جنسیت، ایدئولوژی و خشونت
ابوالفضل اقبالی: موج دوم فمینیسم در غرب رونق خود را مدیون سمپاتیِ ستم جنسیتی در میان زنان بود. فمینیستهای رادیکال معتقد بودند زنان گرفتار سازوکارهای پیچیدهای از نظام سلطه «مرد/ پدرسالار» هستند که آنها را به اشکال مختلف تحت ستم جنسی قرار داده که یکی از آنها خشونت علیه زنان است، لذا مساله ما با تاریخ و جامعه مردسالار نه فقط نابرابری و تبعیض در حقوق و فرصتها، بلکه ظلم و ستم جنسی است و مواجهه با این تاریخ مردسالار قابل تقلیل به آموزش و حمایت و... نیست. چاره اصلی در ستیز با مسببان نظم موجود است.
این گفتار ظرفیت بالایی در ایجاد همدردی (Sympathy) در میان زنان داشت. به نحوی که پهنه وسیعی از جغرافیای جهان را تحت تاثیر خود قرار داد و امروز نیز ایدئولوژی حاکم بر نهادهای بینالمللی و ساختارهای حکمرانی در بسیاری از کشورهاست. تاریخ البته به وجود اشکال مختلف ستم علیه زنان گواهی میدهد و انواع خشونتهای جسمی و روانی نسبت به زن از واقعیات غیرقابل انکار جوامع انسانی بوده و هست اما مساله نحوه صورتبندی و تبیین این ظلمها و خشونتها و به تبع آن تجویزها و راهکارهای معطوف به رفع آن است.
جریان فمینیستی یک کلیشه برای پیگیری مطالبات خود ساخته که همان دوگانه «مرد متجاوز/ زن قربانی» است و هرگونه بزهدیدگی زنان را در چارچوب این کلیشه به نفع گفتار «انقیاد تاریخی زنان» مصادره میکند. روایت فمینیسم از تاریخ، قصهای سراسر ظلم و خشونت مردان علیه زنان است و امروز جامعه مردسالار باید در جبران تمام این ظلم و ستمها تاوان بدهد. واضح است نه این صورتبندی منطبق با واقعیت است و نه آن تجویز عادلانه و ناظر به مصلحت جامعه. بحث در این رابطه بماند برای بعد، سخن من چیز دیگری است.
بزهکاری در تمام جوامع بشری در طول تاریخ وجود داشته و جامعه ایران هم درگیر این آسیب اجتماعی بوده و هست. قتل، سرقت، نزاع و... در بسیاری از موارد رفتارهایی جنسیتپایه نبودهاند و نمیتوان آنها را به مثابه نشانگانی برای روابط پیچیده سلطه جنسیتی در جامعه تلقی کرد. قتل زنان توسط مردان یا سرقت از زنان توسط مردان در اغلب موارد ماهیتی مشابه قتل مردان توسط مردان یا قتل زنان توسط زنان یا سرقت از مردان توسط مردان و... دارد. هر بزه و جنایتی که قربانی آن زنان هستند قابلیت ارائه تفسیر جنسیتی ندارد.
در همین مثالهای اخیر که در رسانهها بازخورد پیدا کرد توجه کنید. قتل مرحوم دکتر زهرا میرزایی یا قتل مرحوم الهه حسیننژاد هیچکدام دلالت بر یک خشونتِ نهادینه علیه زنان نداشت که ما بخواهیم آنها را با کلیدواژه خشونت علیه زنان تفسیر کنیم. همانطور که قتل مرحوم امیرمحمد خالقی دانشجوی دانشگاه تهران یا دهها اتفاق ناگوار نظیر آن فاقد سویه جنسیتی و غیرقابل تفسیر با کلیدواژه «خشونت علیه مردان» است. این اتفاقات ریشههای مختلفی دارد که ستیزهجویی جنسیتی اصلا در زمره این ریشهها نیست.
اتفاق ناگواری که برای خانم دکتر میرزایی افتاد، میتوانست مثلا برای آقای «الف» در دفتر کارش به قصد سرقت اسناد شرکت رخ دهد یا حادثه ناگوار قتل امیرمحمدخالقی میتوانست هنگام کیفقاپی از خانم «ب» در فلان خیابان این شهر اتفاق بیفتد. اینها چه ربطی به جنسیت دارد؟ خشونتهای جنسیتپایه آنهایی است که یک جنس خاص به جنس دیگر به نحو ساختاری اعمال میکند، مثل خشونتهای خانگی یا خشونتهای جنسی اما هر حادثهای که برای زنان در این سرزمین رخ میدهد که قابل ارجاع به جنسیت و کلیشههای فمینیستی نیست.
برخی سعی کردند هم از قتل خانم دکتر میرزایی و هم قتل خانم حسیننژاد به نفع کلیشههای جنسیتی و گفتارهای فمینیستی که این روزها حول محور لایحه خشونت شکل گرفته، بهرهبرداری کنند. این مواجهات به لحاظ ماهوی تفاوتی با کاسبی دلاری عدهای از مرگ مهسا و نیکا و... ندارد. این افراد نگران خشونت علیه زنان نیستند و اتفاقا از هر حادثه مشابهی علیه زنان استقبال میکنند، چون در نهایت به نفع ایدههای ستیزهجویانه آنها فاکتور خواهد شد.