قند هالیوود
بهراد رشوند: ۱- تنها کمتر از یک هفته پس از انتشار قسمت پایانی از فصل دوم سریال «Severance»، اپلتیوی با پخش 2 قسمت ابتدایی «The Studio» بیوقفه و بدون معطلی جای خالی مجموعه قبلی را پر کرد. پایان موقت یک تریلر تخیلی پرتنش که مصادف شد با آغاز ماجرهای خندهدار مت رمیک، عاشق سینهچاک سینما و از مدیران اجرایی «کانتیننتال استودیوز» که به طور ناگهانی بهعنوان رئیس جدید این استودیو فیلمسازی منصوب میشود؛ احقاق آرزوی دیرینه مت که از قضا گره خورده با حساسترین دوران کاری در استودیو.
سریال پر است از ارجاعات و اشارات سینمایی، لبریز از طعنهها و کنایههای یک سینهفیل واقعی به پشتپرده اتفاقات مضحک هالیوودی که به واسطه بهرهگیری از ریتم تند در قصهپردازی، با استفاده از لحنی به غایت طنز و به کارگیری پلانسکانسهای متعدد، موفق به نمایشی استاندارد از یک «سینما در سینما»ی تماشایی میشود؛ که جدا از همپوشانی خلاقانه فرم با محتوا و بیش از خلق یک مجموعه صرفا بامزه و سرگرمکننده، در دل هر آنچه به نمایش میگذارد، حامل پیامی تاملی به لطف و مرحمت فرامتنی تحسینبرانگیز است.
۲- بیننده بدون مکث و به کمک سکانس افتتاحیه، سر از پشت صحنه یک فیلم سینمایی درمیآورد تا سریعا در جریان قصه مت رمیک و داستان سریال قرار بگیرد. روند زمانی «استودیو» به اقتضای شغل مت، بهسرعت طی میشود، که این نکته مشخصا به ارتقای حس التهاب، هیجان و کمدی متناسب با موقعیتهای مختلف در فیلمنامه کمک شایانی کرده است. موسیقی جاز با محوریت درام یکی دیگر از سازههای قوی ساختمان سریال محسوب میشود و با استفاده بهموقع و سنجیده در تدوین، با پرداختی درست، موفق به ارائه تصویری صحیح از اتمسفر قصه شده است اما نکته جالب توجه، مربوط به آهنگساز «استودیو» یعنی آنتونیو سانچز، همان آهنگساز فیلم تماشایی «مرد پرنده» ساخته آلخاندرو ایناریتو است؛ 2 فیلم با اصرارهای موکد بر برداشتهای طولانی، با لحنی شوخ و نگاهی هجوآمیز به پشت صحنه سینما و تئاتر!
حال که صحبت از «برداشتهای طولانی» شد؛ بد نیست به وسواسهای فرمالیستی و خلاقیتهای تیم کارگردانی با نگاه به قسمت دوم با نام «برداشت بلند» اشاره کرد. در این قسمت مت به اتفاق دوست و همکارش «سال ساپرستین» به صحنه فیلمبرداری فیلمی به کارگردانی سارا پولی و بازیگری گرتا لی میرود. هدف آنها تماشای ضبط یک «برداشت بلند» در هنگام غروب آفتاب است و سریال نیز در تمام طول این اپیزود ۲۵ دقیقهای با یک «برداشت بلند» ضبط شده است؛ نکتهای خلاقانه که با توجه به جزئیات و متمرکز به اتصال فرم با محتوا، اثرگذار واقع میشود.
۳- از قسمت نخست سریال با بازیگران مطرح و چهرههای شناختهشده هالیوودی مواجه میشویم. از نقش کوتاه «پل دینو» در پلانهای اولیه، تا حضور کوتاه و بامزه «شارلیز ترون» در سکانس آخر اپیزود اول. از ابتدا صحبت از «مارتین اسکورسیزی» میشود و تنها چند لحظه بعد شاهد همصحبتی این استاد یکهتاز فیلمسازی با مت هستیم. از مباحثه درباره انتخاب «استیو بوشمی» با آن اسم سخت و چهره آشنایش برای ایفای نقش در فیلم «کول-اید» تا ملاقات با او در سکانس پایانی. این یکی از همان چند عنصر موثر و کارآمد «استودیو» است که تا قسمت دهم و انتهایی فصل اول، مخاطب را همراهی میکند؛ اینکه تنها از اسم هنرمندان معروف برای جذابیت داستان استفاده نشده و مخاطب حتی شاهد حضور آنها ولو در حد یک پلان چندثانیهای است. استفاده از بازیگران کمتر شناخته شده برای بازی در نقش دستیاران مت رمیک نیز به نوبه خود از تصمیمات درستی است که همگام با ناآشنا بودن بینندگان با دیگر دستاندرکاران نهچندان معروف فیلمها، فکر شده به تصویر کشیده میشود.
۴- تمام اکتهای تیم بازیگری با توجه به ریتم برقآسای سکانسها، منسجم، منظم و شایسته تقدیر است. خصوصا حضور کاترین اوهارا در تیم بازیگری (که بیشتر او را با شخصیت خاطرهانگیز مادر کوین در «تنها در خانه» به یاد داریم) درخشان و چشمگیر است. ایفای نقش مدیرعامل استودیو توسط برایان کرانستون (هایزنبرگ معروف) نیز از بازوهای قدرتمند اجرا به حساب میرود و اجرای کاراکتر مت رمیک با نقشآفرینی بینقص ست روگن، توانسته یک پرسونای دوستداشتنی، بامزه و به یادماندنی را به دور از تکیه بر خندههای معروف خود و میمیکهای متداول و منسوخ شده در اکثر سیتکامهای تکراری، برجا بگذارد؛ از کاراکترهایی که به اندازه معتنابهی جوهره لازم را دارد تا کنار شخصیتی همچون «مایکل اسکات» در «The Office» قرار بگیرد.
سریال همچنین پختهترین کار روگن و ایوان گلدبرگ در مقام نویسنده و کارگردان به شمار میرود، چرا که بعد از ساخت آن همه کمدی خندهدار توسط این دو، «استودیو» اکنون نه صرفا به هدف خنده ساخته شده و نه به انگیزه تخریب ارزشهای هنری نگاشته شده است، بلکه با کارکردی هدفمند و زبانی طنز، به وضوح با رویکردی نقادانه به انتقاد از قوانین بیاساس و نوظهور در صنعت بزرگ فیلمسازی میپردازد.
۵- «استودیو» را میتوان «قند هالیوود» خطاب کرد؛ یک طنز بینظیر، کمدی غنی و از آن دست آثار لازم برای این روزهای سینما. یک P.O.V تمامنما از پشت دوربین. از سکانسهایی که دیده نمیشوند و دیالوگهایی که به گوش نمیرسند. تصویری از تمام زد و بندهای پشت پرده، پردهبرداری از احساسات مصنوعی و نمایشی از زردی ردکارپتهای منتسب به سینما. مثل قسمت ۸ وقتی که از زاویهای متفاوت و دریچه نگاه مت، نظارهگر ازدحام بلاگرها و اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی پشت در هتل بورلی هیلتون و شاهد ریاکشنهای جعلی و اظهارات ساختگی بازیگران روی سن مراسم گلدن گلوب هستیم.
«استودیو» اما همچون مت، همچنین یک سینهفیل تعصبی و مبتلای همیشگی به فیلمها است. مانند آنجا که در قسمت ۴ به بهانه علاقه وافر به نگاتیو، از آن به عنوان اصالت و ابهت هنر هفتم یاد میکند و در همان اپیزود میبینیم که بارها با ادای دین به «محله چینیها» با تم ژانر نوآر و فضایی راز آلود و آمیخته به طنز، مراتب احترامش به پرده نقرهای را بجا میآورد. دقیق بهمثابه قسمت ۶، همانجا که در محفلی غیرسینمایی، یکه و تنها، تمام قد از سینما و نقش حیاتی هنر در زندگی دفاع میکند. یا آنجا که بسان پیامی عاشقانه در قالب آخرین دیالوگ فیلم، به شکل واژه «فیلم» ادا میشود.