حمایت از گروه‌های مقاومت و در کنار محکومیت ریاکارانه و بی‌اثر دولت فعلی رژیم صهیونیستی توسط دولت فرانسه، فرانسوی‌ها به‌شدت مراقبت می‌کنند که به هیچ عنوان گروه‌های مقاومت منطقه تقویت نشوند. سپیده فارسی هم در مصاحبه‌هایی که تا به حال انجام داده، صرفاً جنگیدن رژیم صهیونیستی با مردم غیرنظامی را محکوم می‌کند و مشروعیت کلی این رژیم را زیر سوال نمی‌برد. یعنی در حالی که او اعتقاد دارد جمهوری اسلامی باید نابود شود، اعتقاد ندارد رژیم صهیونیستی باید منحل شود و با عبور نکردن از این خط مادون قرمز و ناپیدا، به راحتی می‌تواند ژست حمایت از فلسطین را در خود جشنواره کن بگیرد. مهدیه اسفندیاری یک زن ایرانی باحجاب است که در فرانسه زندگی می‌کند و به خاطر ابراز عقیده‌اش زندانی شد و هیچ‌کدام از این 3 فیلمساز ایرانی از فرصت حضور در جشنواره کن برای رساندن صدای او به مردم دنیا استفاده نکردند. وقتی سرمایه‌گذار شما خود کشور فرانسه باشد و در جشنواره‌ای فرانسوی شرکت کرده باشید، ناچارید درباره ایران یکسره از خفقان و سیاهی و حبس مردم و هنرمندان بگویید، ناچارید بگویید همه چیز تلخ است و اگر فیلم تلخی ساخته‌اید، «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، مجبور می‌شوید از ظلم حکومت ایران در حق زنان ایرانی چیزهایی بگویید که خود غربی‌ها هم اگر 10 روز در تهران بچرخند، یک‌صدم آن را باور نمی‌کنند اما وقتی بیخ گوش شما در همان فرانسه یک زن ایرانی به جرم حمایت از مردم فلسطین، به جرم ابراز عقیده‌اش ۸۰ روز است که در بازداشت به سر می‌برد، کلمه‌ای حرف نزنید و لابد توقع خواهید داشت همه باور کنند حکومت ایران که به شما اجازه داده این فیلم‌ها را درباره‌اش بسازید و به جشنواره کن بفرستید، مستبد است و خفقان به وجود آورده اما حکومت فرانسه که یک زن ایرانی را به دلیل ابراز عقیده‌اش 3 ماه است بازداشت کرده و اجازه نمی‌دهد شما از این هموطن‌تان کلمه‌ای صحبت کنید، مظهر زیست آزاد نوع بشر در جهان به حساب می‌آید.
* بایکوت کایه‌دو سینما و حلقه منتقدان بین‌المللی کن برای حمایت از جعفر پناهی
فیلم جعفر پناهی در بررسی‌های فنی منتقدان جایگاه بسیار بدی پیدا کرد و صرفا نوشته‌هایی را تحت عنوان نقد می‌توان حامی آن یافت، که حتی بدون یک استدلال فنی قابل توجه، با عنایت به شعارهای سیاسی فیلم و خود کارگردان فیلم به تحسینش پرداخته‌اند. مارکوس اوزل، سردبیر نشریه معروف «کایه‌دو سینما درباره «یک تصادف ساده» پناهی می‌نویسد: «این فیلم اثری بیش از حد نمادین و فاقد عمق احساسی است که ضمن استفاده نامناسب از ساختار روایی غیرخطی، مکرر از استعاره‌های سیاسی استفاده کرده و نتیجتا اثری تکراری و فاقد نوآوری ساخته شده است».  اوزال در نقد خود به این فیلم، یک ستاره از 4 ستاره داد. سایر منتقدان نشریه فرانسوی «کایه‌دو سینما» هم اغلب نقدهای منفی برای فیلم «یک تصادف ساده» نوشتند و آن را در رده نهم از لیست خود قرار دادند. همچنین در جدول ستاره‌های حلقه منتقدان بین‌المللی جشنواره کن، «یک تصادف ساده» در جای هفتم قرار گرفت و حتی منتقد سینمایی وب‌سایت اینترنشنال درباره فیلم «یک تصادف ساده» نوشت: «فیلم از نظر سینمایی مشکلات قبلی فیلم‌های اخیر پناهی را تکرار می‌کند. کماکان نوعی تصنعی بودن صحنه‌ها و دیالوگ‌ها به فیلم آسیب می‌زند. مهم‌ترین مشکل فیلم از صحنه بحث شخصیت‌ها در کنار ون در بیابان آغاز می‌شود. جایی که هر کدام از شخصیت‌ها دیالوگ‌هایی شعاری و گل‌درشت را تکرار می‌کنند. مشکل دیالوگ‌ها زمانی بیشتر به چشم می‌آید که ضعف در اجرا هم اضافه می‌شود. هیچ کدام از بازیگران فیلم اجرای درخوری ندارند، باقی شخصیت‌ها هم بیشتر به تیپ شبیه می‌شوند و فیلمساز نمی‌تواند به دل آنها نفوذ کند... تمهیدات کارگردان (مثل نمای بلند و دوربین ایستا) هم که فیلمساز می‌خواهد به مدد آنها به سبکی و سیاقی مستندگونه برسد، کارکرد لازم را ندارند و بیشتر به نوعی فاصله‌گذاری نزدیک می‌شود که باور صحنه و موقعیت را حتی مشکل‌تر می‌کند؛ جایی که قطعاً می‌توانست حس و حال بهتری به صحنه ببخشد». با این حال در وبگاه جمع‌آوری نقد راتن تومیتوز که مدعی بازتاب تمام نظرات منتقدان جهانی است، با دستچین کردن ۱۷ نقد مثبت از این فیلم و نادیده گرفتن آرای نشریه بسیار معتبری مثل کایه‌دو سینما و همچنین جدول آرای منتقدان بین‌المللی کن، جوری صحنه را مهندسی می‌کند که صددرصد نقدها برای این فیلم مثبت باشند. به همین سبک، این فیلم در متاکریتیک هم که نقدها را جمع‌آوری می‌کند و از میانگین وزنی استفاده می‌کند، بر اساس نظر ۱۰ منتقد امتیاز ۸۸ از ۱۰۰ را کسب کرده که نشانگر «تحسین همگانی» است و به عمد نقدهای منفی را که منتقدانی بسیار معتبرتر نوشته‌اند، بایکوت می‌کند.
نگاهی به ماهیت این نقدهای ستایشگرانه نشان می‌دهد حتی ذره‌ای بر مبنای معیارهای زیبایی‌شناختی نبودند و سوگیری سیاسی از سر و روی‌شان می‌بارد. حتی برای این نقدها تیترهایی ‌زده شده که نویسندگان سینمایی در داخل ایران از بیم متهم شدن به شعارزدگی و سیاسیکاری جرات ندارند به سمت چیزهایی بسیار رقیق‌تر از آن بروند. به برخی نقد‌های خارجی بنگرید. یک فهم کاملا سیاسی از یک فیلم ضعیف.
هالیوود ریپورتر به قلم  جردن مینتزر می‌نویسد: فیلم «یک تصادف ساده»، به هیچ‌وجه امتیازی برای رژیم حاکم بر ایران نیست. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، برعکس است: این فیلم درامی پیچیده و پرکشش درباره آسیب‌هایی است که مخالفان سیاسی حکومت ایران متحمل شده‌اند، چه کارگردانانی مانند پناهی باشند و چه شهروندان عادی طبقه کارگر.
پیتر بردشاو در مطلبی که برای گاردین نوشته است تیتر زده: «جعفر پناهی ما را به سفری کابوس‌وار به سرزمین رشوه و بی‌رحمی می‌برد» و اینجا علنا ایران را سرزمین رشوه و بی‌رحمی می‌خواند نه جمهوری اسلامی را. اتفاقا نکته اینجاست که بی‌رحمی و دریافت و پرداخت رشوه در این فیلم، هم از جانب ماموران امنیتی ایران دیده می‌شود، هم مردم عادی. یعنی حتی مخالفان حکومت هم در خلق این عنوان شریک هستند و پناهی کلیت جامعه ایران را چنین نمایش داده است. اسکرین دیلی در مطلبی به قلم وندی ایده با تیتر «جعفر پناهی مستقیماً با سیستم بی‌عدالت ایران روبه‌رو می‌شود»، فیلم پناهی را بررسی کرده و می‌نویسد: «این فیلم شجاعانه‌ای است که مستقیماً با بی‌عدالتی مقابله می‌کند و به گروهی از شخصیت‌ها که خود را قربانی رژیم یافته‌اند، صدا می‌بخشد». 
ورایتی در مطلبی به قلم پیتر دبروژ این فیلم را نقد کرده و تیتر ‌زده است: «جعفر پناهی، کارگردان ایرانی، دیگر محتاط نیست و آشکارا به ستمگرانش هشدار می‌دهد» و به عنوان زیرتیتر مطلب چنین درج شده است که کارگردان «آفساید» پس از چندین بار سانسور و زندانی شدن، به هیچ وجه متنبه نشده است و این موضوع، معضل اخلاقی قدرتمندی را برای کسانی که ایران با آنها ناعادلانه رفتار کرده است، ایجاد می‌کند». ان‌بی‌سی هم در مطلب خود برای معرفی این فیلم، آن را اثری از فیلمسازی معرفی کرده که «مدت‌هاست از فیلم‌های خود برای انتقاد از سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم و نقض حقوق بشر استفاده می‌کند». بی‌بی‌سی انگلیسی هم در مطلبی از نیکلاس باربر که صراحتا در ابتدای و انتهای متن، برنده شدن نخل طلا توسط این فیلم جعفر پناهی را به‌طور قطعی پیش‌بینی کرده بود، «یک تصادف ساده» را اثری درباره زندگی زیر سایه یک رژیم سرکوبگر معرفی کرده است. مشاهده می‌کنید؛ فیلم کاملا یک بیانیه سیاسی است. یک بیانیه سیاسی علیه جمهوری اسلامی که قاعدتا خوشایند تصمیم‌گیران اصلی جشنواره کن است.
* سعید روستایی در قعر جدول منتقدان
فیلم سعید روستایی در نظر منتقدان جشنواره کن وضعیتی به‌مراتب بدتر از فیلم جعفر پناهی داشت. حتی منتقدان اسکرین دیلی آن را «سریال آبکی» توصیف کردند و درنهایت این فیلم را با امتیاز  1.9 در آخرین رتبه جدول نظرات‌شان قرار دادند. به طور کل، رابی کالین و تیم روبی از تلگراف، تنها منتقدانی بودند که به فیلم «زن و بچه»، ۴ ستاره کامل دادند و منتقدان مجله سینمایی پوزیتیف فرانسه، دیزایت آلمان، گاردین و روزنامه لوموند فرانسه هم با اعطای ۲ ستاره به این فیلم، مقداری از باقی نویسندگان با آن مهربان‌تر بودند. در کنار اینها منتقدان وبگاه روسی - انگلیسی مدوزا، فیلفان مصر، بانکوک‌پست و اسکرین‌اینترنشنال هم نمره ضعیف یک ستاره را به فیلم «زن و بچه» دادند و به طور کل فیلم روستایی ضعیف‌ترین اثر جشنواره کن امسال در نظر منتقدان ارزیابی می‌شود. با این حال نوع پوشش بعضی از رسانه‌های داخل ایران درباره نظر منتقدان کن درباره فیلم روستایی در نوع خود جالب است. آنها هم شبیه کاری که راتن‌تومیتوز و متاکریتیک برای اثر جعفر پناهی کردند، با دستکاری و مهندسی نظرات منتقدان سعی می‌کنند جوری جلوه دهند که این فیلم در آن رویداد با تحسین جهانی مواجه شده است. مثلا بعضی اشاره‌های مثبت به بازی پریناز ایزدیار را به شکلی حبابی، بزرگ‌تر از حد تحسین واقعی این بازیگر در آن رویداد نمایش می‌دهند. اما در میان نقدهایی که برای فیلم سعید روستایی نوشته شده و نسبت به باقی نقدها مهربانانه‌تر بوده هم بیشتر به جنبه‌های سیاسی و ضدایرانی فیلم اشاره می‌شود.
مثلا دِیمون وایز از ددلاین فیلم را یک پرتره آتشین از زنانگی توصیف  و توانایی روستایی در خلق روایت‌های احساسی پرقدرت را ستایش می‌کند. او معتقد است نمایش نبرد مهناز با جامعه‌ مردسالار باعث شده این فیلم تأثیرگذار و عمیق شود. همچنین وایز به ابعاد سیاسی فیلم اشاره می‌کند و آن را در امتداد مسیر بحث‌برانگیز روستایی پس از فیلم برادران لیلا می‌داند. پیتر دِبروژ از ورایتی هم با اینکه فیلم را از زاویه‌ای انتقادی بررسی می‌کند، می‌نویسد: در حالی که روستایی در دفاع از حقوق زنان قدم برداشته، برخی تصمیمات عجولانه‌ مهناز وضعیت را برای اطرافیانش بدتر می‌کند.

ارسال نظر