08/مرداد/1404
|
21:07
۲۲:۲۰
۱۴۰۴/۰۴/۰۳
بازتابی از بحران ساختاری و وابستگی راهبردی رژیم صهیونیستی

ضعف پنهان صهیون

زهرا متقی‌فر*: بسیاری از دولت‌های منطقه به‌ویژه در خلیج فارس که پیش‌تر به‌ دنبال حفظ رابطه راهبردی با آمریکا بودند، اکنون نگران کاهش سرمایه سیاسی واشنگتن در میان افکار عمومی و گروه‌های مقاومت شده‌اند. این امر می‌تواند به بازتعریف موازنه قدرت منطقه‌ای و تقویت جریان‌های ضدآمریکایی منجر شود. از سوی دیگر، حساسیت فزاینده روسیه و چین نسبت به تحولات منطقه قابل توجه است. هر ۲ کشور که در ماه‌های اخیر با گسترش نفوذ در غرب آسیا به دنبال به چالش کشیدن هژمونی آمریکا بوده‌اند، این مداخله را نشانه‌ای از ضعف واشنگتن در حفظ ثبات و کنترل بحران‌ها تعبیر می‌کنند. موضع‌گیری‌های دیپلماتیک مسکو و پکن ضمن محکومیت حملات یکجانبه، خواهان پایان هرچه سریع‌تر درگیری و جلوگیری از گسترش آن شد. به طور خلاصه مداخله آمریکا در این جنگ نه تنها نشان‌دهنده وابستگی رژیم تروریست صهیونیستی به حمایت خارجی است؛ بلکه یک نقطه عطف در معادلات منطقه‌ای به شمار می‌آید که می‌تواند منجر به تغییر در پیمان‌ها، اتحادها و ساختارهای امنیتی منطقه شود. جنگ ایران و رژیم صهیونیستی در ژوئن ۲۰۲۵، بیش از هر چیز، پرده از واقعیت‌های پنهان ساختار نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی برداشت. این نبرد نشان داد رژیم، با وجود سرمایه‌گذاری‌های عظیم در سامانه‌های دفاعی نظیر گنبد آهنین و برتری هوایی، قادر به اداره و مدیریت جنگی چندجبهه‌ای و پیچیده بدون اتکا به حمایت مستقیم ایالات متحده نیست. حضور آمریکا در میدان نبرد که به رغم عدم اعلام رسمی، به صورت عملی و غیررسمی و با نشانه‌های واضحی چون انتقال سامانه‌های دفاعی و هماهنگی فرماندهی آشکار است، به روشنی ضعف راهبردی و کمبودهای ساختاری این رژیم را نمایان کرد. این وضعیت، آشکارا بیانگر از دست دادن مشروعیت داخلی و کاهش توان خودکفایی امنیتی رژیم صهیونیستی است؛ شرایطی که این رژیم را ناگزیر به واگذاری بخشی از نقش فرماندهی و پشتیبانی جنگ به ابرقدرت جهان کرده است. به بیان دیگر، بازدارندگی امروز رژیم بیش از پیش به بازدارندگی آمریکا وابسته است؛ امری که ریشه‌های تزلزل قدرت این رژیم را در سطح راهبردی تقویت می‌کند. علاوه بر این، مداخله آمریکا پیامدهای فراتر از عرصه نظامی و منطقه‌ای دارد؛ استفاده تهران از اهرم نفت به‌ عنوان ابزار فشار سیاسی در معادلات جهانی و سودآوری شرکت‌های تسلیحاتی آمریکایی، به‌عنوان یکی دیگر از ابعاد جنگ، نشان می‌دهد این درگیری نه تنها یک نزاع منطقه‌ای؛ بلکه بخشی از یک بازی قدرت و منافع اقتصادی-سیاسی پیچیده‌تر است.
در نهایت این جنگ می‌تواند نقطه عطفی در تحولات ژئوپلیتیک منطقه باشد؛ از یک سو، وابستگی امنیتی رژیم صهیونیستی به آمریکا را برجسته می‌کند و از سوی دیگر، باعث دگرگونی‌های عمیق در موازنه قدرت منطقه غرب آسیا خواهد شد. بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴/ ۱۲ ژوئن ۲۰۲۵، تنش‌های چند ماهه میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم تروریست صهیونیستی رسما وارد فاز عملیاتی بی‌سابقه‌ای شد. در پاسخ به حملات هوایی پی‌درپی رژیم به مناطق مختلف کشورمان، تهران مجموعه‌ای از حملات گسترده موشکی، پهپادی و سایبری را علیه مراکز نظامی، تحقیقاتی و زیرساختی رژیم صهیونیستی ترتیب داد. در حالی که رژیم تلاش کرد این حمله را به‌ مثابه نمایش قدرت نظامی و اراده راهبردی خود جلوه دهد، واکنش‌ها و تحولات پس از آن نشان داد این جنگ نه از موضع اقتدار، بلکه در بستر ضعف ساختاری رژیم اشغالگر آغاز شده است. ورود فعال ایالات متحده به این منازعه، از طریق پشتیبانی اطلاعاتی، دفاعی و بازدارندگی، خود گواهی روشن بر شکنندگی موقعیت راهبردی رژیم اسرائیل است.
مطالعه ساختار دفاعی و سیاست امنیتی رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد یکی از پیش‌فرض‌های بنیادین استراتژی بازدارندگی رژیم، اتکا به برتری تکنولوژیک و ابتکار در ضربات پیش‌دستانه بوده است. با این حال، جنگ ژوئن ۲۰۲۵ نشان داد زیرساخت‌های دفاعی و سامانه‌های فرماندهی صهیونیست‌ها در برابر جنگی چندسطحی که ترکیبی از تهدیدات فیزیکی، سایبری و روانی است، از انسجام و کارآمدی لازم برخوردار نیستند. در نخستین ساعات حمله مقتدرانه ایران، صدها پهپاد انتحاری و موشک‌های بالستیک بطور همزمان مراکز مختلفی را در شمال، جنوب و مرکز این رژیم هدف گرفتند؛ از جمله پایگاه هوایی رامون، موسسه وایزمن و زیرساخت‌های سایبری در کریات گت. داده‌های منابع امنیتی که توسط رسانه‌هایی نظیر هاآرتص و تایمز اسرائیل منتشر شد، حاکی از آن است سامانه‌های گنبد آهنین و فلاخن داوود با نرخ رهگیری ناکام در برابر حجم و تنوع تهدیدات مواجه شده‌اند.
به‌ویژه حملات «اشباع‌کننده» ایران که طراحی شده‌اند تا ظرفیت پدافندی را دچار ازدحام و فروپاشی کنند، توانستند چندین بار سامانه‌های رهگیری را از کار انداخته یا دچار تاخیر کنند. افزون بر این، حملات سایبری علیه سامانه‌های فرماندهی نظامی، سبب ایجاد اختلال در تصمیم‌گیری آنی و ایجاد شکاف اطلاعاتی در میدان شد. بر اساس گزارش المانیتور، ارتش اسرائیل در بازه‌ای چندساعته، به‌ ناچار برخی سامانه‌های هشدار حمله موشکی را به حالت آفلاین برده و از خطوط رزرو استفاده کرد که نشانه‌ای از شکنندگی ساختار پشتیبانی در وضعیت بحران است. در سطح سیاسی نیز، رژیم صهیونیستی پیش از آغاز جنگ با ایران درگیر شکاف‌های عمیق داخلی بود؛ اعتراضات عمومی به سیاست‌های قضایی کابینه نتانیاهو، استعفاهای پی‌ در پی در بدنه ارتش و تردید بخشی از افکار عمومی نسبت به تداوم جنگ در غزه و لبنان. فرسایش مشروعیت سیاسی و انسجام اجتماعی، به‌ ویژه در زمان تصمیم‌گیری سریع در وضعیت جنگ، آثار مستقیمی بر ظرفیت واکنش جامعه صهیونیست و نظامیان اشغالگر گذاشته است. در نگاهی دقیق‌تر، این ضعف نه صرفا نتیجه اشتباه تاکتیکی، بلکه بازتاب یک تغییر راهبردی در جایگاه رژیم صهیونیستی در معادلهٔ قدرت منطقه‌ای است: رژیم صهیونیستی با ادعای بازیگری خودکفا در حوزه امنیت، به بازیگری تبدیل شده که بدون حمایت مستقیم قدرتی فرامنطقه‌ای، قادر به ادامه درگیری در سطح وسیع نیست. بنابراین، حضور آمریکا در میدان نبرد را نمی‌توان به عنوان تقویت صرف یک متحد تعبیر کرد؛ بلکه باید آن را به‌ مثابه پر کردن خلأ ساختاری در قدرت رژیم تحلیل نمود. در روزهای قبل از آغاز درگیری، منابع غربی از استقرار سامانه‌های پدافندی آمریکا در غرب آسیا خبر دادند. یکی از محورهای اصلی این سیاست پیشگیرانه، استقرار مجدد سامانه‌های پدافند موشکی از نوع پاتریوت PAC-3 و سامانه ارتفاع‌بالای تاد THAAD در مناطقی چون قطر و بحرین بود. مطابق گزارش Army Recognition، ارتش ایالات متحده اقدام به انتقال یک واحد پاتریوت از منطقه هند-اقیانوس آرام به غرب آسیا کرد.
این روند تقویتی، هرچند پیش از آغاز رسمی درگیری‌ها در ژوئن ۲۰۲۵ انجام گرفت، اما از منظر راهبردی، نشانه‌ای روشن از پیش‌بینی واشنگتن نسبت به وقوع درگیری نظامی قریب‌الوقوع در منطقه تلقی می‌شود. بر اساس همان تحلیل، سامانه‌های یادشده در هماهنگی با فرماندهی مرکزی ایالات متحده (CENTCOM) و به‌ منظور افزایش سطح آمادگی دفاعی در برابر تهدیدات موشکی احتمالی ایران در منطقه مستقر شده‌اند. 
حضور فعال ایالات متحده در جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، تاثیرات متعددی فراتر از مرزهای آنها در منطقه و نظام بین‌الملل به دنبال داشته است. نخست آنکه این جنگ باعث شده آمریکا از نقش سنتی فاصله گرفته و به یک «شریک جنگی» تبدیل شود. این تغییر نقش، با توجه به سابقه طولانی مداخله واشنگتن در سیاست‌های منطقه‌ای، پیامدهایی جدی برای سیاست‌های امنیتی و دیپلماتیک آمریکا به دنبال دارد. از منظر جهان عرب، ورود آشکار آمریکا به عرصه درگیری موجب افزایش بی‌اعتمادی به سیاست‌های واشنگتن شده است.

* کارشناس غرب آسیا

 

ارسال نظر